روژینا دنیای مامان و باباروژینا دنیای مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

دنیای مامان وبابا

25 ماهگی عشق کوچولومون

1393/9/23 1:31
668 بازدید
اشتراک گذاری

                          ماهگیت مبارک نخود کوچولوی مامان

 

عشق مامان این روزها حال و هوای خیلی خیلی خوبی دارم با وجود  تو . وقتی که صحبت میکنی و خونمون  پر میشه از صدای تو . صدایی که بهم میفهمونه که چقدر زندگی با تو قشنگه. وقتی که تو خونه دنبالم میگردی و صدام میکنی مامان مامان بیا عارت دارم/کارت / بهترین حسه دنیا رو دارم دخترکم.

عزیز دلم دختر کوچولوی 2 سال و یکماهه ی من  از این ماه بگم که اوایلش خیلی بهونه گیری میکردی و دلیلشم نمیدونم چی بود و مدام گریه های بی دلیل و حتما باید  خواستتو انجام میدادیمسوال. اما اواسطه این ماه خوب شد رفتارت و شدی عسله دله مامان. اوایل این ماه خیلی بد غذا شده بودی دوباره و هیچی نمیخوردی  و منم که دیدم اینطوریه و شما هیچی نمیخوری برات ویتامین سندروس گرفتم و خدارو شکر الان داره تاثیر میکنه و بهتر شدی خندونک. از روز هامون بگم که بیشتر اوقات که با هم هستیم برات کتاب داستان میخونم و شعر و قصه میگم و شماهم با دقت گوش میکنی و برام ادامشو تعریف میکنی و یا اینکه از روی تصاویر کتاب داستان برام خلاصه قصه رو توضیح میدی . گاهی اوقات برات نقاشی میکشم و نقاشی کشیدنو خیلی دوست داری و خط خطی میکنی و بهم میگی مشامو نیبیشتم./مشقامو نوشتم/ بی یا بیس بیده/بیا بیست بده/ .

به خاله بازی و عروسک بازی هم خیلی علاقه داری و منم دیدم که خیلی دوست داری یه خونه برای خودت داشته باشی چون ازم میخواستی که  با لگو برات خونه درست کنم.برات خونه چادری خریدم. که بری توش و با عروسکات بازی کنی. البته به مامان درسا جون گفتم و خاله ارزو زحمت کشید از همونجا که کلبه درسا رو خریده بود برای شما هم خرید. تو این ماه دوباره یه روز قرار گذاشتیم که شما کوچولوها رو ببریم پارک. اونروز من و شما و مامانی رفتیم . درسا هم با مامانش و مامان بزرگش و دایی کوچولوش اومده بودند. از دور که همدیگرو دید کلی شما دوتا دخملا ذوق کردید و برای هم دست تکون میدادیدبای بای. قرار بود که ببریمتون شهربازی سرپوشیده اما متاسفانه بسته بود و نشد که ببریمتون و بردیمتون پارک و بعد از اینکه بازیتون تموم شد رفتیم دمه خونه مامان بزرگه درسا که کلبه شمارو بگیریم وقتی خاله ارزو کلبتو اورد دستاتو گذاشتی روی صورتت و از خوشحالی جیغ زدی دختر جونم. وقتی اوردیمش خونه بازش کردیم و دیدیم که عکسه بن تنه و ومن به خاله اسمس دادم و بهش گفتم و خاله هم گفت که چون دوتا خریده بوده متوجه نشده که یکی از خونه ها عکسه بن تنه و گفت که بعد از ظهر میاد و میبردش که عوض کنه و زحمت کشید اومد و وقتی که من کلاس بودم و شما پیشه مامانی بودی چادرش رو برد و برامون عوض کرد. اما عزیز دلم اینهمه ذوق و شوق فقط برای یک روز بود و زودی از خونه کوچولوت خسته شدی و منم دیدم که خیلی جاگیر بود جمعش کرد تا چند وقته دیگه که شاید دوسش داشته باشیزیبا.

تو این ماه چون دوساله شده بودی برای دفترچه بیمه ات عکس لازم بود و بردمت و اولین عکس پرسنلی رو ازت انداختند قربونت برم.

عروسکم بهتره یکم از شیرین زبونیهات و کارهای این روزهات هم بنویسم.

ادامس میخوری و میجویش و فقط شیرینیش تموم میشه از دهنت در میاری و میای میدی به من میگی مامان بی گیر پوستشهخنده. به اهنگ علاقه داری و سعی میکنی باهاشون بخونی مخصوصا اهنگه عزیز دل سعید شایسته. و باهاش تکرار میبکنی. عزیز دلی واااااااااااااالا. اهنگ های مرحوم مرتضی پاشایی رو هم خیلی دوست داریغمگین. خدا رحمتش کنه.

وقتی بخوای کاری رو برات انجام بدیم و ما مقاومت کنیم میگی من دوناه دارم/ گناه دارم/ گی یه میتونم /گریه میکنم / و دقیقا بلدی چیکار کنی که ما تسلیم بشیم و با این حرف زدنت ما رو قانع میکنی عشقمخندونک.

به عروسکات به به میدی و بعدش میگی شونه دونت/ نوش جونت/

گاهی اوقات میای بوسم میکنی و میگی عسیسم دوبونت برم/ قربونت برم/ من هی لی دوسیت دارما / من خیلی دوستت دارما/.

خیلی کنجکاوی و هر کاری ما داریم انجام میدیم رو دوست داری ببینی و میگی من بیدینم. ببینم

 برای اینکه به شیر خوردن تشویقت کنم چند روز پیش دوتا لیوان شیر اوردم و بهت گفتم ببین من میخورم خیلی خوشمزه اس. شما هم خوردی و من ازت پرسیدم خوبه و شما در جواب من گفتی عااالیه و من خیلی تعجب کردم دخترم اخه تو کی اینقدر بزرگ شدی . چقدر زمان زود میگذره.

گاهی وقتا که ناراحتی میای بغلم و میگی مامان من حوصیله ندارم /حوصله/

گاهی وقتا با خودم میبرمت کلاس و شعر های انگلیسی بچه ها رو خیلی خوب یاد گرفتی و چند وقت پیش که داشتیم باهم خاله بازی میکردیم با من بای بای کردی و بهم گفتی دود بای.

به دوغ میگی دود. و به جای حرف خ بیشتر اوقات از ش استفاده میکنی. مثلا شعر میخونی و میگی تاب تاب عباسی هودا منو ننداسی اگه میشای بیندازی بغله کییییی بندااااااازی ؟ اخرشو همیشه با لحن سوالی میخونی و خودت جواب میدی و میگی مامان. مامان فدات بشه که اینقدر تو ماهی.

 

 

این چند تا عکس دقیقا برای شبه 25 ماهگیته که خونه خاله محبوبه بابا دعوت داشتیم و قبل از رفتن این عکسهارو ازت گرفتم و برای اولین موهاتو به صورت چهل گیسی بافتمچشمک.

اینم ژسته جدیدته. بهت میگم روژینا میخوام ازت عکس بگیرم. حاضری. اینجوری خودتو کج میکنی متفکرملووووووووووووووس

 

 

 

 

بافت موهات خوشگل و ناز مامانچشمک

 

 

پشتش رو هم برات اینجوری بافتمبغل

 

 

اولین عکس پرسنلی عسلی.

 

 

تقریبا سه چهار ماهه پیش بود که مامان زری این فیل رو برات خریده بود اما سوارش نمیشدی و نمیذاشتی ازت عکس بگیرم. اما الان بهتر شدی و کمی باهاش بازی میکنیمحبت

 

 

 

 

و دخملی داخل خونه کوچولوشبوس

 

 

 

 

 

 

 

 

و بازی های این روزهای روژیناییمحبت

 عزیزم خیلی راحت میتونی حلقه هارو از کوچک به بزرگ بچینی و همچنین از روی تصاویر کتاب و با کمک پازل  تصویر حیوانات رو بسازی و به من بدیبغلبوسمحبت

 

 

 

 

پسندها (4)

نظرات (3)

مینا مامان روشا
26 آذر 93 15:39
روژینا جووووووووون 25 ماهگیت مبارک خوشگلم نیلوفر جون ممنون بابت راهنماییت
مامان مهدیس
3 دی 93 15:37
سلام دخمل نازی دارین بچه ها کلا انرژی مثبت هستن دوست داشتین به ما هم سر بزنید
مامان دنیز
29 دی 93 18:47
چه کوچولوی ناااااااازی روژینا جون منم مامان دنیز هستم دنیز هم از اون فیل داره.... یه سربزن البته به کمک مامانت