قرار با دوستهای وبلاگی
سلام سلام ناز دونه ی خوشگل مامان.
عشق کوچولوی خودم امشب اومدم که پست مربوط به قرار با دوستهای وبلاگیت رو بذارم که واقعا خوش گذشت و جای همه ی دوستان خالی بود.
عزیز دلم یکشنبه هفته گذشته 4 مرداد ماه از طریق گروه مامانهای وبلاگی تو تلگرام با مامانا هماهنگ شد که همگی ساعت 6 بعد از ظهر بیان پارک مفاخر و ظهر بود که ریحانه جون مامان روژینای گلم بامن تماس گرفت و ادرس رو مجددا بهم داد و ازم پرسید که برای اومدن مشکلی ندارم و منم چون قبلا با بابا هماهنگ کرده بودم و بابا بلد بود ادرسش رو از ریحانه جون تشکر کردم و ساعت پنج و نیم بعد از خواب عصر گاهی شما راه افتادیم به سمت پارک مفاخر. حدودا ساعت 6 و پنج دقیقه بود که رسیدیم و بابا رفت تا به کارش برسه و منو شما در بدو ورودمون به پارک مامان حورا و نیلوفر ناز و مامان مرجان و محمد طاها رو دیدی و شما سریعا از خوشحالی محمد طاها رو بوسیدی و دستش رو گرفتی و بعد هم با نیلوفر خیلی صمیمی شدی و شروع کردی به دویدن و بازی کردن با نیلوفر جونی و ما هم منتظر بقیه مامانی گل شدیم. حدودا یک ربع بعد همه ی مامانها و نی نی ها اومدند و زیر انداز پهن کردیم و نشستیم و قرار بود همه مامانها برای نی نی ها شیر و کیک و پفیلا بیارن و من برات شیر و کیک رو گرفته بودم اما متاسفانه پفیلا رو خیلی دیر متوجه شده بودم و برات نگرفتم. بعد از نشستن بچه ها مشغول خوراکی خوردن شدند و مامانا هم مشغول صحبت و اشنایی با همدیگه.
زری جون مامان ایلیا جون برای گل پسرش 47 ماهگی گرفته بود و زحمت کشیده بود و کیک و بادکنک و شمع اورده بود و تولد گرفتیم و به شما بچه ها و ما مامانا خیلی خوش گذشت عسلم . و بعد از خوردن کیک و چای و عکس گزفتن دیدار وبلاگیمون تموم شد و خاطره ی قشنگش تو ذهنمون ثبت شد. دوستان گلم از اشنایی باهاتون خیلی خیلی خوشحالم و واقعا به من و روژینا خیلی خیلی خوش گذشت.
بعد از تموم شدن دیدارمون بابا اومد دنبالمون و تو راه کلی برای بابا از تولد حرف زدی و از بازی کردنت با نیلوفر جون. روژینای خاله ریحانه اونروز کمی بی حوصله بود و باهات بازی نکرد عزیزم و شما همین مسئله رو به بابا یاد اوری کردی و گفتی هوژینا منو دوس نداشت ولییییییییی نیلوفر منو دوست داشت و با من بدو بازی کرد.
نیلوفر نازی و روژینازی در اولین لحظات اشنایی
روژینا های گل
روژینا/نیلوفر و ابولفضل/ گل پسری هم که فقط موهاش تو عکس مشخصه محمد طاهاست که واقعا پسر خوب و مهربونی بود و ماشینشو داد به شما که بازی کنی و خیلی ذوست داشتنی بود.
روژینا/ نیلو جون/محمد طاهای گل/ روژینازی/ ابولفضل جان و کوچکترین دوستت ادرینای ناز که ایستاده.
خوراکی خوردن فسقلی ها
و ماهگرد ایلیا عسل.
ایلیا جووووووون 47 ماهگیت مبااااااااااارک
و خیلی خیلی ممنون ار مامان ایلیا جون بخاطر تدارکات تولد و کیک و بادکنک و .....
دخملی داره گریه میکنه و شمع میخواد
خاله ریحانه بهت شمع داد و اروم شدی
همه منتظرن تا شمع روشن بشه . فدای نگاه های معصومتون فسقلی های دوست داشتنی
جمع دوست داشتنیه نی نی وبلاگی
روژینا گلی تو ماشین در راه برگشت از پارک و فلفلش که با نیلوفر جون از پارک کنده بودن و روژینا به فلفل میگفت هبیج /هویج/ و خیلی دوستش داشت
دوستهای نازنینم ممنون بخاطر زحماتتون . دوستتون دارم