تولد30سالگی بابا
دخمل مامان حالش چطوره عزیزم ببخش این چندروز نتونستم که چیزی بنویسم اخه سر مامی خیلی شلوغ بود.
3شنبه 25مهر تولد بابا بود وهمچنین سالگرد عقد منوبابابود.تو همچنین روزی بابای عزیز شما وعشق من متولد شده بوده وهمچنین منوبابا تو چنین روزی ماله همدیگه شدیم والان منتظر شما که ثمره ی عشق ما هستی هستیم.
نادرجان همسر عزیزم در بیست وپنجم مهر لبخند زدی واسمان ابی شد.شبهای قشنگ مهر مهتابی شد پروانه پس ازتولد زیبایت تا اخر عمر غرق بی تابی شد.
سه شنبه کادوی بابارو بهش دادم البته میدونم خیلی ناقابل بود واسش یه شلوار گرفته بودم البته هنوز بقیه اش مونده چون میخوام براش یه کاپشن چرم بگیرم ولی هنوز پیدا نکردم ومنتظرم که هوا سرد بشه وبا بابا برم که براش بگیرم/شبش هم با بابا شام رفتیم بیرون. انشالله سال دیگه تو هم پیشمونی نفسه مامان.وامیدوارم که سایه بابا همیشه بالا سر من وشما خانم کوچولو باشه وسالهای متوالی واسش تولد بگیریم.
دیشب هم تولد شایان کوچولو /پسرخاله بابا/بود ورفتیم خونه خاله مهناز/خاله بابا/شایان 3سال با شما تفاوت سنی داره و دیشب 4سالش شد.
امشب هم رفتیم خونه مامانی فاطمه وتازه برگشتیم خونهوتو هم اونجا با تکونات ابراز وجود میکردی/عزیزم بابا داره صدام میکنه. من با اجازت برم پیش بابا / چون باید واسش یه متن انگلیسی رو ترجمه کنم.شب بخیر عزیز مامان