روژینا دنیای مامان و باباروژینا دنیای مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

دنیای مامان وبابا

نوروز94

1394/1/17 16:49
544 بازدید
اشتراک گذاری

دخمل طلای مامان سلامсмайлик

عیدت مبارک عزیز دلم

امسال سومین سالی بود که ما اومدن بهار رو در کنار شما جشن گرفتیم و لحظه تحویل سال برای وجودت و سلامتیت دعا کردم.

از خاطره شب عید بگم که اونشب شام بالا دعوت بودیم و بعد از اتمام کارها وحمام رفتن و چیدن سفره هفت سین رفتیم بالا و حدودا ساعت 12 بود که اومدیم پایین و شما دخمل گلی خوابت میومد و من دوست داشتم که برای لحظه تحویل سال که ساعت 2 و ربع بود بیدار باشی و هر جوری بود با بازی و سرگرم کردنت بیدار نگهت داشتم و کلی از شمع فوت کردن خوشت اومده بود و بعد از تحویل سال و بوسه بر گونه های شما لا لا کردیم و فردا صبحش یعنی روز اول عید نهار خونه مامان بزرگم دعوت داشتیم . اول رفتیم بالا خونه مامان زری برای عید دیدنی و بعدش رفتیم خونه مامان جون و تا بعد از ظهر اونجا بودیم و بعدش رفتیم خونه مامان بزرگه بابا و برای شام و عید دیدنی هم رفتیم خونه مامانی فاطمه. تا چهارم عید فقط به دید و بازدید گذشت و اما روز پنجم...........

روز پنجم عید قرار بود که بریم شمال و تو این سفر مامانی و مامان بزرگ و بابا بزرگم و داییم و زنداییم و علی اصغر پسر دایی جون همسفر ما بودند و ساعت 8 صبح روز 4شنبه 5 فروردین حرکت کردیم به سمت استان گیلان. نزدیکای ظهر بود که رسیدیم امامزاده هاشم و وااای چه هوایی بود و چقدر بارون شدیدی میبارید و واقعا زیبا بود دخترکم و نهار رو هم همونجا خوردیم و استراحت کردیم و بعدش حرکت کردیم و رفتیم خونه خاله معصومه . و رفتیم پیش دختر خالم که شما بهش میگی خاله مویدثه./محدثه/

روز 6 فروردین هم رفتیم پنج شنبه بازار محلی تولم شهر و برای شب هم رفتیم عروسی پسر دایی مامانی فاطمه /سجاد/ و کلی اونشب اونجا نانای کردی عزیز دل مامان.смайлик

از روز هفتم هم به بعد خونه دایی ها و خاله مامانی فاطمه رفتیم و بخاطر سرد بودن هوا و بارون نتونستیم بیرون بریم و دنبال خونه بودیم برای مامانی. و اونجا یه خونه خرید و قولنامه کرد و تا چند وقت دیگه میره اونجا . درسته خریدن خونه اونجا مزیت هایی داره اما من نمیتونم از  دوری و دلتنگی هام برای مامان نازنینم بگذرم و کلی از این بابت غصه دارم.غمگینغمگینغمگینغمگین

روز 11 و 12 فروردین هم رفتیم خونه مامانی و با خریدن وسایل اندکی اون دو روز رو هونجا سر کردیم و خونه اش رو تمیز کردیم و روز 13 فروردین حرکت کردیم به سمت تهران و برای نهار سیزده بدر هم هم تو جنگل سراوان بودیم عروسکم و ساعت 3 حرکت کردیم به سمت تهران و ساعت 7 رسیدیم خونه و خدارو شکر تو ترافیک نموندیم.

 

محبتحالا بریم عکسهای نوروز 94 رو ببینیممحبت

 

 

شب عید قبل از رفتن به خونه مامان زری

 

 

 

 

 

 

 

پازل بازی شبانه و تلاش برای بیدار نگه داشتن دخملیخندونک

 

 

 

 

و دخملی خوشحال از فوت کردن شمعبوس

 

 

لحظات تحویل سال 1394

 

 

 

صبح روز 5 فروردین قبل از حرکت

 

 

تو ماشین

 

 

 

نزدیک گیلان یه جا ایستادیم برای استراحت واقعا هوا سرد بود و بارون هم خیلی شدید بود عروسکم

 

 

 

 

 

 

امامزاده هاشم ایستادیم برای نهار خوردن

 

 

 

خونه خاله معصومه مامان

 

 

 

 

روژینا و تیپ عیدش در عروسی .

 

 

 

 

 

 

 

روژینا و نوه خاله های مامانی فاطمه. محمد حسین/علی اصغر/ سارینا/هستی و روژینا

 

 

 

و عکسهای سیزده بدر 1394

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 و روژینا گلی بعد از خوردن نهار با لبهای دوده دبابی/جوجه کبابی/ و اماده حرکت برای تهران

 

 

 و این گل هم تقدیم به تمام دوستان و همراهان همیشگی وبلاگمون.محبتبوسبوسمحبت

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

الهام
24 فروردین 94 20:38
سلاااااااااام سال نو مبارك چه دختر نازي دارين اميدوارم هميشه شاد باشيد از گل قشنگتونم ممنون
نیلوفر/مامانه روژینا
پاسخ
سلام عزیزم.ممنون از لطفتون. همچنین شما
آویسا
26 فروردین 94 13:17
جانم چقدر روژینا بزرگ شده خانوم شده چقدر موهاش بلند شده.ماشاا....
نیلوفر/مامانه روژینا
پاسخ
ممنونم عزیزم