اخرین روزهای 4 ماهگی
عزیز دلم هر روز که میگذره عسل تر میشی.شیرین وشیرین وشیرین تر.
میخوام از دلبریهای این چند وقتت بگم روژینا گلی .دو هفته ای میشه که کاملا غلت میزنی و دیگه همش باید در کنارت باشیم و نمیتونیم تنهات بذاریم چون بعضی موقعها دستت زیرت میمونه و اگرهم به مدت طولانی دمر باشی خسته میشی وگریت در میاد.وقتی چیزی رو جلوت میگیریم 2 تادستای قشنگت رو جلو میاری و میخوای که بگیریشون و هنوز به دهنت نرسیده دهنه خوشگلت رو باز میکنی که بخوریشون. بیشتر اوقات در حاله اواز خوندنی و بعضی موقعا در بین اوازت دد هم میگی. غر زدنت رو با 3 بار ا..ا..ا.. گفتن اعلام میکنی دختر قشنگم.صدات خیلی نازکه و قشنگه جغجغه هات رو خیلی دوست داری و از اینکه میتونی باهاشون صدا در بیاری خوشحال میشی و زمان بیشتری جفجغه ات رو تو دستت نگه میداری و باهاش بازی میکنی. 3 روز پیش وقتی یکی از جغجغه هات روی زمین افتاده بود و تو رو پاهات وایستاده بودی و بابا نگهت داشته بود 5 قدم با کمکه بابا تاتی کردی و اومدی جلو تا به جغجغت برسی. وای اینقدر منطم پاهاتو جلو عقب میذاشتی که دوست داشتم بخورمت /من تو اشپزخونه بودم وبابا صدام کرد که بیامو ببینم. دختر نازم نمیدونی چقدر خوشحال شدم از تاتی کردنت/ از این تکه کلام من خیلی خوشت میاد وتا بهت میگم میخندی/ تو چی گفتی به من//گریه کرده بودی/ تا این حرفارو /البته با لحن خودم/ بهت میگم میخندی. حتی وقتی از پشت تلفن هم اینارو بگم خندت میگیره. نمیدونم چرا اینقدر برات جالبه عسلکم
حالا بریم اخرین عکسهای 4 ماهگیه دختر گلم رو ببینیم.
عکسها ماله اخرین روز 4ماهگیت نانازم
دخترم از عکاسی خسته شده و واسه مامانش ژست قلدری گرفته
همیشه همینطوری.اینقدر که شیطونی همیشه از بالشت میای پایین تر و میچرخی
عکسهای اواخر4ماهگی
هرچی جلوت باشه میگیری بند دوربینو گرفتی و داری باهاش حرف میزنی
همیشه شبها دراز میکشم و تو رو اینجوری بالا میبرم مامانی و باهات حرف میزنم تو هم خیلی دوست داری و واسم ذوق میکنی