روژینا گلی به روایت تصویر
این روزهای روژینازم به روایت تصویر
مامان فدای خنده های مثل قندت بشه عروسکم
عزیز دلم یکشنبه هفته پیش با بابا و مامان زری و بابایی و عمه ندا و ماخان رفتیم خونه دایی محسن بابا. این عکسها رو قبل از اینکه بریم ازت گرفتم.
دختر گلم این لباست جزو لباسهای سیسمونیت بود که من فکر میکردم هنوز برات بزرگه و تنت نمیکردم ولی وقتی پوشیدیش در کمال تعجب دیدم که برات کوچیک شده . تازه فکر میکردم برای ساله دیگه ات مناسب باشه. دختر نازنینم خیلی از لباسهای سیسمونیت همینطور شد و فقط یکی دوبار بیشتر تنت نکردم.
خیلی سوت زدن رو دوست داری ملوس. اینجا بابا داره سوت میزنه و تو هم خیلی خوشت اومده نانازیه مامان
خودت هم به تقلید از بابا داری سوت میزنی
دالللللی
این بازی جدیدته عزیزم. اینجوری دولا میشی ومن باهات دالی بازی میکنم
این عکس برای ماهه قبله که مریض بودی.
یکی از عادات بدت اینه که همش میری به دی وی دی دست میزنی و روشن وخاموشش میکنی و خرابش کردی.هر چقدر هم که بهت میگیم دست نزن کارت بده باهامون لج میکنی
وقتی میخوای تی وی ببینی اینجوری اینقدر بهش نزدیک میشی. میترسم چشمات ضعیف بشه عزیز دلم
عزیز دلم پلنگ صورتیشو گذاشت رو پاش و داره میخوابوندش
یاد گرفتی دندونات به هم فشار میدی و مثلا داری حرص میخوری. اینو بابا بهت یاد داده. اصلا این کارتو دوست ندارم عزیزم. وقتی حرص میخوری اینجوری میشی
اینجا اولین باریه که بهت هویج دادم.گازش میزدی و بعد مینداختیش بیرون
از اینکه پتوتو بندازی و سرت و بعدش از روی سرت برداریم و بگی د’ خیلی دوست داری. یه شب که بابا داشت باهات این بازی رو میکرد. وقتی پتو رو از روسرت برمیداشت روی موهات اصطکاک ایجاد میشد و موهات سیخ سیخی میشد انگار برق گرفتت. خیلی بامزه شده بودی نانازم. اما تو عکس زیاد مشخص نیست
روژینا جانم
تو که باشی بس است..........
مگر من به جز <نفـــــــــــس> چه میخواهم؟......