روژینا دنیای مامان و باباروژینا دنیای مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

دنیای مامان وبابا

اتلیه و ....

1392/2/19 18:54
1,021 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم چند روزیه یاد گرفتی که میشینی اما به مدت کوتاهیماچ دیشب یه کوچولو با روروئکت راه رفتی و تقریبا داری یاد میگیری که باهاش چطور راه بری دختر قشنگمhttp://www.kolobok.us/smiles/artists/connie/connie_32.gif. چند روزیه که وبلاگت رو اپ نکردم اخه خیلی خوابت کم شده و شیطونیهات زیاد شده  و دوست داری که فقط باهات بازی کنیم و من اصلا وقت نمیکنم که برات بنویسم شبها هم اینقدر خسته ام که فقط دوست دارم تو لالا کنی که منم بخوابمhttp://www.millan.net/minimations/smileys/nightf.gif

از روز مادر بگیم که وجود تو بهترین هدیه ی امسال برای من بود و لذت مادر بودن رو با هیچ هدیه ای عوض نمیکنم. از دوستان عزیزم هم ممنون که این روز رو به من تبریک گفتند و همچنین شرمنده ام که وقت نکردم که به وبلاگشون برم و بهشون تبریک بگم.از همین جا از همه معذرت میخوامخجالت

مامانای گل روزتون مبارکقلبماچ

عزیزدلم برای روز مادر که رفتیم خونه مامانیها  برای مامانی فاطمه و مامان زری یه شاخه گل گرفتیم که از طرف شما بهشون بدیم. دختر نازم شما هم خیلی خانومانه گلها رو دادی بهشون اما بعد از چند دقیقه وقتی که باهات داشتند صحبت میکردند و نازت میکردند گلهای بیچاره رو چلوندیتعجبنیشخند

خوب بریم سراغ روز معلمhttp://www.millan.net/minimations/smileys/explanation.gif.یعنی 5 شنبه هفته گذشته. اموزشگاه جشنی برای معلمین گرفته بود و جات خالی خیلی هم خوش گذشت وقتی رفتم اونجا دیدم که 2تا از اساتید نی نی هاشون رو که تقریبا همسن شما هستند ومن هم همزمان با اونا باردار بودم همراه خودشون اوردن وقتی که جشن برگزار شد یهو خیلی خیلی دلم هواتو کرد برای همین زنگ زدم به بابا که با مامانی فاطمه بیاردت و بعد از یک ربع تو هم به جشن ما اومدی قلب و من همراه تو به به بالای سن رفتم و هدیه ی روز معلم رو دریافت کردم گلم. که فیلم هم گرفتند و تا چند روز دیگه فیلم وعکسهای جشن روز معلم اماده میشه و شما هم تو اون فیلم و عکسها هستی و من بابت این که یه نی نی کوچولوی نزدیک به 6 ماه تو بغلمه خیلی خوشحالم و مطمئنم که یه یادگاری قشنگ از اون روز برام میمونهقلب اما اونجا فقط نیم ساعت ساکت بودی و بعدش خسته شدی و گریه کردی و غر زدی و هیم گفتی و با مامانی فاطمه و بابا برگشتی خونهقلب

گلم همش در حاله غلت زدنی و همینجوری قلقلی میای پایین و پایین تر و راه میری.هنوز موفق نشدی که سینه خیز یا 4 دست و پا بری نازنینمhttp://www.roshanchat.com/smilies/connie_49.gif. با این غلت زدنت پوشک عوض کردن برای مامان خیلی سخت شدهخنده اخه تا میام ببندمت برمیگردی و نمیذاری که چسب های پوشکت رو ببندم. ای دختر شیطون مامانhttp://www.kolobok.us/smiles/he_and_she/girl_blum.gif

 عزیزم زندگی در کنار تو سراسر عشقه http://www.millan.net/minimations/smileys/heartshape2.gifهمش نگرانه اینم که این روزای قشنگ با تو بودن تموم بشه و تو بزرگ بشی و مستقل و از من دور بشیناراحت . وقتی خودت مامانه یه نی نی بشی  متوجه حسه من به خودت میشی و عشقه من به خودت رو درک میکنی دختر نازمماچ.و میفهمی که از تموم عشقها فقط عشقه نی نیته که برات یه عشقه واقعیه عزیزم و حاضری زندگیت رو براش بدی و من هم دوست دارم جونم رو فدای تو عزیزترینم بکنم روژینا جونمقلب وای چقدر لذت بخشه وقتی که دست و پای کوچولوت رو میبوسم وقتی زیر گردنت رو بوس میکنم و تو قلقلکت و خوشت میاد و با شیطنت و ناز دخملونه برام لبخند میزنی و من رو به بالاترین عشق میرسونی عزیزم. ممنونم ازت که هستی و دنیای من شدی و از خدا هم ممنونم که یه دخمله ناز بهم داده تا مونسم بشهقلب

نانازم چند روزه که برات سرلاک گرفتیم و ازجمعه شروع کردم و بهت دادم اما امروز/3شنبه/ خوب نخوردی و همه رو میدی بیرونناراحت. کلا امروز بی اشتها شدی و فرنی هم نخوردی جوجوی نازم. این چند روز هم با کلی ناز و ادا خوردی و بابا ومامانی سرگرمت کردند تا شما یه ذره سرلاک و یه ذره فرنی بخوری خانومی.

 چند روزه که با صدای قشنگت ی‚ ی ‚ی ی ی میگی و همینطور و′ و′ و’ میگی. مامان فدای صدای قشنگتhttp://oshelam.persiangig.com/image/zarde%20kochik/angel2.gif عزیزم چون چند روز بود که تقریبا نشستن رو یاد گرفته بودی منم تصمیم گرفتم که ببرمت اتلیه http://www.picturesanimations.com/p/photographer/2.gifو چند تا عکس بگیریم اما.........

دوشنبه شب بردیمت حموم که برای اتلیه اماده بشی و یکشنبه هم منو بابا وشما رفتیم بیرون و یه دست لباس همراه با کلاه برات گرفتیم که باهاش عکس بندازی و مامانی فاطمه هم زحمت کشید و برات هد بند و شورت خوشگل بافت http://www.millan.net/minimations/smileys/knitsmile.gif

سه شنبه/امروز/ مامان کاملا در اختیار شما بود تا شیر و خوابت به موقع باشه تا موقع عکس گرفتن اذیت نکنی. صبح که لج کردی و اصلا سرلاک و فرنی تخوردی و فقط کمی شیر خوردی اونم وقتی که خواب بودی. وقتمون برای اتلیه ساعت 5 بود و من زمان رو طوری تنظیم کردم که تا ساعت 4 خواب بودی و بعدش سرحال بیدار شدی و تو خواب هم بهت شیر داده بودم و میدونستم که سیری. کازهاتو کردم و رفتیم اتلیه. اما فقط برای 2تا عکس اولی اروم بودی و بعدش همش گریه کردیhttp://niniweblog.com/images/smilies/baby/baby2/baby2%20(42).gif و عکسهات اونجوری که میخواستم نشد و 2 تا عکس هم با بابا گرفتی منم میخواستم باهاتون عکس بگیرم اما شما خانوم کوچولو همکاری نکردیناراحت فکر میکنم که عکسها بد شده باشه و منتظرم که زودتر ببینمشون. خدا کنه که بتونم لا اقل چند تا شون رو  برات انتخاب کنم . عزیزم تا به صحنه ای که میخواستن ازت عکس بگیرن میرفتیم گریه میکردی و وقتی میاوردیمت سمت دیگه گریت قطع میشد اصلا همکاری نکردی شیطونکم. عیبی نداره بازم میریم بذار یه کم بزرگتر بشی مطمئنا اون موقع عکسهات هم قشنگتر میشن.چشمک/اینا دلداریه که به خودم میدمچشمک/

 

http://fantasyflash.ru/grafic/line/image/line59.gif

2

 

8

 دخترم در حاله گل دادن و چلوندنه گلنیشخند

http://fantasyflash.ru/grafic/line/image/line59.gif

 

-

http://fantasyflash.ru/grafic/line/image/line59.gif

=

 

6

 

فدای موهات که شبیه علامت سوالهسوال

 

http://fantasyflash.ru/grafic/line/image/line59.gif

4

 

خواب قبل از اتلیه

 

http://fantasyflash.ru/grafic/line/image/line59.gif

 

8

 

تو اتلیه و  دخملیه متعجبتعجب

 

http://fantasyflash.ru/grafic/line/image/line59.gif

0

 

اینم یه خنده از دخملک شیطونقلب

 

http://fantasyflash.ru/grafic/line/image/line59.gif

 

ببخشید اگه پستمون طولانی شدهقلبماچ

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مهدیه
18 اردیبهشت 92 11:15
عکسای روز معلم رو حتما بذار!
راستی امان از این پوشک عوض کردن. گاهی میترسم خونَم نجس بشه اینقدر فرز شده و از دستم مثل یه ماهی کوچولو فرار میکنه!
عکساشم خیلی ناز بودن
مطمئنم عکسای آتلیه هم همینطور خوشگل میشن!
بوس



ممنون مهدیه جون.خدا کنه که قشنگ بشن. باشه وقتی عکسها بدستم رسید حتما میذارمشون
درسا کوچولو و مامان
18 اردیبهشت 92 12:53
پس بالاخره اولین آتلیه تون را رفتین به سلامتی ایشالا که عکسها خوب میشه مامانی نگران نباش..
منم یه بارکه خودم از درسا عکس می گرفتم و همکاری نکرد و مدام گریه کرد ترسیدم ببرش آتلیه و منتظرم یکم بزرگتر بشه بلکه با اسباب بازیهای اونجا سرگرم بشه و اذیتمون نکنه


اره مامانی خیلی اذیت کرد. کاش میذاشتم وقتی که بزرگتر میشد میبردمش
درسا کوچولو و مامان
18 اردیبهشت 92 12:53
راستی خانوم معلم روزت مبارک


ممنون عزیزم
مریم(مامان آرینا)
18 اردیبهشت 92 16:45
ای جووووووووووووووووووووووونم که اینقدر عسل و شیرینی


ممنون خاله جون
♥ نیم وجبی ♥
20 اردیبهشت 92 19:52
وای وای فدات بشم عزییییزم چقدر ماشالله بزرگ شدی قربونت برم
روز به روز شیرین تر و عسل تر میشی جونم
مامانی راستی بهت تبریک میگم روز معلم رو
منتظر عکسهای آتلیه هستم
پیش ما هم بیا چرا بی وفا شدی؟؟؟؟


خدا نکنه نیکو جان.ممنون عزیزم از لطفت شرمنده که دیر بهتون سر میزنم بخدا اصلا وقت نمیکنم
مامان آرشا
21 اردیبهشت 92 9:47
انشالله همون چندتا عکسی که گرفتین خوشگل و ناز باشه و بتونین انتخاب کنین اگر هم نشد فدای سرتون وقت زیاده


انشا... عزیزم
شاپرک
21 اردیبهشت 92 18:25



بووووووووووس