روژینا دنیای مامان و باباروژینا دنیای مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

دنیای مامان وبابا

نوروز94

دخمل طلای مامان سلام عیدت مبارک عزیز دلم امسال سومین سالی بود که ما اومدن بهار رو در کنار شما جشن گرفتیم و لحظه تحویل سال برای وجودت و سلامتیت دعا کردم. از خاطره شب عید بگم که اونشب شام بالا دعوت بودیم و بعد از اتمام کارها وحمام رفتن و چیدن سفره هفت سین رفتیم بالا و حدودا ساعت 12 بود که اومدیم پایین و شما دخمل گلی خوابت میومد و من دوست داشتم که برای لحظه تحویل سال که ساعت 2 و ربع بود بیدار باشی و هر جوری بود با بازی و سرگرم کردنت بیدار نگهت داشتم و کلی از شمع فوت کردن خوشت اومده بود و بعد از تحویل سال و بوسه بر گونه های شما لا لا کردیم و فردا صبحش یعنی روز اول عید نهار خونه مامان بزرگم دعوت داشتیم . اول رفتیم بالا خونه مامان زری ...
17 فروردين 1394

اخرین پست سال 93

سلام عزییییز دل مامان سلام دختر قشنگ و نازنینم صبحت بخیر   عزیزم امروز جمعه 30  اسفند 1393 ساعت8 صبحه که مامان داره این پست رو مینویسه و اخرین روز ساله گلم- عزیز دلم بیشتر از یک ماهی هست که به وبلاگت سر نزدم و تا حالا نشده بود که اینقدر غیبتمون طولانی بشه البته تو این مدت یبار اومدم مطلب نوستم و ثبت موقت کردم اما بعدش که اومدم برای تکمیل نهاییش هیچ خبری از اون پست نبود و خود به خود پریده بود و کلی حالم گرفته شد مامانی اول از همه دوسال و 4ماهگیت مبارک عزیزم این روزا هر کس ازت میپرسه چند سالته میگی دوسال و دایار ما/ خیلی شیرین زبون و خوردنی هستی اسفند ماه کلا به خرید و خونه تکونی گذشت دخترم و امسال با وجود شیطونیهات هم ...
29 اسفند 1393

27 ماهگی و ولنتاین 93

نازنینم سلام اول از همه               مبارک عشق کوچولوی مامان امروز 29 بهمن روز  سپنتا هست و روز عشق ما ایرانیهاست عزیزم.روزی که کوروش بعنوان روز عشق برگزیده. این روز رو به شما که عشق و تمام زندگیم هستی تبریک میگم دختر نازم. اما برسیم به ولنتاین که 25 بهمن بود.عزیزم امسال ششمین ولنتاینی بود که منو بابا باهم بودیم و سومین ولنتاینی که شما ثمره عشقمون در کنارمون حضور داشتی . امسال چون شما خیلی به تولد علاقه نشون میدی تصمیم گرفتم که جشن کوچولوی سه نفره بگیریم. صبح روز شنبه منو شما رفتیم بیرون و برای بابا هدیه خریدیم و وسایل های شیرینی و شام و بادکنک و ش...
29 بهمن 1393

روزهای بهمن ماهی

  سلام عزیز دل مامان . دختر ناز مامان عشقم این روزها روزهای بهمن ماهیه اما اصلا تو تهران هوا سرد نبست و تقریبا هوا بهاریه و نه بارون و نه برفی و اصلا حال و هوای زمستونی نداریم . دخترکم چند وقتی بودکه تصمیم گرفته بودم برای عمل بینی چون برای تنفس کمی مشکل داشتم و با نظر پزشک دوم بهمن ماه منو بابا رفتیم برای عمل و  شما پیش مامانی موندی من از ساعت 1 بعد از ظهر رفتم و ساعت 8 شب برگشتم خونه. قبلش بهت گفته بودم و امادگی لازم رو داشتی . درسته چند روزی خیلی برای منو تو سخت بود و من نمیتونستم بغلت کنم و ببوسمت اما بهر حال گذشت . تو اون یک هفته مخصوصا دو روز اول خیلی بد اخلاق و حساس شده بودی و زمانی که میدیدی بابا به من سوپ میده یا...
19 بهمن 1393

26 ماهگی

سلام سلام دختر یکی یدونه ی مامان.                                         ماهگیت مبارک نازگلم   این پست رو با مکالمه هر روز صبح بین من و تو شروع میکنم . هر روز صبح وقتی چشمهای قشنگتو باز میکنی میای صورت نرمتو بهم میچسبونی و میگی سبا /سلام/ منم بهت میگم سلام دخترم صبح بخیر شما هم بهم میگی صب بشر و بوست میکنم و میگم خوبی بعد شماهم میگی ایه و بعد تو ازم میپرسی هوبی و بوسم میکنی و میگی دوجولو و خودتو برام لوس میکنی . و گاهی ...
23 دی 1393

یلدای 93

عسل عسلی مامان یلدات مبارک. امسال سومین یلدایی بود که قند عسله دو سال و 40 روزمون هم با ما بود و وجودش گرما بخش بود . نانازی جونم امسال شب یلدا رفتیم خونه مامانی فاطمه و کلی بهمون خوش گذشت. و شماهم هندونه ای رو که مامان براش چشم وابرو درست کرده بودی رو خیلی دوست داشتی وبوسش میکردی.         این عروسکی که بغلته  و لباسی که پوشیدی هدیه مامان و باباست بعنوان شب یلدا .                           عکسه مخصوص شب یلدات هم زیبایی د...
6 دی 1393

25 ماهگی عشق کوچولومون

                          ماهگیت مبارک نخود کوچولوی مامان   عشق مامان این روزها حال و هوای خیلی خیلی خوبی دارم با وجود  تو . وقتی که صحبت میکنی و خونمون  پر میشه از صدای تو . صدایی که بهم میفهمونه که چقدر زندگی با تو قشنگه. وقتی که تو خونه دنبالم میگردی و صدام میکنی مامان مامان بیا عارت دارم/کارت / بهترین حسه دنیا رو دارم دخترکم . عزیز دلم دختر کوچولوی 2 سال و یکماهه ی من  از این ماه بگم که اوایلش خیلی بهونه گیری میکردی و دلیلشم نمیدونم چی بود و مدام گریه های بی دلیل و حتما باید  خ...
23 آذر 1393

بدون عنوان

عزیز دلم بازم یه پست جامونده. نانازیه مامان ترم قبلی یک کلاس داشتم که بچه ها بطور کامل حروف انگلیسی رو یاد گرفتند و منم به  اموزشگاه پیشنهاد دادم که براشون یه مراسمی برگزار کنه که دور هم یه عکس از اولین ترمشون به یادگار بمونه و اموزشگاه هم زحمت کشید و براشون کیک گرفت و براشون کلاه درست کرد و کلی بهشون خوش گذشت و بهشون هدیه داد و یه مراسمی شد مثله جشن الفبای کلاس اولی ها.. اونروز من شما دخملکم رو هم با خودم بردم .و شما خیلی خانمانه تو کلاس پیشم بودی و بچه ها رو نگاه میکردی .           رو صندلیه مامان نشستی عشقم     انشالله جشن فارغ التحصیلی خودت...
18 آذر 1393

عکسهای جامونده از اخرین روزهای 24 ماهگی

  سلام نانازیه مامان. یه سری از عکسها از اخرین روزهای 24 ماهگیت جامونده بود که تو این پست برات گذاشتم     فدا خنده ات عشقم     ماه قبل یه روز با مامان درسا جون قرار گذاشتیم که بریم چند دست لباس تو خونه ای برای شما کوشولوها بخریم. که من دو دست لباس برات خریدم.قرار بود بعد از خرید ببریمتون پارک و اونروز هوا خیلی بارونی بود و بعد از خریدمون بارون قطع شد و بعدش بردیمتون تاب تاب ابابا     اینجا تو مغازه اس که کنار هم ایستادین و بازی میکردید و ماهم داشتیم لباسهارو نگاه میکردیم       و پارک ..................   ...
3 آذر 1393