روژینا دنیای مامان و باباروژینا دنیای مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

دنیای مامان وبابا

این چند روز

1392/3/8 20:01
788 بازدید
اشتراک گذاری

عسله مامان این چند روز اصلا خوب نبودناراحت

چند روز پیش با مامانی رفتیم بیرون که یه دوری بزنیم و شما به کالسکه ات عادت کنی http://niniweblog.com/images/smilies/baby/baby%20(4).gif و همچنین به محیط بیرون وای که اصلا کالسکه ات رو دوست نداری و فقط یک دقیقه توش ساکتی و همش غز میزنی و گریه میکنی و خودت رو بلند میکنی که بغلت کنیم.http://niniweblog.com/images/smilies/baby/baby%20(13).gifکاش لااقل پستونک میخوردی و ساکت میشدی خیال باطل            اخه چرررررررررررررررررااااااااااااااااااااااااا.سوال جا  این خوبی.چرا دوست نداری عزیزمسوال همیشه باید ساز مخالف بزنی گلمhttp://www.millan.net/minimations/smileys/huhsmileyf.gif

بعد از اینکه برگشتیم ومامانی رفت خونشون وبابا هم مغازه بود/اخه مغازه ی بابا پایین خونه اس و همش بابا در رفت و امد و سر زدن به شماستنیشخند/ بهت قطره اهن دادم اما تا خوردی اوردیش بالا سبز خیلی ناراحت شدم چون از وقتی که رفلاکست خوب شده بندرت پیش اومده که بالا بیاریhttp://www.kolobok.us/smiles/he_and_she/girl_sad.gif

شب که بابا اومد خونه بابا دوباره قطره رو بهت داد اما بعد از یک ربع دوباره اوردی بالاhttp://www.kolobok.us/smiles/madhouse/girl_wacko.gif اونشب تصمیم گرفتم که بی خیال قطره هات بشم و سوپت رو اماده کردم و بهت دادم با اشتها خوردی و خوشحال شدم اما بعدش بازم اوردی بالاگریهخیلی شب بدی بود چون وقتی هم که خواب بودی و شیرت رو خورده بودی تو خواب باز هم حالت بهم خوردو همچنین اسهال وهمچنین تبhttp://www.freesmileys.org/smileys/smiley-sick005.gifhttp://www.millan.net/minimations/smileys/nutssmiley.gif تا صبح ادامه داشت و تا شیر میخوردی اسهال و استفراغناراحتاون شب منو شما وبابا فقط 2 ساعت خوابیدیم و ساعت 7 صیح با دکترت تماس گرفتم و برای 8 صبج بهمون وقت داد و بردیمت دکترhttp://www.web-smilie.de/smilies/kranke_smilies/medz.gif اقای دکتر گفت که  ویروسیه و تا خوب بشی چند روز طول میکشه عزیزم/احتمالا از ماهان پسر عمت گرفتی چون چند روز فبل اونم به همین ویروس مبتلا شده بود/بهت یه امپول ضد تهوع داد که من مخالف بودم بزنی .واصلا دلم نمیومد تا ظهر صبر کردیم و وقتی دیدم که همش بالا میاری با بابا رفتیم و امپولت رو زدیم الهی برات بمیرم دخترکم کاش من بجای تو مریض میشدمماچالان هم لالایی و همون موقع که امپولت رو زد دیگه خبری از بالا اوردن نبود و فقط هنوز اسهال داری و بی حالی و گاهی اوقات هم تب میکنی نفسم.ناراحت حس میکنم خیلی ضغیف شدی مامانی.صورتت کوشولو شده خانمی.اخه چرا اینقدر مریض میشی مامان اصلا طاقت نداره.ناراحت 

  جمعه روز پدر بود و میخواستم که یه پست برای بابا تو وبلاگت بذارم وبهش تبریک بگیم قشنگم اما بخاطر اینکه حالت بد بود نشدناراحت.همسر عزیزم نادر جانم روزت مبارک.امسال اولین سالیه که پدر شدی و ما در کنار گل زندگیمون روژینا جان هستیم و من در کنار شما عشقهای زندگیم خوشبختمقلب. دخترمون هم این روز رو بهت تبریک میگه بابایی. دوستت داریم قلبماچروز پدر شما به بابا یه هدیه کوچولو  که یه مام بود و داخله یه پاکت بود دادی و با دستهای خوشگلت بهش هدیه کردی و بابا هم به دستهای کوچولوت بوسه زد نازنینمماچ

 

مامان فدات بشه خوشگلم که منو بابا رو کاملا میشناسی و بغله هر کسی که باشی و ما بهت بگیم بیا دستات رو باز میکنی و میای بغلمون و اگه دیگران بهت بگن نمیری و روت رو برمیگردونی شیرینکمقلب

این چند روز که مریض بودی فهمیدم که به من خیلی وابسته هستی و منو خیلی دوست داری دخترکمخجالتوااااااااااااااای چقدر حس خوبیه دوست داشتنه تو دختر نازمقلباین چند روز وقتی بغله کس دیگه ای بودی حتی بابا/ به من با التماس و گریه نگاه میکردی که بغلت کنم و وقتی میومدی بغلم اروم میشدی و سرت رو میگذاشتی رو شونم فدای تنت بشم که خیلی داغ بود.روز اول مامانی فاطمه پیشمون بود و تمام کارهارو کرد و من فقط پیشه تو بودم و شما همش تو بغلم بودی و حتی وقتی میذاشتمت رو پام که بخوابی باز گریه میکردی گریه و فقط دوست داشتی تو بغلم باشی و بخوابی.این اولین روزی بود که کله روز بفلت کردم و خیلی برام لذت بخش بود ولی ای کاش که مریض نبودی عزیزم قلبحالا خوبه که این چند روز اموزشگاه تعطیله و من کلاس ندارم نفسمماچالانم رو پام هستی و از خواب بیدار شدی و داری به مانیتور لپ تاب با تعجب نگاه میکنیماچ حالا بریم چند تا عکس ببینیم از روزای قبل که حالت بهتر بودهقلب

 

http://niniweblog.com/images/smilies/cut/cut%20(111).gif

 

0

 

http://niniweblog.com/images/smilies/cut/cut%20(100).gif

 

1

 

http://niniweblog.com/images/smilies/cut/cut%20(100).gif

 

2

 

3

 

3

 

 

 

هفته پیش برای تابت بارفیکس گرفتیم و تابت رو به در اتاقت وصل کردیم.خیلی خوشت اومد وقتی برای اولین بار توش نشستی. اما بعدش برات تکراری شد عروسکم و خیلی عادیه برات و وقتی میری عقب و میای جلو بهت میگیم دالی ذوق میکنینیشخندماچ

http://niniweblog.com/images/smilies/cut/cut%20(100).gif

 

5

 

4

 

این عکسها هم برای شب اولیه که مریض شده بودی.الهی برات بمیره مامان که  بی حالیقلبماچ

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مهدیه
8 خرداد 92 10:02
الهی بمیرم نیلوفر جون
درکت میکنم
ایشال هرچه زودتر خوب بشه!جاریم گفت دکترش گفته مسال ویروسای زیادی هست و حتما بچه ها باید واکسن بزنن! حالا ما که هنوز نزدیم!


خدا نکنه مهدیه جان.ممنون....وااای چقدر بد. عزیزم میشه اسم واکسنش رو بپرسی تا برای دخملی بزنیم
شاپرک
8 خرداد 92 11:52
آخی نازی انشاا.. که زود خوب بشه
خیلی وحشتناکه که بچه ها مریض میشن
عکساش عالیه عزیزم


ممنون شاپرک جان. مریضی بچه ها خیلی بده کاش خودم مریض میشدم اما دخملی نمیشد. مواظب دخمله گلت باش.بوس بوس
زهرا
8 خرداد 92 16:56
آخه عزیزززززززززم روژینای ناز
نیلوفرجون خیلی مواظبش باش تاچندروزظول میکشه وبعدخوب وتپل میشه
نگران نباش دوستم


ممنون عزیزم خدا کنه که زودتر خوب بشه و اشتهاش برگرده.بوس
درسا کوچولو و مامان
8 خرداد 92 21:34
وای از این مریضی بچه ها ایشالا که زودتر خوب میشی نانازی


مرسی عزیزم.اره مامانی خیلی بده درسا جونی بهتر شد
درسا کوچولو و مامان
10 خرداد 92 23:10
خانومی بهتری؟


خاله حونم ممنون بهترم فقط دیگه خیلی کم شیر میخورم و مامان خیلی ناراحته
شاپرک
11 خرداد 92 10:26
دخمل نازت بهتر شد؟؟


مرسی عزیزم از لطفت. بهتره و دیگه بیرون روی نداره اما خیلی اشتهاش کم شده
مامان محدثه و مهدیس
11 خرداد 92 13:41
آخی جیگر چرا مریض شدی
انشاالله زود زود زود خوب بشی و دیگه مریض نشی عزیزم


ممنون خاله نسرین جونی. انشالله
طلوع
11 خرداد 92 15:07
سلام مامان نیلوفر.روزینا جونم بهتره؟؟؟ایشالا دیگه مریض نشه.
من همسن شما هستم و چند ماهه که خواننده خاموش وبلاگتونم.من تو موسسه سفیر زبان انگلیسی خوندم و تاره فارغ التحصیل شدم.مثل شما عاااااششششششقققققق تدریسم.همیشه تاپ کلاس بودم.شما الان به کودکان تدریس میکنید؟اگه ناراحت نمیشید بهم بگید شما تو کدوم موسسه زبان خوندید؟ جایی رو میشناسید که منو استخدام کنه؟؟؟؟؟خوشحال میشم جوابمو بدید


سلام طلوع جان.ممنون از اینکه به ما سر میزنی. بله عزیزم من به خردسالان زیر 7 سال تا رده سنی 13 سال درس میدم.من تو موسسه زبان افاق درس خوندم و موسسه ما چند تا شعبه داره که شعبه هاش تو خانی اباد/ شهرری /شهرک شریعتی/ خوش/ فلاح/ ابوذر/واوان است که تو همه شعبه ها هم دخترونه داره هم پسرونه. من بعد از گذروندنه کلاس تی تی سی تونستم که تدریس کنم.شما برای تدریس باید اول کلاس تی تی سی هر اموزشگاهی رو بگذرونید و اگه که تو اون کلاسها موفق باشید میتونید تدریس کنید
طلوع
12 خرداد 92 13:14
از راهنماییت ممنونم.حتما این دوره تی تی سی رو ثبت نام میکنم.موفق باشی.خدا دختر گلت رو واست حفظ کنه.بوس واسه هر دوتاتون


امیدوارم موفق باشی عزیزم.خوشحال میشم بازهم به وبمون بیای و برامون یادگاری بذاری و بیشتر با هم اشنا بشیم. بوس بوس
مامان آوینا
12 خرداد 92 16:07
الهی فداش عزیزم چرا مریض شدی خانمی؟؟؟؟؟؟
بلا بدور باشه نیلوفر جون انشالا همیشه خبر سلامتی بشنویم


خدا نکنه خاله جووووووون
عزیزم از این ویروس های خیلی بد بود که رایج شده. مواظب اوینا گلی باش.ممنون از دعای خوبت عزیزم
♥ نیم وجبی ♥
16 خرداد 92 11:39

عزیز دلم خدانکنه که مریض بشی
ایشالا که الان حالش خوب شده باشه
ببوسش از طرف من عروسکو


ممنون عزیزم انشالله که هیچ نی نی مریض نشه.بوس
مریم مامان ارمیا
9 تیر 92 16:40
الهی قربونت برم عزیز خاله ،ای ویروس بدجنس دیگه سراغ دختر ما نیا،ایشالله دیگه مریض نشی عسلم.
عاشقتم گلکم


خدا نکنه خاله جون مهربون.انشالله