اولین روز طبیعت خانم کوچولو
امسال در روز طبیعتمون یه گل خوشبو و خوشگل همراهمون بود که اسم این گله ناز روژینا گلی بود و وجودش باعث شد که یه سیزده بدر متفاوت داشته باشیم.
عزیز دلم 12 فروردین منوبابا بخاطر سرما خوردگیت مردد بودیم که سیزده بدر بریم اما من دوست نداشتم که اولین سیزده بدرت رو تو خونه باشیم و با شرط اینکه لباس زیاد تنت بکنم و همش تو چادر باشی موافقت شد که بریم سیزده بدر
صبح روز سه شنبه بعد اینکه که داروهات رو خوردی و لباس گرم تنت کردم حرکت کردیم برای گردش در طبیعت .امسال با خانواده مامان رفتیم و مامان جون/مامان بزرگم/و داییم وخالم هم با ما بودند.تو مسیر خواب بودی و وقتی رسیدیم بیدار شدی و بعدش دوباره بخاطر مصرف داروهات خوابت برد و بیشتر سیزده بدر رو تو چادر لا لا بودی اما وقتی بیدار میشدی مامان باهات بازی میکرد و تو هم میخندیدی و اطرافت رو نگاه میکردی و اواز میخوندی. جدیدا یاد گرفتی که اکثر مواقع وقتی رو پام تکونت میدم خودت اواز میخونی و بعدش خوابت میبره.وقتی لالا بودی یه اقائه توپ اورد و میفروخت و منم برات خریدم تا باهاش بازی کنی و یه یادگاری از اولین سیزده بدرت داشته باشی نانازم.عزیز دلم تو روز سیزده بدر دختر خوبی بودی و اصلا ما اذیت نشدیم ممنونم ازت دختر گلم.
امسال عید هم تموم شد درسته بیشترش به مریضی و سرما خوردگیه شما دختر ناز گذشت اما خداروشکر داری بهتر میشی و امیدوارم که دیگه مریض نشی مامانی. و تو سال جدید فقط بخندی و چشمات خیس نشه نفسم.و هر روز که میگذره سر حالتر از روز قبل باشی عزیزم.
دختر گلم تو چادر لالا کرده
روژینا عسل و پسر داییم
این همون توپه اس که برات خریدیم.مامان فدای چشمات که داری نگاش میکنی
اینجا وقتی تو چادر خواب بودی گریه کردی و بابا اوردت بیرون و من تا اومدم ازت عکس بگیرم باز خوابت برد الهی مامان بمیره برای لالا کردنت