روژینا دنیای مامان و باباروژینا دنیای مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

دنیای مامان وبابا

واکسن 6ماهگی

نانازی یکشنبه ساعت6 صبح از خواب بیدارشدی و تا ساعت 8 بیدار بودی و بعدش لالا تقریبا 2.3 هفته ای میشه که بعضی شبها برای  خواب اذیت میکنی و نیمه شبها با گریه بیدار میشی و یا صبح زود بیدار میشی و دیگه نمیخوابی تا خسته بشی در این جور مواقع من خیلی حرصم میگیره و در حالیکه خوابالو هستم اینجوری میشم شاید بدلیل این باشه که میخوای دندون دربیاری که بیتابی میکنی بعد از اینکه لالا کردی تا ساعت 10 صبح/ بیدارت کردم و اماده شدیم و وبهت قطره استامینوفن دادم و با بابا رفتیم  برای واکسنت خانمه قد و وزنت کرد و مثل همیشه قدت خیلی بلند بود اما نموردار وزنت بر خلاف تصور من اومد پایین  و ناراحتم کرد من همش فکر میکردم که بازهم میره بالایی ا...
28 ارديبهشت 1392

6 ماهگی روژینا جونی

  مبارکه مبارکه دخترم نیم سالگیت مبارک.هوراااااااااااا        مامان فدای روژینا بشه که 6ماهه شده. عزیز دلم 6ماهه پیش این موقع منو شما تو بیمارستان بودیم و در تلاش برای خوردنه شیر و چقدر درد داشتم حتی نمیتونستم از روی تخت بلند بشم وبغلت کنم     اما الان تو خوابه نازی ومامان پای لپ تاب نشسته و داره از روزهای قشنگ باتو بودن مینویسه چقدر زود اون روزا و شبها گذشت.  روزهایی که تمام تلاشه من این بود که شیرمو بخوری وشبهایی که به بیداری و گریه ات و خستگی من میگذشت و الان تموم اون روزها و شبهای نوزادیت برام شده خاطره و با تمام سختیهاش بعضی اوقات دلم براش تنگ میشه عکسه نو...
22 ارديبهشت 1392

اتلیه و ....

عزیزم چند روزیه یاد گرفتی که میشینی اما به مدت کوتاهی دیشب یه کوچولو با روروئکت راه رفتی و تقریبا داری یاد میگیری که باهاش چطور راه بری دختر قشنگم . چند روزیه که وبلاگت رو اپ نکردم اخه خیلی خوابت کم شده و شیطونیهات زیاد شده  و دوست داری که فقط باهات بازی کنیم و من اصلا وقت نمیکنم که برات بنویسم شبها هم اینقدر خسته ام که فقط دوست دارم تو لالا کنی که منم بخوابم از روز مادر بگیم که وجود تو بهترین هدیه ی امسال برای من بود و لذت مادر بودن رو با هیچ هدیه ای عوض نمیکنم. از دوستان عزیزم هم ممنون که این روز رو به من تبریک گفتند و همچنین شرمنده ام که وقت نکردم که به وبلاگشون برم و بهشون تبریک بگم.از همین جا از همه معذرت میخوام مامانای گل ر...
19 ارديبهشت 1392

تقدیم به مادر عزیزم

مامانه گلم معنای واقعی عشق. امسال که خودم مادر شدم به معنای عشق واقعی مادرانه پی بردم. دوستت دارم واژه کوچکیست در برابر عشقه بی نهایت تو. اما من همیشه ناتوانم برای جبران محبت های  تو .مامانه عزیزم ممنونم ازت که تو 10 سالی که بابا پیشمون نبوده تو برای من هم پدر بودی وهم مادر. ممنون از اینکه نگذاشتی حس بی پدری رو بچشم و از همه لحاظ برای من کم نگذاشتی. مطمئنم که بابا هم از اون بالا بهمون نگاه میکنه و از داشتنه چنین همسری خوشحاله. مامان جونم میدونم که تو دوران نوجوانیم بخاطر تصمیم های نادرستم خیلی اذیتت کردم و الان خیلی پشیمونم.امیدوارم که منو ببخشی .مادر مهربونم برای من خیلی زحمت کشیدی و من همیشه بدرستی ازت قدر دانی نکردم .شرمندتم. و ...
9 ارديبهشت 1392

دخمله شیطون و بازی هاش

  دخمله شیطونم سسلللللللللللام . قربونت برم من که فقط دوست داری باهات بازی کنیم. دالی بازی رو خیلی دوست داری و همچنین دنبال بازی.عاشق این هستی که بغل من یا بابا باشی و بدوییم و یکی هم از پشتت بدوئه که مثلا میخواد بگیردت یعنی اینقدر میخندی که قهقهه میزنی فدات شم وکلی با این 2 تا بازی حال میکنی. جدیدا مدل غر زدنات عوض شده واگه بخوای به کسی اعتراض کنی و در کل از چیزی ناراحت باشی پشت سر هم میگی هییییم.هیییییییییم ایییییییم ایییییم. هنوز مشخص نیست که هیم میگی یا ایم. چون اولش رو سریع میگی اما به ی که میرسه  طولانی ما هم بعضی موقع ها از بس که غر میزنی و ما نمیفهمیم که چی میخوای میذاریمت تو روروئکت اما هنوزم بلد نیستی که باهاش راه بر...
9 ارديبهشت 1392

نانازیه مامان

عزیزم سه شنبه هفته پیش دوست دوران بچگیم اتنا اومد دیدنت. قبل از  اومدنش کلی باهم بازی کردیم و این عکسهارو ازت گرفتم                                          همیشه برام بخند عشقه مامان   دخترم با یه دست توپشو گرفته وای ترسیدم اخم نکن مامانی باشه خانومی دیگه عکس نمیگیرم پستهای قبل هم جدیده ...
31 فروردين 1392

پستونک خوردن روژینا جونی

 روژینا جان 4شنبه بعد از اینکه عروسک بازیت تموم شد تصمیم گرفتم پستونکت رو بذارم دهنت ببینم میخوری یا نه که یه دفعه اینجوری شدم در کمال تعجب دیدم که خوردی اون هم با لذت فراوان         اما بعد از چند دقیقه خیالم راحت شد چون دیدم که درش اوردی و نگاهش کردی و دیگه نخوردیش/ عزیز دلم مامان دوست نداره که تو پستونکی بشی خداروشکر که خودت هم دوست نداری /         میشه بگی چرا اینقدر عسلی ...
31 فروردين 1392

دخملی با عروسکش

اولین عروسک بازیه دنیای مامان وبابا. اما بیشتر دوست داشتی عروسک بیچاره روبخوری تا اینکه باهاش بازی کنی.     این عروسک همونیه که وقتی من  باردار بودم و وقتی برای مسافرت رفته بودیم ماسوله برات خریدیم چون بابا از این عروسک خیلی خوشش اومده بود گلم البته عکسش رو قبلا برات گذاشتم.  دخملی = اول نگاش کنم ببینم خوشمزه اس    از کجاشروع کنم بهتره گازش بگیرم   پاش رو تست کنم شاید خوشمزه باشه     برگردم بیشتر بهش تسلط دارم   بذار ببینم سرش خوشمزه اس   حالا برای اینکه این همه اذیتش کردم ناراحتم و عذاب وجدان گرفتم مامان...
31 فروردين 1392