تولد مامان

سلام عروسک مامان. قربونت برم من این چند وقت حسابی سرم شلوغ بود.چه خبرا گل من خوبی. دل مامان یه کوچولو بزرگ تر شده ومعلومه که توهم ماشاا.. بزرگ شدی . خوب دیگه از این چند روز بگم.دوشنبه 20شهریوربا بابا رفتیم عروسی و اونجا همه ازشما صحبت کردند وپرسیدند دخملی کی به دنیا میاد.منم بهت افتخار میکردمو میگفتم دخمل من به امیدخدا اخر ابان بدنیا میاد.21 شهریور هم تولدم بود قربونت برم اما ما اون شب مهمون داشتیم خاله معصومه /خالم/و مامان جون/مامان بزرگ خودم/اونا نمیدونستند که تولدمه نفسم اما برای تو خاله معصومه یه لباس خوشگل خریده بود  وگفت که سلیقه دخترش محدثه هست.منم خیلی ازش خوشم اومده.مبارکت باشه گلم.بخاطر همین اونشب بابا نتونست هدیه اشو بهم بده امافردا صبحش یعنی 4شنبه 22 شهریور که داشتم کارامو میکردم بابا منو سورپرایز کرد /وای خیلی خوشحال شدم/اخه باباواسم کیک وهدیه گرفته بود.هدیه شوتو یه پاکت خوشگل گداشته بود.وتوی پاکت یه ادکلن خوشبو بود اخه بابا میدونه من خیلی ادکلن دوست دارم نفسی.دستش درد نکنه.ازش خیلی ممنونم .اینم از تولد 22سالگی مامان. انشا الله سال دیگه تو هم پیش مایی و باهم جشن میگیریم دختر نازم. عزیزم فردا شب هم میخوایم بریم عروسیه نگار/نوه عموی بابا/ فکر کنم این اخرین عروسی باشه که شما تو دلمی . وعروسی بعدی منوبابا با دخمل نازمون میریم. دوستتتتتتتتتتتتتت داااااااارررررررررررم