روژینا دنیای مامان و باباروژینا دنیای مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

دنیای مامان وبابا

هفته33

  هفتگیت مبارک دختر گلم عزیز دلم الان 33هفته ویک روزه که از وجود شما تو زندگی من وبابا میگذره وزندگیه ما با بودنت قشنگ تره/به امیدخدا 5یا 6 هفته دیگه میای تو بغلمون وماروخوشحال میکنی گلم 2شبه حسابی شیطون شدی ونمیزاری مامان بخوابه اخه روژینا جونم من بخاطر شما نمیتونم به پشت بخوابم ومجبورم به پهلو بخوابم ولی مثل اینکه 2شبه شما اذیت میشی چون به هر طرف که من میخوابم میای وبا اون دست وپای کشولوت مامانو میزنی.ماشا... زور دخملم هم زیاده اخه مامان دردش میاد فدای سرت عزیزدلم مهم اینه که شما سالم وسرحال باشی.ولی ببخشیدا منم یه کوچولو دوست دارم لا لا کنم نفسم ////ولی اگه تو نمیخوای بیدار میمونم تاشما راحت باشی دخمله عززیزم دیگه داری ...
17 مهر 1391

جشن سیسمونی

سلام عزیزدله مامان فردا جشن سیسمونیته/ مبارکت باشه گلم/کاش توهم تو این جشن بودی/ولی عوضش تو دله مامانی وحسابی باید نانای کنیا منم برات از جشن فیلم میگیرم که انشاالله وقتی بدنیا اومدی وبزرگ شدی بهت نشون بدم . جشنت بالا خونه مامان زریه/مامان بابا/وبعد از جشن مهمونا میان پایین وسیسمونی دختر گلم رو میبینن.بابا هم خیلی خوشحاله وامروز همش به من میگفت فردا جشن روژینا جووونه واولین جشنشه/انشالله جشن 100سالگیته عروسکم امروز با بابا رفتیم عکسمونو گرفتیم خیلی قشنگ شده وشما هم که تو دله مامانی مشخصی/الهی قربونت برم/من بهت افتخار میکنم راستی گلم واسه مهمونات یه یادگاری از طرف شما در نظر گرفتم که بهشون بدم اسمت رو هم روش نوشتم.اینم عکسش   نم...
14 مهر 1391

وقت واسه بیمارستان

دختر گلم دیروز منو بابا رفتیم دکتر اخه خانم دکتر بهم گفته بود که تو هفته32باید برم پیشش/ مامان وبابا خیلی استرس داشتند بخاطر وزنت اما وقتی خانم دکتر سونو کرد گفت خداروشکر همه چی خوبه.نفسم مانیتورش طوری قرار گرفته بود که من نتونستم ببینمت اول سر کوچولوتو اندازه گرفت وبه بابا نشونش داد وبه من گفت رشدش ماشاالله خوب بوده وبهش میخوره تو 33 هفته باشه بعدپاتو به بابایی نشون دادوبابا کلی ذوق میکرد بعد قلبتو ودنده های کوشولوتو نشونش داد وصدای قلبتو گذاشت که ما بشنویم در اخر هم دستای نازتو نشونه بابا داد.خوش به حال بابا که تونست دخمل نازو ببینه اما من چی منم دلم واست تنگ شده عروسکم راستی خانم دکتر گفت 2 هفته دیگه که اومدی پول به حساب بریزیدکه منم ب...
12 مهر 1391

32 هفتگی روژینا جان

 روژینا جوووووون مامان سلام.               هفنگیت مبارک   خدایا شکرت/32 هفته از وجود فرشته نازنینت تو دله من میگذره ومن منتظرم یک وماه ونیم دیگه فرشته کوچولو رو بغل بگیرم وتمام سعیمو میکنم که بتونم ازش به درستی مراقبت کنم.ومامان خوبی واسش باشم. البته خدا جون باید کمکم کنی. عزیزم بالاخره خونه تکونی مامان تموم شدو اتاقت هم اماده شد فقط لوستر اتاقت مونده که اونم باید بابا زحمت بکشه وبزنه. جمعه هم جشنه سیسمونیته روژینای من. فردا باید به مهمونا زنگ بزنم ودعوتشون کنم. واسه مهمونا گیفتای خوشگل خریدم و میخوام اسمتو روش بنویسم واز طرف شما بهشون بدم. که یه یادگاری...
10 مهر 1391

انتخاب اسم دختر نازمون

سلام عروسک مامان. الهی فدای دختر گلم بشم من که تو دله مامان شیطونی میکنه و تکون خوردناش فرق کرده. عزیر دلم بالاخره منو بابا برات اسم انتخاب کردیم ونظرمون قطعی شد. وقتی که فهمیدیم شما دخملی خیلی برات دنبال اسم گشتیم تو اینترنت/تو کتاب اسم/من دوست داشتم یه اسمی برات بزاریم که اولش ن باشه وبه اسم من وبابا بیاد اما هر چی گشتیم به نظرمون مناسب نبود. عمه ندا میگفت بزازیم ناز گل اما بابا موافقت نمیکرد تا اینکه من بهش چندتا اسم پیشنهاد دادم واز بین اونا هر دومون اسم                                   ...
10 مهر 1391

چیدن اتاقت

  سلام سلام دختر گلم .خوبی فدات بشه مامان نیلوفر/عزیزم حسابی سر مامان وبابا ومامانی فاطمه شلوغه اخه داریم خونه رو بخاطر ورود شما اماده میکنیم اینقد خونه بهم ریخته اس اخه فرشهارو دادم قالیشویی وکلی کار دارم الهی قربونت برم تو هم خسته میشی وقتی که من کار میکنم مامانو ببخش عزیزم.بابا هم همش به من غر میزنه که اینقد کار نکنم وشما دخملی رو اذیت نکنم.البته دیروز مامان فاطمه اومد کمکم وبیشتر کارهارو کردیم واز همه مهم تر اتاقت رو اماده کردیم و وسایلاتو چیدیم وای عروسکم وقتی وسایلاتو میبینم دلم برات بیشتر تنگ میشه وقتی لباساتو میبینم همش تصور میکنم که تو اونارو پوشیدی وتو بغل منی کی این چندروز تموم میشه ومن میتونم تو رو ببینم چندتا از وسای...
6 مهر 1391

31هفتگی جیگرم

   سلام سلام دختر مامان/                          هفتگیت مبارک جیگر جیگر مامان وبابا    از این چند روز واست بگم/4شنبه با بابا ومامانی فاطمه رفتیم بهار واسه دخملی گهواره ویه سری لباس و یه خرس توپولی و....خریدیم مبارکت باشه عشقه مامان. 5شنبه هم اومدن پرده اتاقتو اندازه گرفتن وتا چند روزه دیگه اماده میشه دخملکم.جمعه هم تخت وکمدتو اوردن وحسابی سر مامانو بابا شلوغ بوده عروسکم.دست مامانی فاطمه درد نکنه گلم که در نبود بابامحمد/بابام/ زحمت میکشه وتمام وسایلای شمارو میخره.اخه خودت که میدونی بابا محمد 9ساله ک...
2 مهر 1391

ولادت حضرت معصومه وروز دختر

    روزت مبارک دختر گلم عزیزم امروز تولد حضرت معصومه وروز دختر بود.خیلی خوشحالم که یه دختر ناز دارم. بابا هم همینطور. از اون اول که باهم نامزد کردیم دوست داشت که نی نیمون دختر باشه و وقتی شنید که شما دخملی خیلی خوشحال شد عزیزم روز دختر رو به تو و همه دخترای نی نی وبلاگ تبریک میگم ...
29 شهريور 1391

تولد مامان

سلام عروسک مامان. قربونت برم من این چند وقت حسابی سرم شلوغ بود.چه خبرا گل من خوبی. دل مامان یه کوچولو بزرگ تر شده ومعلومه که توهم ماشاا.. بزرگ شدی . خوب دیگه از این چند روز بگم.دوشنبه 20شهریوربا بابا رفتیم عروسی و اونجا همه ازشما صحبت کردند وپرسیدند دخملی کی به دنیا میاد.منم بهت افتخار میکردمو میگفتم دخمل من به امیدخدا اخر ابان بدنیا میاد.21 شهریور هم تولدم بود قربونت برم اما ما اون شب مهمون داشتیم خاله معصومه /خالم/و مامان جون/مامان بزرگ خودم/اونا نمیدونستند که تولدمه نفسم اما برای تو خاله معصومه یه لباس خوشگل خریده بود  وگفت که سلیقه دخترش محدثه هست.منم خیلی ازش خوشم اومده.مبارکت باشه گلم.بخاطر همین اونشب بابا نتونست هدیه اشو بهم ب...
26 شهريور 1391

30هفتگی

سلام سلام عزیز دله مامان.       30هفتگیت مبارک نفسم مامان اصلا باورش نمیشه که 210 روز از بودنه شما تو دلش میگذره/ 210 روزه که منو تو با همیم و در همه لحطات در کنار همدیگه هستیم. چقدر زود گذشت مگه نه جوجه ی مامان مامان که عاشقانه دوستت داره وبدجور بهت وابسته شده عزیزم. جیگرم دیشب با هم رفتیم عروسی ومعلوم بود شماهم خوشحالی چون حسابی تو دله من نانای کردی.منم به عمه ندا گفتم دستشو بزاره رو دلم تا تکونای شما خوشگله رو حس کنه ولی تو فقط یبار تکون خوردی وعمه ندا هم فهمید وخیلی خوشحال شد وبه ماهان پسر عمه ات گفت .عزیزم ماهان 7سالشه ومهر میره کلاس اول.قربون دخملم برم که فقط واسه مامانوباباش شیطونی میکنه.امروزم رفتم پ...
26 شهريور 1391