روژینا دنیای مامان و باباروژینا دنیای مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

دنیای مامان وبابا

روزهای بهمن ماهی

1393/11/19 13:28
768 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام عزیز دل مامان . دختر ناز مامان

عشقم این روزها روزهای بهمن ماهیه اما اصلا تو تهران هوا سرد نبست و تقریبا هوا بهاریه و نه بارون و نه برفی و اصلا حال و هوای زمستونی نداریم.

دخترکم چند وقتی بودکه تصمیم گرفته بودم برای عمل بینی چون برای تنفس کمی مشکل داشتم و با نظر پزشک دوم بهمن ماه منو بابا رفتیم برای عمل و  شما پیش مامانی موندی من از ساعت 1 بعد از ظهر رفتم و ساعت 8 شب برگشتم خونه. قبلش بهت گفته بودم و امادگی لازم رو داشتی . درسته چند روزی خیلی برای منو تو سخت بود و من نمیتونستم بغلت کنم و ببوسمت اما بهر حال گذشت بغل. تو اون یک هفته مخصوصا دو روز اول خیلی بد اخلاق و حساس شده بودی و زمانی که میدیدی بابا به من سوپ میده یا ابمیوه میده بغض میکردی و به بابا میگفتی به مامان نده و به من بده . من نی نی هستمخنده.

مهربونم تو اون روزها هر موقع میخواستم قرص بخورم نمیذاشتی خودم بخورم و حتما باید خودت قرص رو تو دهنم میذاشتی و بعدش بهم اب میدادی.

چند وقتی هست که اخلاقت خیلی عوض شده و نمیدونم شاید برای سنت باشه و خیلی لجبازانه رفتار میکنی دخترم و اگه به خواستت نرسی دیگه بد اخلاق میشی و خیلی طول میکشه تا موضوع رو فراموش کنی. اصلا خودت به تنهایی بازی نمیکنی و برای بازی کردن باید ما در کنارت باشیم و من اینو دوست ندارم دوست دارم که خودت خلاق باشی عسلم محبت. یکی از عادات بدت اینه که بیرون میری هرچی که میخوای رو باید برات بخریم و بازهم این اخلاق رو منو بابا دوست نداریم که دخترمون اینجور رفتار کنه . هر کی هر چیزی داشته باشه رو سریعا باید برات بخریم . چند روز قبل مامان زری میخواست ماهان رو ببره مدرسه و شماهم گیر داده بودی که باهاشون بری و مثل اینکه تو راه یه دختری رو میبینی که یه عروسک بزرگ داشته و پاتو تو یه کفش کرده بودی و گریه کرده بودی که مامان زری باید از همون عروسک برات بخره و خونه نمیومدی و مامان زری با خودش تو رو برده و خواسته برات یه عروسک دیگه بخره اما قبول نکردی و بنده خدا رو مجبور کردی که سر ظهری بره برات بگرده و مثل همون عروسکو برات پیدا کنه و بخره تازه خودتم باهاش رفته بودیزیبا .منم تو خونه نگران شما بودم که چرا اینقدر دیر کردیدخطا.

از حرف زدنهای با نمکت اینه که وقتی عطسه میکنی بعدش میگی عشیو کردم سرما مامان شوردم. هنوزهم به خ میگی ش و خیلی بامزه اس که به نخود میگی نشود. وقتی میخوای بگی به خدا میگی به شدا.

سرگرمی این روزهات دیدن سی دی های با نی نی / خاله ستاره /عمو پورنگ/ حسنی و.... است و خیلی زود شعراشون رو حفظ میکنی و وقتی از شبکه دو فیتلیه پخش میشه میگی عمو فی فی ای اومد. عمو فیتیله ای اومد.

هنوزم عاشق کتاب داستان و نقاشی کردنی و خیلی رنگها رو خوب یاد گرفتی. و حتی در مورد رنگ لباسهات هم سوال میکنی ازمون و خودت تشخیص میدی چه رنگیه.

اعداد رو هم تا 14 یاد گرفتی اما همیشه 8 رو جا مینداری. همه اعداد رو خوب تلفظ میکنی و به 4 میگی دایار.

اعداد رو هم به انگلیسی تا 4 بلدی  نفسه مامان.

 

 

 

 

جمعه شب خونه خاله مهناز بابا دعوت داشتیم و قبل از رفتن برات این عکسهارو گرفتم. چقدر هم ناز داری عروسک خانم

 

 

 

این همون عروسکیه که مامان زری برات گرفته و هم قده خودتهبوس

 

 

 

 

 

 

 

 

مثلا داری میخوابونیشخندونک

 

 

 

روژینا خانوم که تازه از خواب بیدار شده و مامان میخواد لباس و پوشکشو عوض کنه

 

 

 

عشق مامااااااااااااااااااانی

 

 

دخملم مثلا قطار درست کرده

 

 

 

جیگری تازه از حمام اومده و موهاش بهم ریخته اس

 

 

 

 

دوستت داااااااااااااااااااااااااارم ملوسم

 

 

 

چند روز پیش که با مامانی رفته بودیم بیرون برای اولین بار سوار چرخ و فلک  قدیمیا شدی. به قول خودت لوب لبک    قه قهه. و نترسیدی یبارهم قبلا سوارت کرده بودم اما ترسیدی و زودی اومدی پایین اما این دفعه خیلی هم دوست داشتی و ذوق میکردی

 

 

ای جوووووونم مامانی. منم با این چرخ و فلکها خیلی خاطره دارم و بیشتر اوقات بابام منو میبرد و سوارم میکرد و همیشه مراقبم بود. یادش بخیرمتنظر

 

 

 

دیروز هم با همدیگه رفتیم پارک و تاب بازی کردی  عسلم.چشمک

 

 

 

اینهم یه عکس از منو شما قبل از رفتن به خونه خاله مهناز.

 

 

 

 

پسندها (2)

نظرات (2)

محمد
20 بهمن 93 11:36
سلام وبلاگت خوبه،با من تبادل لینک کن تا بازدیدت بیشتر بشه منو با عنوان بهترین وبلاگ تفریحی لینک کن برام نظر بذار همون روز لینکت کنم با همه نوع وبلاگ و سایت تبادل لینک میکنم منتظر حظور گرم شما هستم یا حق
خانمی(زیبا یارم تقدیم به تو)
22 بهمن 93 15:55
سلام مامانی. ان شاالله همیشه سلامت باشین.