هفته35
هفتگیت مبارک
عزیز دلم صبح بخیر.خوبی مامانی.جات راحته.ولی فکرکنم جات یه کوچولو تنگ شده اخه داری کم کم بزرگ میشی واگه خدا بخواد3یا4 هفته دیگه میای تو بغلم.
دخملم این روزا یه حس دیگه ای دارم.خیلی خیلی دلم واست تنگ شده.ودلم میخواد هر چه زودتر ببینمت. روژینا جونم چندروزه که حس میکنم از قبل بیشتر دوستت دارم وهمش بهت فکر میکنم.یه حس وعشق خاصی نسبت بهت اومده تو قلبم که تاحالا به هیچکس نداشتم/ولی مامانی بخاطرمن یه موقع زود نیای. تو دله مامان خوب رشد کن وتپلی بشو /مامان منتظرت میمونه دیشب به بابا گفتم من میخوام روژینا به دنیا بیاد ویه کم که بزرگ شد فشارش بدم وحسابی بغلش کنم.هیچکسم حق نداره دخالت کنه باباهم گفت گریه میکنه دلت میاد/ اخه عزیزم میدونی چیه منکه خودم خواهر برادر ندارم اطرافم هم زیاد نی نی نبوده.یا اگرهم بوده اجازه نداشتم اونجوریکه میخوام باهاشون رفتار کنم اما تو ماله خودمی نی نی منی عشق منی.منم مامانتم دلم میخواد بخورمت.منتظرتم نفسم