عیدقربان
عیدت مبارک دختر نازم
عزیزم امشب شب عید قربانه.الان ساعت یک ونیم شبه که مامان داره واست مینویسه ومنو بابا خونه مامانی فاطمه بودیم ونیم ساعتی هست که برگشتیم خونه.فردا هم جشن نامزدی پسر دایییه مامانی فاطمه هست ومنوبابا میخوایم بریم.احتمالا این اخرین جشنی هست که منو بابا 2نفری میریم وشما هم تو دلمی.انشالله جشن بعدی همراه روژینا خانم میریمعزیزم امشب داره بارون میادمن خیلی بارون رو دوست دارم.نمیدونم تو هم مثل من هستی یا نهامشب وقتی از خونه مامانی اومدیم رفتم تو اتاقت ودر کمدتو باز کردم ولباساتو نگاه کردم وتجسم کردم که اگه یه شب که بارون بیاد وهوا سردبشه کدوم لباسارو تنت کنم وکلی لباساتو بغل کردم وتو رو تو لباسا تصور کردم وذوقیدم نفسم. مامان واست خیلی ارزوها داره ومهمترینش سلامتیته خانوم خانما/خدا کنه که همه نی نی ها سالم باشن/ خوب دیگه خوشگلم من میخوام برم مسواک بزنموبعدش هم با همدیگه لالا کنیم.دوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسستت دارم