روژینا دنیای مامان و باباروژینا دنیای مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

دنیای مامان وبابا

سیزده بدر 93

عسلیه مامان امسال 13 بدر با خانواده بابا رفتیم یعنی کل فامیله بابا بودند .شب قبل از سیزده بدر حس کردم که یکم دلت درد میکنه . و یکی دوباری هم اسهال داشتی. صبح سیزده بدر هم وقتی از خواب بیدار شدی دوباره اسهالت تکرار شد اما دلو زدیم به دریا و قبل از رفتن یکم بهت اب و نبات بهت دادم و رفتیم . تقریبا ساعت 11 ونیم رفتیم و وقتی رسیدیم بیشتر فامیلهای مامان زری دور هم جمع بودند و شماهم وقتی بچه ها رو دیدی حال و هوات عوض شد و شروع کردی به بازی کردن . اما اصلا هیچی نمیخوردی.   فقظ یکمی شیر خوردی بعد از نهار خیلی خوابت گرفته بود و چون عادت نداری که تو شلوغی بخوابی با بابا بردیمت  بیرون و خیابونهای اطرافو دور زدیم و یکساعتی چرخیدیم تا شما...
19 فروردين 1393

روژینا و عید دیدنیها

دختر کوچولوی مامان سلام    عزیز دلم فدات بشم نوروز امسال هم تموم شد . تو ایام عید ماشالله خیلی دختر خوبی بودی و باهمه خیلی خوب ارتباط برقرار میکردی و بغله همه میرفتی و من خیلی از این اجتماعی شدنت خوشحالم ملوسکم . امسال عید بخاطر سردی هوا و از ترس اینکه دخملکمون مریض نشه مسافرت نرفتیم .////اما خیلی دلم هوای مسافرت رفتنو کرده اما با یه دخمل کوچولوی حساس مثل شما که خیلی زود مریض میشی ترجیح دادیم که نریم//// تو ایام عید دید و بازدید رفتیم. خدارو شکر بد نبود و سرمون اینقدر گرم بود نفهمیدیم که تعطیلات چطور تموم شد و خیلی زود سیزده بدر فرا رسید . روز 5 فروردین بود درسا جون و مامان و باباش برای عید دیدنی اومدن خونمون. تقریبا ساعت 11 شب...
18 فروردين 1393

دومین بهار در کنار روژینای عزیزم

سلام سلام دختر قشنگم . عیدت مبارک عزیز دلم  نازنینم دومین سالی بود که شما هدیه خدای مهربون در کنار سفره هفت سینمون حضور داشتی عزیزم و  اون لحظاتو باوجودت زیباتر کردی . مخصوصا با بوسه های شیرینت بعد از تحویل سال .  روژینا جونم امسال سال تحویل خونمون نبودیم و رفتیم خونه مامانی فاطمه که تنها نباشه. اما شما قبل از تحویل سال یه کوچولو بد اخلاقی میکردی و اصلا حوصله نداشتی. منم که دوست داشتم همش ازت عکس بگیرم و از اون لحطات قشنگ به یادگار داشته باشم اما شما همکاری نمیکردی و همین پافشاریه من سر عکس گرفتن از تو و بداخلاقیت باعث شد که لحظاتی بعد از تحویل سال بین منو بابا یه بحث کوچولو پیش بیاد و همراه با خاطرات قشنگ یه خاطره ناخو...
11 فروردين 1393

اخرین پست سال 92

سلام سلام دختر قشنگم. عزیز دلم بالاخره خونه تکونیمون تموووووم شد و دو روزیه با خیال راحت استراحت کردم. هوراااااااااااااااا روژینا گلیه مامان امشب اخرین شبه سال 92 هست و فردا ساعت 20 و 27 دقیقه و 7 ثانیه سال تحویل میشه گلم . عزیزم سال 93 سال اسبه. منم تو سال اسب به دنیا اومدم نفسم . نازنینم امسال هم تموم شد و فقط خاطراته قشنگه باتو بودن برای مامان میمونه . لحظه های زیبایی که دیگه هیچوقت قابل برگشت نیست عزیزم. کاش قدر اون لحظه ها رو بیشتر میدونستم . لحظه هایی مثل اولین دفعه ای که منو مامان صدا کردی و اولین باری که با صدای قشنگت کلمه بابا رو به زبون اوردی . اولین دفعه ای که به تنهایی نشستی . اولین باری که سینه خیز رفتی .اولین مروارید...
29 اسفند 1392

16 ماهگی شیرین تر از عسل

 دختـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر نازم                                              ماهگیــــــــــــــــــت مبارک   عزیزم شرمنده میدونم که تبریکم با 4 روز تاخیره .اما هم تو و هم دوستای وبلاگیمون که جویای حالمون هستن و با کامنتاشون اظهار لطف میکنن باید مامانو ببخشن بابت این تاخیر نسبتا 2 هفته ای . عزیزم این چند وقت اصلا وقت نمیکردم و اصلا نمیشد که بیامو اپ کنم و یا اینکه به وبلاگای دوستات برم ...
27 اسفند 1392

روژینا واسفند ماه 92

دختر نازنینم سلام . قشنگه مامان تا این لحظه یکسال و 3 ماه و18 روز و 16 ساعت و 14 دقیقه و 11 ثانیه سن دارد عزیزم شما الان تو خواب نازی و منم بعد از یک روز خسته کننده و پر مشغله دارم این پستو برات میذارم اخه از امروز خونه تکونی رو شروع کردم وتا عید فقط 20 روز مونده ومن هیچکاری نکردم و با وجود شیطنتهات اصلا به هیچ کاری نمیرسم .عزیز دلم دختر نازم ماشالله هر چی که بزرگتر میشی شیطون تر میشی و مخصوصا چند روزیه که بد اخلاقی میکنی و همش غر میزنی و بهونه میگیری.گاهی اوقات فکر میکنم که خودتم نمیدونی چی میخوای و الکی اینکارارو میکنی.فوق العاده یکدنده هستی عسلم و هر چی که میخوای حتما باید همون بشه وگرنه..... خیلی مواقع شده که دوست دارم که با این رف...
12 اسفند 1392

15 ماهگی عسلم

ماهگــــــــــــیت مبــــــــــــــارک   دختر عزیزم- عشقم -تمام وجودم -هستی مامان تمام زندگی مامان 15 ماه قشنگ از با تو بودن گذشت. هوراااااااااااااااااااااااااااااااااا. مبارکه مبارکه 15 ماهگی دنیای مامان وبابا مبارکه    عزیزم تقریبا با یه تاخیر کوچولو این پستو برات میذارم . اخه از دوشنبه هفته گذشته تاجمعه هر شب مهمونی بودیم وکلی خوش گذشت . دوشنبه شب خونه خاله محبوبه ی بابا بودیم. 3شنبه خونه مامان جون/مامان بزرگم/ بودیم 4 شنبه خاله معصومه  وشوهر خالم و محدثه جون/دختر  خالم/ اومدند خونمون وما میزبان بودیم. 5شنبه هم/ شب ولنتاین/ که من از صبح تا غروب کلاس بودم وشما پیشه مامانی بودی وشبش هم خونه خاله اکرم/ خ...
28 بهمن 1392

happy valentain 2

         ولنتاین مبارک      عشقم دخترم ولنتاینت مبارک. امسال دومین ولنتاین بود که من در کنار عشقهای زندگیم روژینازم و نادر عزیزم بودم. خدایا شکرت   دختر گلم همونطور که تو پست قبل نوشتم شب ولنتاین  5شنبه 24 بهمن خونه خا لم مهمونی بودیم که مریم جون دختر خالم زحمت کشید و برای همه بچه ها هدیه ولنتاین گرفته بود و به شما هم هدیه داد.که دوتا فنجون خوشگل که دوتا قلب توش بود. دست دختر خاله عزیزم درد نکنه . اما 25 بهمن/جمعه صبح/ منو شما رفتیم برای بابا هدیه گرفتیم یه عروسکه اسب با یه باکس خوشگل که داخلشو پر کردیم با شکلات و وقتی که برگشتیم به بابا دادیم و بابا ...
28 بهمن 1392

روژینا گلی به روایت تصویر

                          این روزهای روژینازم به روایت تصویر       مامان فدای خنده های مثل قندت بشه عروسکم عزیز دلم یکشنبه هفته پیش با بابا و مامان زری و بابایی و عمه ندا و ماخان رفتیم خونه دایی محسن بابا. این عکسها رو قبل از اینکه بریم ازت گرفتم.      دختر گلم این لباست جزو لباسهای سیسمونیت بود که من فکر میکردم هنوز برات بزرگه و تنت نمیکردم  ولی وقتی پوشیدیش در کمال تعجب دیدم که برات کوچیک شده . تازه فکر میکردم برای ساله دیگه ات مناسب باشه . دختر نازنی...
20 بهمن 1392