روژینا جون و درسا جون
عزیز دلم 4 روزه که میخوام این پستو برات بذارم اما فرصت نمیشه از یه طرف هم خودم تنبلی کردم بخاطر اینکه نمیدونم به چه علت سرعت لپ تابم اومده پایین و خیلی کند عمل میکنه و حسابی عصبانیم میکنه
روژینا گلی مامان خیلی وقت بود که مامان درسا جون مارو دعوت کرده بودند اما بخاطر مشغله کاری من و همچنین مسافرتمون نشد که زودتر بریم خونشون و کلی شرمندشون شدیم. اما بالاخره مامان تصمیم گرفت که روز 2 شنبه با مامانه درسا جون هماهنگ کنه و برای سه شنبه ساعت 3.3 ونیم قرار گذاشتیم. سه شنبه تا شمارو اماده کردم وکارهای خودم رو انجام دادم طول کشید ونزدیکای ساعت 4 بود که رسیدیم خونه درسا نانازی. بقیه اش رو بهتره به روایت تصویر ببینی گلم
اینجا اماده شدی که بری دیدنه دوست جونت
شمال که رفته بودیم از ماسوله برای درسا جون یه سوغاتی گرفته بودم وهمچنین که یه یادگاری از دوست جونش داشته باشه. خیلی خیلی ناقابل بود دخترم اما چون خودتم از اون عروسک داری بنظرم خوب بود که درسا جون هم داشته باشه. انشالله بعدا که بزرگ شدید باهم با این عروسکها خاله بازی کنید دو روز قبلش هم عکسه شما و درسا ناناز رو بردم عکاسی و روی شاسی زدم تا درسا جون یه یادگاری از اولین دیدارش با شما داشته باشه./البته میدونم مامانش هم از اولین دیدارشما و دخمله گلش عکس داره/
پاکتی که سوغاتی هارو توش گذاشته بودم. این دندون رو هم برای تبریک به درسا جون برای مرواریدای قشنگش چسبوندم
دوست جونیا کنار هم. اینجا تازه همدیگه رو دیده بودید و خوشحال شده بودید
بازهم مثله دفعه قبل شما به دوربین مامانه درسا و درسا جون هم به دوربین من نگاه میکرد
تو این عکسها تازه رسیده بودیم و تو ماشین که بودیم شما بخاطر گرمی هوا قرمز شدی
مامانه درسا جون زحمت کشید ولوگوهای درساجون رو اورد که شما دخملا بازی کنید
مامان فدای نگات که با تعجب به مامانه درسا نگاه میکنی
بازهم با تعجبی که همراه با خجالته داری به مامانه درسا نگاه میکنی دخترکم
درسا جون خیلی دوست داشت که لوگوها رو بخوره.شما هم بعدش شروع کردی به خوردن
اینجا مامان درسا ناناز داشت با شما حرف میزد اما فکر کنم درسا جون ناراحت شده .چون بهت اخم کرده
فکر کنم اینجا تعجب کردی عروسکم که حلقه هوش درسا جون رو دیدی که بزرگه. چون برای خودت کوچولوئه
همینطور که شما مشغول بازی با حلقه هوش بودی درسا شیطون رفت تو اشپزخونه
وشما هم بی خیال بازی شدی و از اسباب بازیها عبور کردی و رفتی دنبالش شیطونک
درسا جونی داره با کنترل بازی میکنه و شما هم رفتی پیشش
بازهم کنترل دیدی و جذبش شدی
اینجا هم خودتو دیدی و ذوق کردی نفسم
اینجا هم منتظریم که بابا بیاد دنبالمون و مامانه درسا جون به هر دو تاتون تلفن داد که سرتون گرم بشه چون اهنگ میزد و درسا جون هم خسته شده بود و مامانش داشت لباسشو عوض میکرد
درسا جون لباسشو عوض کرده و نشسته کنار شما اما اهنگ تلفنه شما تموم شد و میخوای که تلفنه درسا نانازو بگیری شیطونکه من
و بالاخره موفق شدی که تلفنا رو بگیری درسا گلی هم داره بهت نگاه میکنه و فکر میکنه. الهی نازی درسا جونم...... ببخش که دخملی تلفنتو گرفته
و روژینا خسته در حاله خمیازه کشیدن بعد از این عکس بابا اومد دنبالمون و برگشتیم . شما هم تو راه شیرتو خوردیو لالا کردی. منم بردمت گذاشتمت خونه مامانی فاطمه و رفتم کلاس
با تشکر خیلی ویژه از مامانه درسا جون که خیلی بهشون زحمت دادیم.
روژینا عزیزم ودرسا عزیزم امیدوارم که همیشه دوستای خوبی برای همدیگه باشید و ما همیشه شاهد شادی و موفقیتهای شما گلهای زیبامون باشیم