هفته ای که اصلا خوب نبود
گل دخملم این هفته اصلا خوب نبود
اخه دوشنبه بعد از ظهر حس کردم که بدنت داغه. گفتم شاید از دندونت باشه اما تا غروب دیدم که تبت بیشتر شده و حسابی استرس گرفتم شیرت رو هم به درستی نمیخوردی و اصلا اشتها نداشتی.بهت استامینوفن دادم وبا بابا خودمونو دلداری میدادیم که یه دندونه دیگت تو راهه اما شبش بدتر شدی و اصلا تا صبح نخوابیدی واااااااااای که خیلی شبه بدی بود و همش گریه وناله میکردی ومنم پا به پات بیدار بودم و دعا میکردم که مریض نشده باشی. اون شب اصلا شیر نخوردی ساعت 7 صبح بهت سرلاک دادم و متوجه شدم که نوک زبونت جوش زده وبخاطر همین نمیتونی شیر بخوری و با لیوان یه کم بهت شیر دادم بعدش که خواستم پوشکتو عوض کنم دیدم رو پاهات هم جوش زده وااااااااااااااااااااااااااای که داشتم میمردم سریع بابارو بیدار کردم وزنگ زدم دکتر و نوبت گرفتم وساعت 8 رفتیم دکتر
اقای دکتر معاینت کرد اما مگه میذاشتی مطب رو گذاشتی رو سرت حتی نزدیک بود ترازو رو هم بنداری از بس گریه کردی وجیغ زدی . از بس که جیغ میزدی تا ته حلقت معلوم بود واقای دکتر دید که ته زبونت افت زده وگفت ویروسیه و تا چند روز دیگه خوب میشه وقرمزی های روی پوستت هم بخاطر تب زیادت بوده. وای روژینا نمیدونی چقدر ناراحت شدم که شنیدم باز مریض شدی .
از اون روز تاحالا بخاطر افت دهنت هیچی شیر نمیخوری شاید روزانه به یک شیشه هم نرسه. و بعضی موقع ها مجبور میشنم با قطره چکون بهت شیر بدم ویکم سیرت کنم. همینجوری که حالت خوب بود شیر نمیخوردی وای به حاله الان. سرلاک وسوپت رو هم با هزارتا شکلک وبدبختی باید بهت بدیم و گاهی وقتها هم اصلا نمیخوری وتنها چیزی که میلت میکشه ابه. فقط اب میخوری. حس میکنم خیلی لاغر شدی .حالا لاغریت هیچی خدا کنه که سالم باشی میترسم با شیر نخوردن و غذا نخوردنت خدایی نکرده یه اتفاقی برات بیفته
تو این چند روز خیلی خیلی خیلی اذیتم کردی. خدایا هیچ نی نی مریض نشه.من که طاقت ندارم. این چند روز فقط کارم شده حرص خوردن. داروهات رو هم خیلی بد میخوری. بغله منم دوست نداری بیایی میترسی که بهت دارو بدم یا بخوام شیر بدم و...........
دیگه نمیدونم چیکار کنم.تازه داشتم امیدوار میشدم که داره وزن گیریت خوب میشه اخه هفته پیش بردمت بهداشت و وزنت کردند وگفتند خیلی خوب شده و همینجور ادامه بده تا رشدش مثل قبل بشه اما این مریضی همه چی رو خراب کرد.شما هم فوق العاده نا صبوری و فقط بهونه میگیری و خیلی خیلی خسته شدم. تو این چند روز خسته شدم از اینکه بخوام بازور بهت شیر بدم/ غذابدم/ بخوابونمت/ از همه چی خسته شدم از بهونه هات از گریه هات..................دیشب عمه ندا میگفت نیلوفر چقدر حوصله داری نمیخوره ولش کن چرا اینقدر تلاش میکنی شاید گرسنش نباشه.
هیچکس نمیدونه من چه حسی دارم اخه من مامانتم میدونم که هیچی نمیخوری .اخه عزیزم چرا منو اینقدر اذیت میکنی.خیلی دلم میخواد غذا دادن بهت برام لذت بخش باشه اما همیشه با گریه و التماس و ........... همراهه.
4شنبه هفته پیش هم رفتیم گوش سمت چپت رو که بسته شده بود رو سوراخ کردیم وگوشوارت رو هم عوض کردیم و یه گوشواره حلقه ای خیلی کوچک گرفتیم تا دستتو توش نکنی.خدارو شکر تا الان اذیت نشدی و این یکی دیگه بخیر گذشته.
حالا از کارهای قشنگت بگم عزیزم.
نانای کردنت عوض شده و در حالت نشسته خودتو تکون میدی. بای بای میکنی. دس دستی میکنی .نازی میکنی/الو میکنی و بعضی اوقات ا’ میگی وشماره هم میگیری وبعد گوشی رو میبری سمته گوشت/ابه میگی. تو حرفات گاهی وقتها ماما رو هم میگی مخصوصا تو گریه هات ماما میگی ومنو صدا میکنی دخترکم اون موقع اس که تموم خستگیهامو کنار میذارم و میام بغلت میکنم.وتو هم سرتو میذاری روی شونم وبرام ناز میکنی و چقدر نار تو رو کشیدن قشنگه عزیزم
کارهای جدیدی که یاد گرفتی: کلاغ پر رو یاد گرفتی وانگشتتو خیلی ناز بالا پایین میبری و بعدش دست مارو هم بالا وپایین میبری. این رو هم جدیدا یاد گرفتی وخیلی خوشت میاد و بهت میگم بزن قدش و تو هم با دسته کوچولوت میزنی به دسته ما وخیلی بامزه اس. سینه زدن رو هم امروز یاد گرفتی اما هنوز قشنگ بلد نیستی وتمریناتی رو باید داشته باشی عزیزم.
این چند روز زیاد حس وحال نداشتم که عکس بگیرم عکسهای چند روز قبلو میذارم
جمعه هفته قبل میخواستیم بریم خونه زندایی مامانی فاطمه.اخه سفره حضرت ابوالفضل داشتند.قبل از رفتن ازت عکس گرفتم
تازه داشتی به غذا خوردن عادت میکردی و روی صندلی غذات میشستی و بهت غذا میدادم اما مریض شدی. چقدر حیف/چقدر خوشحال بودم که داره کم کم غذا خوردنت خوب میشه
یادم رفت اینو بگم که حلقه هوشت رو از بزرگ تا کوچک روی هم میچینی بدونه اینکه ما کمکت کنیم.افرین دختر باهوشم.
اینجاهم پوشکتو برداشتی و داری الو میکنی./دوشنبه شب که تب کرده بودی/
سرگرمی این روزات اینه که دستتو کنی تو اب نما.ماهم مجبوریم که خاموشش کنیم. چون ممکنه خدای نکرده برق بگیردت عزیزم
فدا انگشتات مامانی که تو اب کردیش
هرموقع میخوای کار مهمی انجام بدی لباتو اینجوری غنچه میکنی