سیزده بدر 93
عسلیه مامان امسال 13 بدر با خانواده بابا رفتیم یعنی کل فامیله بابا بودند .شب قبل از سیزده بدر حس کردم که یکم دلت درد میکنه . و یکی دوباری هم اسهال داشتی. صبح سیزده بدر هم وقتی از خواب بیدار شدی دوباره اسهالت تکرار شد اما دلو زدیم به دریا و قبل از رفتن یکم بهت اب و نبات بهت دادم و رفتیم . تقریبا ساعت 11 ونیم رفتیم و وقتی رسیدیم بیشتر فامیلهای مامان زری دور هم جمع بودند و شماهم وقتی بچه ها رو دیدی حال و هوات عوض شد و شروع کردی به بازی کردن . اما اصلا هیچی نمیخوردی. فقظ یکمی شیر خوردی بعد از نهار خیلی خوابت گرفته بود و چون عادت نداری که تو شلوغی بخوابی با بابا بردیمت بیرون و خیابونهای اطرافو دور زدیم و یکساعتی چرخیدیم تا شما...