16 ماهگی شیرین تر از عسل
دختـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر نازم
ماهگیــــــــــــــــــت مبارک
عزیزم شرمنده میدونم که تبریکم با 4 روز تاخیره.اما هم تو و هم دوستای وبلاگیمون که جویای حالمون هستن و با کامنتاشون اظهار لطف میکنن باید مامانو ببخشن بابت این تاخیر نسبتا 2 هفته ای. عزیزم این چند وقت اصلا وقت نمیکردم و اصلا نمیشد که بیامو اپ کنم و یا اینکه به وبلاگای دوستات برم و کلی شرمنده هم هستم. از همه ممنون و همچنین عذر خواهی هم میکنم.
خوب حالا بریم سر اینکه که چرا نشد اپ کنیم. اول از همه سخت مشغول خونه تکونی و خرید و کار بودم و هر وقت که شبها میومدم تا اپ کنم از خستگی زیادی که داشتم از خیرش میگذشتم و همش به خودم قول میدادم که صبح زودتر از شما بیدار بشم و برات مطلب بذارم اما همیشه خواب میموندم و در طول روز هم با شیطونیهای شما اصلا نمیشه که لپ تابو روشن کنم. و از همه بدتر که اعصابمو چند وقتیه خراب کرده سرعت لپ تابه که نمیدونم چرا اینطور شده و برای کم کردن حجم یه عکس یا باز کردن یه صفحه کلی وقت و انرژی میگیره و هم اینکه حوصلمو سر میبره. احتمالا دوباره باید ویندوزشو عوض کنم..
تو این هفته اکثر بعد از ظهرها رفتیم خرید لباس عید عزیزم. و 4شنبه هفته گذشته رفتیم جمهوری برای خرید لباس شما.اونجا خیلی خیلی اذیت کردی و همش دوست داشتی که خودت راه بری و بدون اینکه دستتو بگیریم. و از این طرف به اون طرف میرفتی و منم سریعا یه لباس ناناس برات انتخاب کردم و برگشتیم خونه.تو این هفته کله خونه رو ریختیم به هم.فرشا رو دادیم قالیشویی و یه خونه تکونی خیلی اساسی کردیم. وقتی فرشامونو برده بودند ازت میپرسدم فرشامون کو شما هم همش در جواب من میگفتی د’ د’...
تو این روزها همش دوست داشتی که کمکه من کنی و هر کاری که من میکردم تو هم انجام میدادی عسلم. البته همیشه همینطور هستی و برعکس بابات../در گوشی/ اصلا تنبل نیستی مثلا وقتی لباسات عوض میکنم خودت بدون اینکه که من ازت بخوام لباستو میبری و میندازی تو مینی واش. اگه دستمالی یا کاغذی یا هرچیزی روی فرش ببینی و بدونی که جز اشغال هست. خودت میبری و میندازی توی سطل وقتی از خواب بیدار میشی بالشت و پتوتو میاری میدی به من که جمعشون کنم. یه همچین دختر مرتبی داااااااااارم من
به پیشنهاد مامان درسا جون تصمیم گرفتم که برای اینکه یادم نره که چه کارایی میکنی و چه حرفایی میزنی یادداشت کنم و بعد بیامو برات بنویسم اما بازم حس میکنم که یادم میره نانازم.
دختر گلم جدیدا وقتی پی پی میکنی خیلی ناراحت میشی و سریع میای بهم میگی بوبو یعنی پی پی . و دوسشت داری که سریعا پوشکتو عوض کنم وقتی که میشورمت و میخوام پوشکتو ببندم ازت میپرسم روژینا چیکار کرده بودی شماهم میگی بو بو
و یا وقتی بسته پوشکتو نمیبینی مدام به پات اشاره میکنی ومیگی جیسش .یه چیزی بین س وش و منظورت اینه که عوضت کنم
گاهی اوقات وقتی کسی از راه پله ها رد میشه یا صدایی از بیرون میاد بهت میگم هیس و انگشتمو میذارم روی بینیم و ازت میپرسم صدای چیه. شماهم یاد گرفتی و تا صدایی از بیرون میاد دستتو میذاری روی بینیت و میگی هیش. س‚ چی...یه روز که داشتیم باهات بازی میکردیم بابا الکی عروسکتو گذاشت رو پاش و بوسش کرد و گفت خوابیده تو ساکت باش بعد دادش به من منم عروسکو بغل کردم و بهت گفتم روژینا ببین نی نی خوابیده و دستمو گذاشتم رو بینیم و یواش گفتم هیس تو هم فقط به من نگاه میکردی تا اینکه بعد از چند دقیقه باور کردی که واقعیه و ما یه نی نی دیگه رو به تو ترجیح دادیم. خیلی خیلی ناراحت شده بودی و یهو من دیدم که بغض کردی و بهت تا گفتم چیه ماماتی. شروع کردی به گریه کردن و اومدی تو بغلم و عروسکو پرت کردی و گوله گوله اشکات میومد.بنظرم حس حسادتت تحریک شده بود.منو ببخش عزیزم. من فکر نمیکردم که ناراحتت میکنه فقط داشتم باهات بازی میکردم
وقتی کار بدی میکنی و من دوست ندارم بهت میگم وای وای وای وای . بعدشم نچ نچ میکنم و الانم شما یاد گرفتی تا کاری میکنی و میدونی که کارت نادرسته خودت میگی وا وا وا وا وا.بعدشم نچ نچ میکنی شیرین عسلم
از شعرهایی که برات میخونم اینکه که میگم روژنیا جونم نازه. جیگر مامانه. الان چند وقتیه خودت ادامش میدی عروسکم و بهت میگم روژینا جونم شما هم میگی نائه.بعد میگم جیگره... شما هم میگی مائه. و قسمت مامانه رو مخفف میکنی عزیزدلم.
نقاشی کردنو فوق العاده دوست داری و بخاطر همین چند روز پیش مامان زری برات دفتر نقاشی و یه بسته مداد رنگی خرید و شما هم همش مشغول نقاشی و خط خطی کردنی. و یه موقع که میری مغازه بابایی میشوندت رو میز و برات ادمک میکشه و میخونه چشم چشم دو ابرو.... و شما هم یاد گرفتی و تا میخای نقاشی بکشی برای خودت میخونی ج‚ش جش
فوق العاده وسایلاتو دوست داری و اصلا دوست نداری که به کسی بدی مثلا تا ماهان ازت میخواد مدادتو بگیره داد میزنی ومیگی ما منه.
قدت ماشالله بلند شده عزیزم و به میز ارایش میرسه چند روز پیش مداد چشم رو از اونجا اوردی و به چشمت اشاره میکنی و به من میگی جش جش
از وقتی خیلی نی نی بودی عادت داشتی که روی پای من بخوابی و من تکونت بدم و دستاتو هم بگیرم و هنوز هم این عادتو داری تا خوابت ببره و گاهی اوقات که فراموش میکنم دستتو بگیرم دستتو میاری بالا و میگی د’... و منظورت اینه که دستتو بگیرم. گاهی وقتها میگم روژینا چشمانوو ببند و بخواب شماهم دستاتو میذاری روی چشمت و مثلا چشمتو میبندی. مامان فدات بشه که نمیدونی چشمت بدون کمک دست هم میتونه بسته بشه.
یه روز صبح خیلی بهونه میگرفتی ئ همش میگفتی دد. منم بردمت پارک. خیلی پارکو و مخصوصا سرسره رو دوست داری دخترکم و اصلا دوست نداشتی که برگردیم خونه
مدام در حال دوییدن بودی و به بچه ها نگاه میکردی که چطور بازی میکنن
اینجا به قول دخملی فرشا رفتند دد.
دخملی ناراضی از عکس گرفتن
دختر گلی مثلا داره مسواک میزنه
در گوشی.......... چند روز پیش که از حمام اوردمت بیرون تصمیم گرفتم یکم از جلوی موهاتو کوتاه کنم. چون اون موقع خیس بود حس کردم اندازش خوبه اما وقتی خشک شد متوجه دسته گلی که به اب دادم شدم و خیلی از موهات کوتاه شده بود. اینجاهم فردای همون شبیه که موهاتو خراب کردم ولی الان خداروشکر خوب شده و هزار ماشالله رشد موهات خوبه و گرنه اگه تا الان که نزدیکه عیده بلند نمیشد بابا منو کچل میکرد از بس که غر میزد
دختر مهربونم داره نی نی شو بوس میکنه. عزیزم خیلی نی نی دوست داری.وقتی بیرون میریم ونی نی ها رو میبینی کلی ذوق میکنی و می ایستی جلوشون و نگاشون میکنی حتی اگه تو کالسکه باشن هم پاتو بلند میکنی تا ببینیشون.
خیلی وقت بود که از این توپها که توش اب وچراغ داره دوست داشتم برات بخرم چون ماهان داره و تو تا میبینی کلی ذوق میکنی عزیزم منم امروز که باهم رفتیم کیف و کفش بخرم تو به مغازه دیدم که دارن و برات خریدم وشماهم خیلی دوسش داری
دختر نازم امروز رفتیم شهروند ماشاالله خیلی دخمل خوبی بودی و برخلاف دفعات قبل زیاد اذیت نکردی مامانی هم از اونجا برات یه تخم مرغ کیمدی خرید
اینم عروسکیه که داخلش بوده و شماهم مدام در حال تکون دادن دست وپاشی