روژینا دنیای مامان و باباروژینا دنیای مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره

دنیای مامان وبابا

اولین وقشنگ ترین بهار در کنار روژینای عزیزم

1392/1/9 3:06
1,560 بازدید
اشتراک گذاری

         عیدت مبارک دنیای منقلبماچ

اولین بهارت مبارک عزیزمقلبماچانشالله که صد بهار زنده وسلامت باشی دختر نازمhttp://www.pic4ever.com/images/dancegirl2.gif

امسال عید برای منو بابا قشنگ تر بود چون یه خانم کوچولوی خوشگل هم در کنار سفره هفت سین ما بود. دیر اومدم که برات بنویسم عزیزم چون اولا که درگیر مسافرت بودیم و اما بعدش سرما خوردگیت که خیلی مامان رو ناراحت کرد نازنینم.

حالا شروع کنیم از صبح روز عیدچشمک عزیزم ساعت 8 صبح از خواب پاشدی انگار میدونستی عیده وخوشحال بودی. کمی باهم بازی کردیم و بعدش خوابت گرفت خمیازهو خوابوندمت و منم رفتم به کارام برسم و سفره هفت سین رو بچینم اما شما دخملم زود بیدار شدی و کارهای مامان هل هلی شد و دوباره ساعت یک ربع به دو خوابوندمت و قبل از خواب لباسهای عیدت رو تنت کردم وشما لالا کردی و ساعت 2و بیست وپنج دقیقه اینقد سر وصدا کردم که بیدار بشیخجالتکه برای تحویل سال در کنار منو بابا باشی. لحطات تحویل سال  در کنار توخیلی قشنگ بود  و حالو هوای دیگه ای داشت و اولین بوسه رو بعد از تحویل سال منو بابا به لپهای نرم شما زدیم.ماچ بعد چند تا عکس انداختیم و بعدش رفتیم بالا خونه مامان زری عید دیدنی و بعد رفتیم خونه مامانی فاطمه و بعد مامان جون/مامان بزرگم/ و بعد مامانی/مامان بزرگه بابا/ شام هم بالا بودیم و شب هم من کارهای مسافرت رو کردم واماده شدیم برای سفرhttp://www.millan.net/minimations/smileys/sportcar3.gif

از اولین سفرت بگم که به شهر باران بود و مثل همیشه بهمون خوش گذشت و در کل دختر خوبی بودی.  گریه و غر غر میکردی اما قابل تحمل بود ولی تو راه برگشت کلافمون کردی از بس که غر زدی وگریه کردی.روز اول عید منو شما وبابا و مامانی فاطمه و مامان جون راهی سفر شدیم. صبحش وقتی از خواب پا شدی پی پی کردی ومن خوشحال شدم که دیگه تو راه خبری از پ پ نیست اما هنوز از تهران دور نشده بودیم که دیدم تمرکز کردی وداری یه کارایی میکنی و ما هم وسط راه مجبور شدیم که پیاده بشیم و پوشک خانم خانما رو عوض کنیم. بعدش زیاد اذیت نکردی و چند جا پیاده شدیم برای صبحانه ونهار واستراحت کردیم و امامزاده هاشم رفتیم.و شبش هم رفتیم خونه خاله معصومه/خالم/ و محدثه/دختر خالم / از دیدنت کلی ذوق کرد وباهات بازی کرد.

فرداش یعنی 2 فروردین رفتیم عروسی. تو عروسی هم خیلی دختر خوبو ماه بودی و سرت با نور پردازی های تالار گرم بود و گذاشتی که تا اخر عروسی بمونیم و حتی دنباله ماشین عروس هم رفتیم. با عروس نانای کردی و همچنین با منو بابا و وسطه اون همه شلوغی میخندیدی و وقتی بغله بابا بودی و من نانای میکردم میخندیدی. خیلی ممنونم ازت دختر گلم که اجازه دادی عروسی بهمون خوش بگذره.

3 فروردین رفتیم پاتختی و بعد از پاتختی یه گشتی تو صومعه سرا زدیم و رفتیم خونه دایی مامانی فاطمه.

4 فروردین هم برگشتیم به سمت تهران.عزیزم بخاطر سردی هوا نشد که بریم دریا و حتی ماسوله یا لاهیجان هم نرفتیم اما بهت قول میدم دفعه بعد که رفتیم  گیلان شما گل دختری رو همه جا میبریم.

بعد از برگشتن به تهران من بردمت حموم اما ایندفعه با کمک بابا و این اولین دفعه بود که بابا در حموم رفتنت کمک میکرد و قبل از این همیشه مامانی فاطمه بهم کمک میکرد.بابا از اینکه دفعه اولی بود که با هم برده بودیمت حمام خیلی خوشحال بود.

2روز بعد از تهران اومدن من گلوم درد گرفت و یه کم از علائم سرما خوردگی رو داشتم و سریع دارو خوردم که خوب بشم اما فرداش وقتی رفته بودیم خونه عموی بابا برای عید دیدنی متوجه شدیم که از بینیت داره اب میاد وعطسه هات و سرفه و اب ریزش بینیت شروع شد. و بعدش تب هم کردی بردیمت دکتر اما دکتر خودت نبود و مجبور شدیم که یه جای دیگه بریم. اقای دکتر بهت چند نوع انتی بیوتیک داد و برای تبت هم هر4ساعت یکبار استامینوفن. من دار وها رو بهت دادم. دیشب دوباره بیخواب شده بودی و تا ساعت 3 بیدار بودی ساعت 3 خوابیدی و 3 ونیم از خواب پریدی و گریه کردی/گریه ای از ته دل و سوزناک/ هر کاری میکردیم ساکت نمیشدی و حالت خیلی بد بود ومنو بابا ساعت 5 صبح بردیمت دکتر و دکتره دلت رو ماساژ داد بهتر شدی و دکتر گفت که اون اقای دکتره نباید بهت انتی بیوتیک میداده و معده ات امادگی نداشته و دله کوچولوی تو بهم پیچیده  وگفت اگه گریه اش خوب نشه باید ببرینش بیمارستان و بستری بشه. منم اینقدر گریه کردم وبرات دعا کردم که بعد از چند دقیقه ماساژ دادن خوب شدی و بی حال شدی و از شدت گریه خوابت برد.ساعت 6  صبح اومدیم خونه و تا ساعت 8 خوابیدی و بعد بیدار شدی و منو بابا بردیمت پیشه دکتر خودت. و دکتر خودت فقط بهت شربت سرفه و سرما خوردگی داد و گفت که تا دو یا سه روز دیگه خوب میشه و دوره درمان باید کامل بشه.و برای تبت هم گفت که لباس خنک بپوشی. عززیزم تو این دو روز من خیلی غصه خوردم و طاقت اشکها وبیتابیهات رو ندارم خدا کنه که زودتر حالت خوب بشه. امشب هم بخاطر بی حالیت خودت برای خودت اواز خوندی و خوابیدی و بابا ازت فیلم گرفته. کاش من بجای تو مریض میشدم عروسکم. چون دیشب نحوابیدم حوصله نداشتم که برات شکلک بذارم عزیزم منو ببخش خیلی خسته ام و خوابم میاد.

عکسهای اولین بهار دخترم

http://fantasyflash.ru/grafic/line/image/line45.gif

1

http://fantasyflash.ru/grafic/line/image/line45.gif

2

http://fantasyflash.ru/grafic/line/image/line45.gif

3

http://fantasyflash.ru/grafic/line/image/line45.gif

4

http://fantasyflash.ru/grafic/line/image/line45.gif

5

 

صبحی که میخواستیم بریم مسافرت

http://fantasyflash.ru/grafic/line/image/line45.gif

6

روژینا گلی در حال پوشک عوض کردن

http://fantasyflash.ru/grafic/line/image/line45.gif

3

بین راه یه جا وایستادیم برای صبحونه و روژینا گلی در حاله غر زدن

http://fantasyflash.ru/grafic/line/image/line45.gif

7

 

8

بعد از صبحانه

http://fantasyflash.ru/grafic/line/image/line45.gif

5

عزیزم تو ماشین رو پای مامانش لالا کرده

http://fantasyflash.ru/grafic/line/image/line45.gif

9

 تو امامزاده هاشم لباسات رو عوض کردم که برای رفتن به خونه خالم اماده بشی اخه اولین بار بود که گل دخمله منو میدیدند

http://fantasyflash.ru/grafic/line/image/line45.gif

5

خونه خاله معصومه بازم مشغول انگشت خوردنی

http://fantasyflash.ru/grafic/line/image/line45.gif

0

 

3

دخملی ومامانش تو عروسی

http://fantasyflash.ru/grafic/line/image/line45.gif

3     8

http://fantasyflash.ru/grafic/line/image/line45.gif

6

 

4

 

8

 عزیزم کجا رو نگاه میکنیسوال

 

 

3

 

3

 

جنگل سراوان

http://fantasyflash.ru/grafic/line/image/line45.gif

7

تو راه برگشت به تهران

http://fantasyflash.ru/grafic/line/image/line45.gif

4

 

6

 

این عکسها هم برای دیروز بعد از ظهره که تب داشتی وبی حال بودی

 مامان فدات بشه زودتر خوب بشو عزیزم. دیگه طاقت ندارم که ناراحتیتو ببینم.

روژینا جونم خیلی دوسسسسسسسسسسسسسسسسسستتتتتتتتتتتت دارمقلب امیدوارم که ساله خوبی در کنار همدیگه داشته باشیمماچ

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

طراح جوان
9 فروردین 92 10:52
میخوای وبلاگت رو خوشگل کنی؟ پس زودی بیا. بنر ==== هدر ==== لوگو ==== کارت پستال همین حالا عکس های کوچولو هاتون رو خوشگلتر کنید
مریم (مامان آرینا)
9 فروردین 92 14:55
عزیزم عیدتون مبارررررررک سالی سرشار از شادی و سلامتی براتون آرزودارم


مرسی مریم جون که بیاد ما بودی. انشالله شما هم ساله خوبی داشته باشید. ارینای گل رو ببوس
مامان آرشا
9 فروردین 92 16:15
انشالله روژینا جون خیلی زود حالش خوب بشه


انشالله گلم.ممنونم
مهدیه
9 فروردین 92 17:50
درکت می کنم عزیزم! فاطمه سادات هم سرماخورده. سرفه اش خیلی دردناکه!تو این سن سرماخوردگی چقدر ناراحت کننده است!
خوشحالم که بهتون خوش گذشت! ایشالا همیشه به خوشی! ایکاش میشد می دیدمتون!
بوس


اخی عزززززززیزم انشالله که زودتر خوب بشه. ادم خودش مریض بشه اما بچه اش مریض نشه. اره عزیزم منم دوست داشتم که هم شما هم فاطمه سادات جونم رو ببینم انشالله دفعات دیگه. ساله خوبی داشته باشید.بوووووووووووووس
fati_k21
10 فروردین 92 10:48
اخی عزیزم...........همیشه به سفر...........عکسات خیلی نانازن.........


نظر لطفته خانومی
mahro0z
10 فروردین 92 12:13
نازی...
ادم این عکسارو میبینه دلش میخواد محکم روژینارو بغل کنه و ی عالمه ببوستش



مرسی مهروز جان لطف داری. کاش شما هم با خاله معصومه میومدی و سیزده بدر رو هم باهم بودیم .جات خیلی خالی بود.به مامانینا سلام برسون و ازشون تشکر کن. خیلی بهشون زحمت دادیم
مامان نسرین
10 فروردین 92 12:42
سلام سلام سال نو مبارک بوس بوس
خدا رو شکر که بهتون خوش گذشته انشاالله که سال خوبی پیش رو داشته باشید


ساله نو شما هم مبارک دوست خوبم
درسا کوچولو و مامان
11 فروردین 92 14:45
عیدت مبارک فندق کوچولو خیلی ناراحت شدم که مریض شدی و وقتی به اونجا رسیدم که دکتر بهت آنتی بیوتیک داده گفتم ای وااااااااااااااای نمیدونم چرا بعضی دکترا هیچی سرشون نمیشه اصلا انگار کیلویی مدرک گرفتن آخه به بچه زیر شش ماه که اصلا دارو نمیدن نهایت برای تبش استامینفن اخه آنتی بیوتیک با بچه کوچیک خداراشکر که به خیر گذشت مامانی تورو خدا اینبار هر دکتری که می بری بچه را تو سایتهای تبادل نظر از بقیه بپرس شاید تجربه بدی داشته باشن.
پد تب بر هم از داروخانه بگیر میذاری روی پیشونی نی نی مثل پاشویه کردنه خیلی عالیه زود سرحالشون می کنه گیاهی هم هست.


عزیزم وقتی بچه مریض میشه ادم هول میشه و اصلا نمیدونه که چیکار کنه و هر چی دکتر میگه گوش میکنه منم فکر میکردم براش ضرر نداره خداروشکر الان حالش خیلی بهتره. درسای گلم رو ببوس

مامان آروین (مریم)
12 فروردین 92 8:34
عزیزم همیشه به گردش و شادی و خوشی ........ امیدوارم دختر گلت هر چه زودتر خوب خوب بشه و شما هم از نگرانی دربیایین .....
خصوصی


انشالله عزیزم.ممنون.
مامان آرشا
14 فروردین 92 9:17
نازی چه سفره 7 سین قشنگی آفرین به این مامان خوش سلیقه امیدوارم امسال و هر سالتون قشنگ و رنگارنگ باشه


ممنونم گلم. همچنین برای شما در کنار ارشا جونی
مامان آروین (مریم)
14 فروردین 92 14:48
نمی دانم آرزویت چیست!

اما برای رسیدن به آرزویت دستانم به آسمان جاری

و سبزه دلم را به نیت تو و آرزوهایت، هر چه که هست، گره زدم .



ممنونم از ارزوی قشنگت مریم جان
مامان آیسا
20 فروردین 92 11:02
سال نو مبارک
عکساتونم خیلی زیبان همیشه به شاذی


ساله نو شما هم مبارک خانومی. انشالله که شما هم همیشه شاد باشید.
Mahro0z
23 فروردین 92 18:17
ممنون عزیزم.لطف داری شما
این حرفا چیه...زود زود روژینارو بیارید که ببینیمش
بزرگواریتو میرسونم عزیزم


مرسی مهروز جان. خیلی خوشحال میشم که تشریف بیارید تهران و در خدمتتون باشیم.همش نمیشه که ما بیایم ما دوست داریم که شما هم پیشه ما بیاین.
مامان کیان کوچولو
23 فروردین 92 18:25
ای جان چه عکسای قشنگی عزیزم ..
عزیزم دخملی شبیه خودته هاااااا


اره عزیزم بیشتریها میگن که شبیه منه. ممنون از اینکه بهمون سر میزنی
محدثه
25 فروردین 92 0:58
خاله معصومه عكسهات وديدگفت قربونت برم. منم خيلي دلم برات تنگ شده عمرخالهراستي خاله معصومه ميگه مامانت خيلي نفنه


مرسی خاله محدثه مهربون. منو مامانم هم دلمون براتون تنگ شده. خاله جونم میبوسمت.