روژینا دنیای مامان و باباروژینا دنیای مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

دنیای مامان وبابا

بای بای پوشک .

1394/2/17 9:23
3,034 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

بالاخره پروژه از پوشک گرفتن دخملی ماهم با موفقیت روبه رو شد. هورااااااااااتشویقجشن.

استارت از پوشک گرفتن از 20 بهمن 1393 در حالی که روژینا گلی ما دوسال و دو ماه و 29 روزه بود زده شدآرام .

تصمیم برای پوشک نکردن دخملک از شب قبل شروع شد و وقتی دیدم که روژینا برای پی پی کردن باهام همکاری کرد منم تصمیم گرفتم از فرداش دیگه پوشکش نکنمچشمک. صیح بعد از صبحانه پوشکش رو باز کردم و بهش گفتم که دیگه باید بری دستشویی و تو دستشویی کارت رو انجام بدی. طفلی دخملک هنوز نمیدونست که چطور باید خودش رو نگه داره و با مفهوم جیش کردن اصلا اشنا نبود و به همین دلیل تا ظهر چند باری کار خرابی کردغمگین. و عصری هم بعد از بیدار شدن و تشویق های بابا نادر بالاخره تو دستشویی کارش رو انجام داد و بعد از جیش کردن با بابا رفتند تا بابا نادر مهربون به قولش عمل کنه و برای دخملی دفتر نقاشی بخرهخندونک. بعد از برگشت به خونه دخملیه ناراحت همش گریه کرد و بهونه گرفت که باید برای من مداد رنگی هم بخره و در حال گریه کردن بازهم کار خرابی کرد و تو اون یک روز ده باری حدودا مجبور به تعویض لباسهاش شدمکچل. در همین حین مامان زری که تو پله ها بود صدای گریه های مداوم روژینارو شنید و دلیل گریه اش رو پرسید و ماهم گفتیم دخترک ما با وجود داشتن یک بسته مداد رنگی نو باز هم درخواست خرید مداد رنگی داره و برای همین لج کرده و داره گریه میکنه و پروژه پوشک گرفتن رو هم برای مامان زری توضیح دادیم و مامان زری هم با تشویق هایش روژینا گلی رو علاقمند به دستشویی کردن کرد و بهش قول داد که براش مداد بخرهزبان. بعد از رفتن مامان زری روژینا گلی با من همکاری کرد و جیشش رو تو دستشویی کرد و حدودا نیم ساعت بعد مامان زری با یک بسته پاستل برگشت و روژینا خیلی خوشحال شد و با پسر عمه ماهان رفتند بالا تا نقاشی بکشند و البته در همون یکساعتی که اونجا بود یکبار جیش کرد و منم شرمنده شدمخجالت.روز اول با تمام سختیها و همکاری نکردن دخملی و تعداد دفعات جیش کردن زیاد تموم شد  و هفته اول به همین روال بود و حسابی سخت بودخطا . البته برای شب پوشکش کردم. تاعید شبها و روزهایی که بیرون میرفتیم برای اطمینان بیشتر پوشکش میکردم .و مسافرت هم پوشک میپوشید دخترم .بعد از برگشت از سفر و با گرم شدن هوا همکاری دختری بیشتر شد برای جیش کردن. و تا اینکه یک هفته بعد از تعطیلات عید دیگه شبها هم پوشکش نکردم و تا امروز خدارو شکر خیلی خیلی باهام همکاری میکنه و هر وقت جیش داره میاد میگه مامان دیش دایم شبایمو دربیارمحبتبوسخسته.

 

niniweblog.com

 

 

روژیــــــــــــــــــــــــناز و پوشکهای اضافی از اخرین بسته پوشکش

 

 

 

 

niniweblog.com

 

 

اینا هم یک کلکسیون از پوشکهایی که دخملی از نوزادی تا دوسالگی استفاده کرده و از هرنوع پوشکش یکیش رو به عنوان یادگاری براش نگه داشتم.

 

 

اینا برای نوزادی تا دو ماهگیت بود عزیزم. مای بیبی و مولفیکس

 

 

تا یکسالگی از این نوع پوشکها برات استفاده کردم. مولفیکس و کانفی و اوی بیبی که واقعا عالی بود و عطرش همیشه تو خاطراتم ماندگار میمونه از اون روزهای قشنگ و پمبرز که اونم عالی بود.

 

 

از این پوشکها تا دوسالگی برات استفاده کردم.

 

 

دخملی و پوشکهاش از سایز 1 تا 4

 

 

 

اینم پای بای دخترک ما با پوشکبای بای

 

 

 

niniweblog.com

 

و عکسهای روز اول که دخملی با پوشک بای بای کرد و دفتر نقاشی و پاستل

 

 

 

 

niniweblog.com

 

یادی از گذشته و روزهایی که دخملی پوشک میپوشید

 

 

 

 

اخرین روزهایی که دختر نازم برای تعویض پوشک روی تشک تعویضش میخوابیدمتنظر

 

niniweblog.com

 

 

2345

 

5

 

 

3-

 

پوشک بازیهای دخملیمتنظرمتنظر

 

4-

 

niniweblog.com

 

خدایـــــــــــــــــــــــــــــا شکرت بابت تمام همه چی.

این مرحله هم مثل بقیه مراحل رشد دخملکم سپری شد و خاطره شد.بوسمحبتمحبتبوس

 

 

پسندها (5)

نظرات (8)

مامان آرزو
17 اردیبهشت 94 11:53
به به مامانی هنرمند چه عکسهاااااااای قشنگی من فقط پوشک نوزادی درسا رو نگه داشتم البته تو خاطراتش نوشتم چه پوشکهایی استفاده کرده و چه سایزی و واقعا جا برای نگهداریشون نیست اما کارت واقعا جالب بود عزیزم آفرین خداراشکر که موفق شدی من که اصلا درسا باهام همکاری نمیکنه و هروقت شروع می کنم بعد از یک هفته بی خیالش میشم
نیلوفر/مامانه روژینا
پاسخ
مرسی از لطفت ارزو جات. انشالله که شما هم موفق میشی و درسا جون باهات همکاری میکنه عزیزم
مامان الى
18 اردیبهشت 94 12:52
سلام عزيزم مطلب گذاشتم نظر يادت نره
نیلوفر/مامانه روژینا
پاسخ
عزیزم ادرسی که برام گذاشتی برای من باز نشد
معصومه بارویی
18 اردیبهشت 94 16:30
سلام خاله نیلوفر می خواستم بگویم که اون وبلاگ رو حذفش کردم فقط نسبت به عشقی که به روژینا داشتم حذفش کردم و دلیل دیگرش هم این بود که دوست داشتم خاطرات قشنگش رو بخونم و لذت ببرم و توی دلم به روژینا جون بگویم خوش بحالت که پدر و مادر به این خوبی داری و این قدر دوستت دارند فقط می شود دوتا چیز دیگر هم بگویم من این وبلاگ رو ساختم تا ببینم خاله شدن چه حسی داره چون تجربه نکردم ومی شه یک خواهش هم بکنم خواهشم اینه که میشه مطالبتون رو رمز دار نکنید ؟خواهش می کنم
معصومه بارویی
18 اردیبهشت 94 16:34
راستی خاله نیلوفر من رو بخاطر اشتباهم ببخشید قبول دارم که اشتباه کردم و الان هم پشیمونم
نیلوفر/مامانه روژینا
پاسخ
اشکال نداره عزیزم. منو بابای روژینا ازت ممنونیم که اون وبلاگ رو حذف کردی گلم.
معصومه بارویی
18 اردیبهشت 94 16:40
سلام روژینا جون خوبی انشاالله همیشه خوب باشی راستی می خواستم بگویم که قربون اون خنده های ماهت بشم آخه خیلی ماه و ناز می خندی .فدای خنده های ماهت بشم من راستی این بگم خاله جون قدت خیلی خیلی بلند شده دیگه داری بزرگ میشی و انشاالله 5 سال دیگر هم میروی مدرسه و امید وارم موفق باشی در تمام مراحل زندگیت .خاله جونم من رو ببخش به خاطر کاری که انجام دادم.
معصومه بارویی
18 اردیبهشت 94 16:46
سلام روژینا جون فقط اومدم از طرف خودم یک چیزی رو بهت بدهم و بروم اینم چند تا گل از طرف خودم به توخوشگل خانم
مامان سيد امير علي
22 اردیبهشت 94 10:47
ماشااااااا... موفق باشي دخمل طلا
نیلوفر/مامانه روژینا
پاسخ
مرسی خاله جووووونم
مامان روژینا
28 اردیبهشت 94 11:18
مبارکه عسل خالهحسابی خانوم شدیهمین روزا پروژه ما هم شروع میشه
نیلوفر/مامانه روژینا
پاسخ
ای جوونم عزیزم امیدوارم که برای روژینا جون هم با موفقیت تموم بشه