15 ماهگی عسلم
ماهگــــــــــــیت مبــــــــــــــارک
دختر عزیزم- عشقم -تمام وجودم -هستی مامان تمام زندگی مامان 15 ماه قشنگ از با تو بودن گذشت. هوراااااااااااااااااااااااااااااااااا. مبارکه مبارکه 15 ماهگی دنیای مامان وبابا مبارکه
عزیزم تقریبا با یه تاخیر کوچولو این پستو برات میذارم. اخه از دوشنبه هفته گذشته تاجمعه هر شب مهمونی بودیم وکلی خوش گذشت. دوشنبه شب خونه خاله محبوبه ی بابا بودیم. 3شنبه خونه مامان جون/مامان بزرگم/ بودیم 4 شنبه خاله معصومه وشوهر خالم و محدثه جون/دختر خالم/ اومدند خونمون وما میزبان بودیم. 5شنبه هم/ شب ولنتاین/ که من از صبح تا غروب کلاس بودم وشما پیشه مامانی بودی وشبش هم خونه خاله اکرم/ خالم/ دعوت داشتیم و جمعه هم خونه دایی محسن بابا دعوت بودیم. خلاصه اینکه هفته پر از مهمونی بود و اساسی ترین فایده این مهمونیهای هر روز این بود که شما دخمل گلیه مامان خیلی اجتماعی تر شدی و باهمه فامیل خیلی خوب اشنا شدی و بغله همه میرفتی و با همه بازی میکردی و از این بابت محدثه خیلی خوشحال بود . عزیزم محدثه جون هم مثله مامان خواهر وبرادر نداره و یکی یدونه است.و تورو خیلی دوست داره و همیشه میگه که من میخوام خاله ی روژینا باشم و دوست داره که تو خاله صداش کنی دخترکم. البته منم میخوام برای نی نی اینده محدثه خاله باشم و اینطوری با اینکه خواهر نداریم اما میتونیم مثل خواهر باشیم و همینطور برای بچه هامون خاله.
دختر نازنینم این ترم خیلی خوبه اخه من فقط 5شنبه هارو کلاس گرفتم و هر روز هفته پیشه شما هستم و باتو بودن خیلی خیلی بهم خوش میگذره.وحس میکنم که روبط عاطفیمون هم بیشتر از قبل شده و به قولی خیلی بیشتر وقت داریم که مادر دختری برای هم لاو بترکونیم. از مهربونیات بگم که همش میای بوسم میکنی و کلی برای مامان ناز میکنی که با ناز کردنات قند تو دلم اب میشه شیرینکم.وقتی بغلت میکنم دستاتو دور گردنم حلقه میکنی. منم فقط میبوسمت و میبویمت قشنگترین عشقه زندگیم. از دخملونه گیهات بگم که عاشق لاک زدنی. همش میری لاک هارو از روی میز ارایش برمیداری و میای به من میدی و میگی با و منظورت اینه که بازش کنم و وناخنتو نشونم میدی که برات لاک بزنم. و بعدش هر موقع بهت میگیم روژینا لاکت کو شما هم انگشتتو نشون میدی. نانای کردن که دیگه هیچی .....از هر فرصتی و از هر موزیکی استفاده میکنی برای نانای کردنت و گاهی اوقات کنترلو میاری بهم میدی و من بهت میگم چیکار کنم شما هم خودتو تکون میدی میگی نا.نای. و به تلویزیون اشاره میکنی که کانالو عوض کنم وبرات نانای بذارم قرتی خانم. خیلی دوست داری رژ لب بزنی و هر موقع رژ لب میبینی برمیداری و میگیریش جلوی لبت . عروسکاتو خیلی دوست داری مخصوصا عروسکای پولیشی رو.از علایق دیگه ات نقاشی کشیدنه و همش دوست داری بهت مداد یا خودکار بدیم و برات دفتر یا بقول خودت د’د’ر بیارم که نقاشی بکشی و گاهی وقتها هم که حواسمون بهت نیست روی زمینو و در ومبلها رو هم خط خطی میکنی و هر چقدر هم که بهت تذکر میدم بی فایده است.
امروز بردمت پایگاه بهداشت برای کنترل قد و وزن 15 ماهگی. خدارو شکر همه چی خوب و طبیعی بود و وزن و قد و دور سرت طبق نمودار پیشرفت کرده بود. از غذاهای این روزهات بگم که دیگه سوپ بای بای. چند وقتیه که اصلا برات سوپ درست نکردم چون نمیخوری و منم مجبورم که بریزمش دور. برای وعده نهار وشامت از غذای خودمون بهت میدم گاهی اوقات دوست داری وگاهی اوقات نه . البته بیشتر بخاطر وجود ماسته که غذاتو میخوری وگرنه محاله.روش جدید غذا خوردنت اینه که بغلت میکنم و یه قاشق غذا هم دستم میگیرم میبرمت دمه پنجره و میگم بخور تا بگم جوجو بیاد. قاشق بعدی میبرمت جلوی کلید برق میگم اینو بخور تا لامپو روشن کنی برای قاشق بعد میبرمت تو اتاقت میگم اینو بخور تا فلان عروسکو بدم. خلاصه اینقدر دور خونه میچرخیم تا غذاتو بخوری و در اخر هم دستم سر میشه و اصلا دیگه صاف نمیشه و همش ضعف میره اما به این دلخوش میشم که لااقل چند تا قاشق غذا خوردی.
اینم یادم رفته بود که برات بنویسم که کارگاه مادر و کودک دو زبانه نیلوفر ابی ثبت نامت کردم و جلسه اولش پس فردا تشکیل میشه. البته 2 هفته اس که ترم شروع شده اما چون کلاس شما روز سه شنبه است هفته اول که بخاطر بارش برف شدید تعطیل بود و هفته دوم هم بخاطر 22 بهمن. وانشالله این هفته جلسه اولی هست که میریم کلاس زبان. امیدوارم که برات مفید باشه عروسکم و مطمئنم که شما هم باهوشی وبا مامان و مربیهات همکاری میکنی .
عزیز دله مامان این روزها اصلا همکاری نمیکنی که ازت عکس بگیرم و همه عکسهات تار میشه و یا اینکه میای جلو ومیخوای دوربینو ازم بگیری حتی فیلم هم ازت نمیتونم بگیرم چون تمام حواست میره به اینکه بیای دوربینو ازم بگیری. خیلی دوست دارم که این لحظات قشنگو هم برای خودت هم برای خودم ثبت کنم اما شیطنتهات و کنجکاویت نسبت به دوربین نمیذاره.بخاطر همین این چند وقته عکسه زیادی ازت ندارم
فدات بشم که این صندلی رو خیلی دوست داری و وقتی میخوای روش بشینی اولش به این طریق میری روش.
همیشه عادت داری که پاهاتو بکنی داخل دسته های صندلیت.
عاششششششششششششششقتم
خیلی به لوستر علاقه مندی و هر وقت که روشن باشه توجهتو جلب میکنه
کار هر روزت اینه که میری تو اتاقت و همه اسباب بازیهات میاری بیرون واگه ذهم نتونی دست منو میگیری و میبری جلوی کمدت و بهم نشون میدی که چی میخوای که بهت بدم و وقتی بهت میدم کلی ذوق میکنی از اینکه تونستی منظورتو بهم بفهمونی. اینجاهم در حاله انتخاب کردنی.
اینروزهاکار من اینه که اتاقتو مرتب کنم اما از دست شما .......5 دقیقه نمیشه که دوباره ریخت وپاش میشه.بیشتر عروسکاتو خراب کردی و دیگه شعر نمیخونن. یکی از عروسکای بیچارت رو هم دست وپاشو کندی.
چند شب پیش داشتم برات مسواک انگشتی میزدم خیلی علاقه نشون میدادی که بخوریش منم برات پستونک اوردم. واای که چقدر نی نی شده بودی نی نیه من. و اصلا هم بلد نبودی بخوری و با دستت نگهش داشته بودی.