تولد مهتا.
عزیز دلم شبت بخیر.خوابای رنگی و خوب خوب و قشنگ ببینی خانومی.شما الان لالایی گل دخترم مامان فدات بشه که افقی و به روی شکم خوابیدی
عزیزم ممنونم ازت که امروز دختر خوبی بودی و اصلا تو تولد مهتا مامان رو اذیت نکردی و خیلی خانم بودیامروز بهمون خوش گذشت نانازم.مهتا بغلت کرد و باهات نانای کرد . امروز روی هدیه ای که میخواستم به مهتا بدم اسم تو رو نوشتم عزیزم . این اولین هدیه ای بود که از طرف دخملکم به کسی داده میشدفدای دخملک نازم بشم. مامانی فقط یه چیزی اونجا 2 تا نی نی بود که یکیشون اسمش عارفه بود ویک شب از شما بزرگتر بود و اون یکی نی نی هم اسمش الیاس بود و دقیقا یک ماه از شما کوچکتره و فامیلای مامان زری /مامانه بابا/ هستند که هر دوشون شیر مامانشون رو میخوردند و تو بغله مامانشون خوابشون رفت. دخملم وقتی اونا رو دیدم اینقدر غضه خوردم یاد روزایی افتادم که تو شیرم رو میخوردی و تو بغلم خوابت میبرد و داغ دلم تازه شد اخه چرا عزیزم.چررررررررررررررررررا دیگه شیر مامانو نخوردی من هنوزم ناراحتم و از اینکه تو شیر خشک میخوری عذاب وجدان دارم عیبی نداره خانومی شما هر چی که دوست داری بخور و فقط سلامت باش نازنینم چون مهم سلامتیته عروسکم
عکسهای تولد 9 سالگی مهتا جون
ماهان جون/پسر عمه ندا/ روژینا گلی و مهتا جون /دختر دایی بابا/
عرشیا /پسر خاله بابا/ اومده تا با شما عکس بگیره اما چون حرکت کرده عکسش تار شده عرشیا جون یکسال از شما بزرگتره روژینا جونم
دخملی با پسر عمه تپلیش.