کارگاه مادر و کودک اردیبهشت
سلام عزیز دل مامان.
خیلی وقته که دلم میخواد وبلاگتو اپ کنم و چون خونمون نت نداریم نمیتونم و مجبورم همیشه یه وقتی رو به اپ کردن وبلاگت اختصاص بدم و بیام خونه مامانی و اینجا وبتو اپ کنم.
از همه دوستانمونم معذرت میخوام که چند وقتی هست که نتونستم که نظراتشونو تایید کنم. و نتونستم بهشون سر بزنم. عزیزان کوتاهیی منو ببخشید و باور کنید فقط برای نداشتن نته که حضورمون کمرنگتر شده. دوستان مجازی گلم همیشه بیادتون هستم و دوستتون دارم.
دختر گلم این پست مخصوص کلاسهای خلاقیت مادر و کودکیه که تو شهریور ماه میبردمت. عزیزم تو کلاس خیلی دختر خوبی بودی و خیلی با خاله هاجر/مربیت/ همکاری میکردی و به کارها و بازیهای که انجام میداد توجه میکردی و کار گروهیت خیلی خیلی عالی بود.
تو اون کلاس باهمدیگه شعر میخوندیم و بازیهای گروهی مثل /ما گلیم ماسنبلیم و الک و دولک / انجام میدادیم . با وسایلهای بازی خانه کودک مثل تاب و سرسره و استخر توپ بازی میکردی. خاله هاجر بهتون پازل هایی میداد که مربوط به بدن و اشیا هندسی و میوه ها میداد که باید تکمیلشون میکردی. کاردستی درست میکردی. یا گل بازی میکردیم و با سیب زمینی و هویج مهر میساختیم وکلی بهمون خوش میگذشت و واقعا برای روحیه شما هم خیلی خوب بود عزیزم.
ساختن کیک باگل بهداشتی
ساختن مهر با هویج و سیب زمینی
لگو بازی
پازل بازی
ساختن کاردستی با همدیگه
تو پست قبلی برات نوشته بودم که مرداد ماه با درسا جون و مامانش رفتیم شهربازی وکلی به شما دوتا وروجک خوش گذشت. عصری ارزو جون و درسا با ماشینشون اومدند دنبالمون و تو ماشین شما کلی ذوق کردی و درسا رو ناز میکردی و بهش میگفتی دوبونت برم . و به محض رسیدن به شهربازی وقتی منو مامان درسا داشتیم براتون بلیط میگرفتیم بدون اجازه من رفتی سوار ماشین برقی شدی و بعدش رفتیم زنبور سوار شدیم و درسا کمی ترسیده بود و گریه کرد. و بعدش میخواستیم که شما دوتا گوگولیا برین و سوار سرسره بادی بشین و اما دوتاتون تا نصفه رفتید و ترسیدید و بعد قطار سوار شدید و تو کلی ذوق میکردی و تو استخر توپ خراب کاری کردی و وقتی اومدی بیرون و من بغلت کردم فهمیدم جیش کردی و من خیلی ازت ناراحت شدم چون قبل از رفتن خیلی ازت خواستم که بیای بریم دستشویی و نیومدی و برای همین جیش کردی و بعدش یکی دوتا بازی سوار شدید و در اخر من ازت خواستم که بریم گریم بشی و شما اولش دوست نداشتی و درسا هم اجازه نداد که خانمه گریمش کنه اما من شمارو راضی کردم و بعد از اتمام کار خانمه وقتی خودتو تو ایینه دیدی کلی گریه کردی و ناراحت شدی و ماهم از شهربازی رفتیم بیرون و بعدش رفتیم فروشگاه رفاه که کنار شهربازی بود و مامان درسا جون برامون پیراشکی خرید و شما هم مشغول غر غر کردن بودی و ارزو درسا رو برد دستشوییه فروشگاه و بعد از خریدن اب و بیسکوییت برای شما اومدیم بیرون و در حالی که لباست خیس و جیشی بود همش گریه میکردی و تو ماشین روی پای من نشستی و با ارزو جون و درسا رفتیم مترو دنبال بابای درسا و از اونجا دیگه بابای درسا رانندگی کرد و درسا جون تو بغل ارزو خوابش برد و زحمت کشیدند مارو دمه خونه مامان زری رسوندند. و ازشون کلی ممنونیم.در کل روز خوبی بود اما شما خیلی بهونه گرفتی و گریه کردی و منو خیلی خسته کردی دخترم