اواخر 6ماهگی عزیز دلم
خوشگله ماماااااااااااااان سلام. عزیز دلم حالت خداروشکر بهتر شد و اشتهات هم برگشته و مامان خیلی خوشحااااااااااااااااااااااااااااااااااااله
نانازیه من فردا قراره که بریم تولد مهتا/دختر داییه بابا/ مهتا 9 سالشه عزیزم. این اولین تولدیه که میخوای بری جوجوی من دیروز رفتیم بیرون وبرات لباس خریدم لباس داشتی گلم اما دلم میخواست که یه لباس برات بخرم و دخترم نازتر بشه امروز هم با هم رفتیم حمام که برای اولین بار تو وان حمومت نشوندمت و ازت عکس گرفتم. دیگه داری خانم میشی خانومک من و میتونی توی وان حمومت بشینی هر چقدر بزرگ که میشی عشق منم بهت بیشتر میشه. و هر روز که میگذره حس میکنم که بیشتر دوستت دارم دخترکم و مخصوصا وقتی میبینم تو هم با کارهات بهم میفهمونی که دوستم داری عاشقتر میشم عزیزم
تولد مهتا فردا بعد از ظهره و فقط خانوما دعوت هستند و بابا نمیتونه بیاد خدا کنه که تو اذیت نکنی مامانی.اخه تو جدیدا خیلی غریبی میکنی و تا کسی رو میبینی که برات اشنا نیست شروع میکنی به گریه و بد اخلاقی خدا کنه که فردا دخمله خوبی باشی. اخه بعضی از فامیلای بابا تو رو ندیدن و این اولین باریه که تو رو میبین یا اگه هم دیدن تو نوزاد بودی و خیلی کوشولو و لالا بودی. از اینا که بگذریم 2 هفته تعطیلی منم تموم شد چقدر بد حالا دوباره چجوری بذارمت و برم.ازشنبه کلاسها شروع میشه. برام خیلی خیلی سخته .درسته که یک روز در میونه و 5 ساعته اما همون 5 ساعت برای مامان 50 ساعته مخصوصا الان که میبینم تو خیلی بهم وابسته شدی برام سخت تره دخترم چقدر زود گذشت.دخترم در کنار تو بودن اینقدر قشنگه که من گذر زمان رو حس نمیکنم
عزیز دلم گهوارت از لحاظ قدی کاملا اندازته اما بخاطر ورجه ورجه هایی که تو خواب میکنی دیگه خوابیدن در شبها تو گهوارت برات سخت شده و یه جورایی برات کوچیکه چون شما دوست داری تو خواب غلت بزنی و به روی شکم بخوابی و بجای عمودی خوابیدن دوست داری افقی بخوابی عزیز دلم تو خواب خیلی حرکت میکنی و خیلی بد خوابی منو بابا هم بخاطر شما مجبوریم که دیگه رو تختمون نخوابیم و چند شبه که همه تو پذیرایی میخوابیم و نیمه شب میبینم که شما سر جات نیستی و وسط اتاقی. و هر چقدر هم که دور وبرت بالش میذارم جوابگو نیست و از اونا عبور کردی اونموقع که تو دلم بودی به مامانی میگفنم که اگه گهوارش براش کوچک شد میذارمش رو تختش بخوابه وعادت کنه که تنهایی تو اتاقش بخوابه اما الان اصلا دلم نمیاد که تنها تو اتاقت بخوابی. و موندم تو دوراهی که بهترین زمان برای جدا کردن وگذاشتن شما تو تختت کی هست مامانای گل میشه در مورد این موضوع راهنماییم کنید
عزیزم هلو خیلی خیلی دوست داری دیشب یه کمی از هلو رو برای مزه به لثه ات مالیدم مگه شما ول میکردی بعدش همش میخواستی و دهنت رو باز میکردی و سرت رو میاوردی جلو که بخوریش . گلم وقتی چیزی رو دوست داری بخوری و دهنت رو باز میکنی / ها / هم میگی که خیلی بامزه اس. بعد از اینکه هلوئه تموم شد و خوردمش شما گریه کردی که چرا هلو رو خوردی وبه من ندادی منم یکی دیگه رو به لثه ات مالیدم و ابش در میومد و میخوردی.حالا نمیدونم برات خوب بوده یا نه ولی خیلی با اشتیاق میخوردی نوش جونت عروسکم.این چند روز که بیحال بودی ازت عکس نگرفتم اما امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدی یه چند تایی عکس گرفتم که برات میذارم.امروز صبح وقتی از خواب پاشدی چشمات خیلی پف کرده بود که تو عکسها هم مشخصه دخترکم و منو بابا خیلی نگران شدیم اما بعدش خوب شد فکر کنم بخاطر خواب زیاد بوده نانازمن چون امروز بر خلاف روزای دیگه که زود بیدا ر میشی تا ساعت 11 خوابیدی
عکسهای امروز صبح نانازیه مامان
عزیزم اینجا میخوای روسری عروسکت رو بخوری وداری میگی ها.
داره میرسه به دهنت .افرین به تلاشت مامانی اما اخه روسری هم مگه خوردنیه
اینجا هم بالاخره روسری عروسکو در اوردی وخیالت راحت شد کلاه اون یکی عروسک روهم در اوردی شیطون وتو دستته
این حلزونه کوکی هست عزیزدلم.دفعه اولی که کوکش کردیم و گذاشتیمش جلوت و راه رفت خیلی ازش ترسیدی و بغض کردی.تو این عکسها هم داری با تعجب بهش نگاه میکنی
وقتی خسته میشی اینجوری لم میدی به روروئکت. بعضی موقعها هم سرت رو میذاری رو فرمون. میشه بگی چراااااااااااااااااااااااااااااا داری گوشت رو میکشی
این عکس برای بعد از ظهره
امروز بعد از ظهر و حموم رفتن دخملی.میترسیدم بیفتی عروسکم و با یه دست نگهت داشتم
این عکس برای 2 روز قبله
این لباس با کفش هم همونیه که برات خریدیم و فردا قراره بپوشی .مبارکت باشه نانازیه مامان