اخرین یادگاری در سال 91 برای دخترم
عزیز دلم سال 91 خیلی ساله خوبی برای من بود چون خدا تو رو به من هدیه کرد عسلم. اول فروردین 91 متوجه وجود تو نازنینم تو دلم شدم و خدا به من یه عیدی بسیار گرانبها و زیبا داد که تو این 22 سالی که زندگی کردم بهترین عیدی و هدیه ی من بود و 21 ابان 91 خدای مهربون فرشته اش رو گذاشت تو بغلم و درر سال 91 من مادر شدم و تونستم که حس قشنگ مادری رو تجربه کنم که قشنگ ترین و لذت بخش ترین حسه دنیاست. یادش بخیر پارسال این موقع تو تو وجودم بودی اما من خبر نداشتم و اصلا فکرش رو هم نمیکردم که بیای تو دلم.
امسال هم داره تموم میشه و فردا حدودا ساعت 2و نیم سال 92 تحویل میشه. سال 91 رو بخاطر تو هدیه بهشتی خیلی دوست دارم و از تموم شدنش دلم میگیره. امسال خیلی بهم خوش گذشت روزایی که با تو یکی بودم دخترم و تو تو دلم بودی و من بی تاب دیدنت و چقدر هم انتظار دیدنت شیرین بود. روزای قشنگی که فقط بتو فکر میکردم و تو در وجودم بودی در سال 91 بود روزهایی که باذوق و شوق لباسات و وسایلاتو که مامانی فاطمه برات خریده بود رو نگاه میکردم. روزایی که برات اتاق ساختیم روزی که اتاقت رو کاغذ دیواری کردند روزی که سیسمونیت رو چیدیم روزی که همه برای جشن سیسمونیت اومدند روزایی که از خوردنه ماهی حالم بهم میخورد. شبهایی که تا ساعت 3 یا 4 به وبلاگهای نی نی های دیگه میرفتم و همش دلم میخواست که زودتر به دنیا بیای و بغلت کنم و بهترین روز روزی که تورو گذاشتندتو بغلم.و روزی که بهم لبخند زدی و همین امروز بعد از ظهر وفتی که تو اشپزخونه بودم و تو تو کریرت بودی با سختی سرت رو بطرف من چرخوندی و بهم گفتی ه....ه... و با زبون خودت صدام کردی که بیام و بخوابونمت و وقتی که گداشتمت رو پام چقدر زود مثله یک فرشته خوابیدی. میدونم که واسه این روزها و سال 91 دلم تنگ میشه.اما رسم دنیا همینه که این روزهای شیرین بگذره و فقط خاطره اش بمونه و من منتظر روزهای شیرین تری با تو دختر نازم هستم.
امسال عید با شما خانم کوچولو یک مسافرت و یک عروسی در پبش داریم . عزیزم 2 فروردین عروسی زهرا دختر دایی مامانی فاطمه است و عروسیش تو شماله و ما داریم به شهر دوستت فاطمه سادات عزیز میریم.پنج شنبه صبح اول فروردین حرکت میکنیم وانشالله 4 فروردین برمیگردیم. اولین مسافرتت هست عزیزم و همچنین اولین جشنه عروسی که میری ولی من خیلی استرس دارم میترسم که اذیت بشی و مارو هم اذیت کنی و نتونیم که مثل سفرهای قبلی سفر خوبی داشته باشیم و فقط خستگی برامون بمونه اخه شما بعضی اوقات الکی بهونه میگیری و گریه میکنی. خدا کنه که دختر خوبی باشی عزیزدلم .و اولین سفرت برامون یه خاطره قشنگ بشه. سال 92 ساله ماره و امیدوارم که سال خوبی باشه و سلامت باشی عشقه مامان. راستی امروز وقت دکتر داری یرای چکاب 4 ماهگیت که باید 11 صبح بریم و امشب هم 4 شنبه سوریهو هنوز معلوم نیست که ما امشب کجا میریم.
اولین 4شنبه سوریت مبارک گلم.
این ماهی های قرمز از همون موقع که شما تو دله مامان بودی یعنی از پارسال عید با ما هستند و من خیلی دوستشون دارم و باهاشون صحبت میکنم و ازشون خواستم که تا به دنیا اومدنه تو زنده بمونن و امسال عید هم در کنار ما باشند و اونا هم به حرف من گوش کردند و الان یکسال که ما در خدمتشون هستیم. خیلی نازن.ماشالله. این ماهی سیاهو امسال بابا خریده که بقول خودش چشم تلسکوپیه اما من زیاد دوسش ندارم و فقط ماهی های خودم و روژینا جونم رو دوست دارم.
اینم از ماهی کوچولوهای عیدمون.
دوستان عزیزم ممنون از اینکه تو این یکسال با یادگاریهای قشنگتون برای من و دخملم مارو خوشحال کردید خیلی خوشحالم که باهاتون اشنا شدم امیدوارم که سال خوب و خوشی در کنار خانواده محترمتون داشته باشید و از همین جا عیدرو بهتون تبریک میگم