روژینا دنیای مامان و باباروژینا دنیای مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره

دنیای مامان وبابا

هفته ای که اصلا خوب نبود

1392/6/1 4:10
604 بازدید
اشتراک گذاری

گل دخملم این هفته اصلا خوب نبودhttp://www.freesmile.ir/smiles/40001_connie_mini_girl-001.gif

اخه دوشنبه بعد از ظهر حس کردم که بدنت داغهhttp://www.freesmile.ir/smiles/88381_connie_mini_wipe.gif. گفتم شاید از دندونت باشه اما تا غروب دیدم که تبت بیشتر شده و حسابی استرس گرفتم نگراننگراننگرانشیرت رو هم به درستی نمیخوردی و اصلا اشتها نداشتیhttp://www.freesmile.ir/smiles/87931_connie_mini_girl-006.gif.بهت استامینوفن دادم وبا بابا خودمونو دلداری میدادیم که یه دندونه دیگت تو راهه اما شبش بدتر شدی و اصلا تا صبح نخوابیدی ناراحتواااااااااای که خیلی شبه بدی بود و همش گریه وناله میکردی ومنم پا به پات بیدار بودم و دعا میکردم که مریض نشده باشی. اون شب اصلا شیر نخوردی ساعت 7 صبح بهت سرلاک دادم و متوجه شدم که نوک زبونت جوش زده وبخاطر همین نمیتونی شیر بخوری گریهو با لیوان یه کم بهت شیر دادم بعدش که خواستم پوشکتو عوض کنم دیدم رو پاهات هم جوش زده وااااااااااااااااااااااااااای که داشتم میمردمگریه سریع بابارو بیدار کردم وزنگ زدم دکتر و نوبت گرفتم وساعت 8 رفتیم دکترhttp://www.freesmile.ir/smiles/33605_cry.gif

اقای دکتر معاینت کرد اما مگه میذاشتی مطب رو گذاشتی رو سرت حتی نزدیک بود ترازو رو هم بنداری از بس گریه کردی وجیغ زدیگریه . از بس که جیغ میزدی تا ته حلقت  معلوم بود واقای دکتر دید که ته زبونت افت زده وگفت ویروسیه و تا چند روز دیگه خوب میشه وقرمزی های روی پوستت هم بخاطر تب زیادت بودهناراحت. وای روژینا نمیدونی چقدر ناراحت شدم که شنیدم باز مریض شدی .

از اون روز تاحالا بخاطر افت دهنت هیچی شیر نمیخوری شاید روزانه به یک شیشه هم نرسهناراحت. و بعضی موقع ها مجبور میشنم با قطره چکون بهت شیر بدم ویکم سیرت کنم. همینجوری که حالت خوب بود شیر نمیخوردی وای به حاله الان. سرلاک وسوپت رو هم با هزارتا شکلک وبدبختی باید بهت بدیم و گاهی وقتها هم اصلا نمیخوری وتنها چیزی که میلت میکشه ابه. فقط اب میخوری. حس میکنم خیلی لاغر شدی گریه.حالا لاغریت هیچی خدا کنه که سالم باشی میترسم با شیر نخوردن و غذا نخوردنت خدایی نکرده یه اتفاقی برات بیفته

تو این چند روز خیلی خیلی خیلی اذیتم کردیکلافه. خدایا هیچ نی نی مریض نشه.من که طاقت ندارم. این چند روز فقط کارم شده حرص خوردن. داروهات رو هم خیلی بد میخوری. بغله منم دوست نداری بیایی میترسی که بهت دارو بدم یا بخوام شیر بدم و...........

دیگه نمیدونم چیکار کنمسوال.تازه داشتم امیدوار میشدم که داره وزن گیریت خوب میشه اخه هفته پیش بردمت بهداشت و وزنت کردند وگفتند خیلی خوب شده و همینجور ادامه بده تا رشدش مثل قبل بشه اما این مریضی همه چی رو خراب کردhttp://www.freesmile.ir/smiles/57039_137fs807366.gif.شما هم فوق العاده نا صبوری و فقط بهونه میگیری و خیلی خیلی خسته شدم. تو این چند روز  خسته شدم از اینکه بخوام بازور بهت شیر بدم/ غذابدم/ بخوابونمت/ از همه چی خسته شدم از بهونه هات از گریه هات..................دیشب عمه ندا میگفت نیلوفر چقدر حوصله داری نمیخوره ولش کن چرا اینقدر تلاش میکنی شاید گرسنش نباشه.

هیچکس نمیدونه من چه حسی دارم اخه من مامانتم میدونم که هیچی نمیخوری .اخه عزیزم چرا منو اینقدر اذیت میکنی.خیلی دلم میخواد غذا دادن بهت برام لذت بخش باشه اما همیشه با گریه و التماس و ........... همراهه.

 

4شنبه هفته پیش هم رفتیم گوش سمت چپت رو که بسته شده بود رو سوراخ کردیم وگوشوارت رو هم عوض کردیم و یه گوشواره حلقه ای خیلی کوچک گرفتیم تا دستتو توش نکنی.خدارو شکر تا الان اذیت نشدی و این یکی دیگه بخیر گذشته.

 

 

حالا از کارهای قشنگت بگم عزیزم.

نانای کردنت عوض شده و در حالت نشسته خودتو تکون میدی. بای بای میکنی. دس دستی میکنی .نازی میکنی/الو میکنی و بعضی اوقات ا’ میگی وشماره هم میگیری وبعد گوشی رو میبری سمته گوشتhttp://www.freesmile.ir/smiles/36284_smiley_tools_1.png/ابه میگی. تو حرفات گاهی وقتها ماما رو هم میگی مخصوصا تو گریه هات ماما میگی ومنو صدا میکنی دخترکم اون موقع اس که تموم خستگیهامو کنار میذارم و میام بغلت میکنمhttp://www.freesmile.ir/smiles/81711_connie_rockingba.gif.وتو هم سرتو میذاری روی شونم وبرام ناز میکنی و چقدر نار تو رو کشیدن قشنگه عزیزم

کارهای جدیدی که یاد گرفتی: کلاغ پر رو یاد گرفتی وانگشتتو خیلی ناز بالا پایین میبری و بعدش دست مارو هم بالا وپایین میبری. این رو هم جدیدا یاد گرفتی وخیلی خوشت میاد و بهت میگم بزن قدش و تو هم با دسته کوچولوت میزنی به دسته ما وخیلی بامزه اس. سینه زدن رو هم امروز یاد گرفتی اما هنوز قشنگ بلد نیستی وتمریناتی رو باید داشته باشی عزیزم.

این چند روز زیاد حس وحال نداشتم که عکس بگیرم عکسهای چند روز قبلو میذارمhttp://www.freesmile.ir/smiles/823410_camera.gif

 

1

 

جمعه هفته قبل میخواستیم بریم خونه زندایی مامانی فاطمه.اخه سفره حضرت ابوالفضل داشتند.قبل از رفتن ازت عکس گرفتم

 

2

 

 

3

 

0988

 

تازه داشتی به غذا خوردن عادت میکردی و روی صندلی غذات میشستی و بهت غذا میدادم اما مریض شدی. چقدر حیف/چقدر خوشحال بودم که داره کم کم غذا خوردنت خوب میشه

 

34

 

یادم رفت اینو بگم که حلقه هوشت رو از بزرگ تا کوچک روی هم میچینی بدونه اینکه ما کمکت کنیم.افرین دختر باهوشم.تشویق

 

5

 

اینجاهم پوشکتو برداشتی و داری الو میکنی./دوشنبه شب که تب کرده بودی/

 

6

 

سرگرمی این روزات اینه که دستتو کنی تو اب نما.ماهم مجبوریم که خاموشش کنیم. چون ممکنه خدای نکرده برق بگیردت عزیزمقلب

 

977

 

فدا انگشتات مامانی که تو اب کردیش

هرموقع میخوای کار مهمی انجام بدی لباتو اینجوری غنچه میکنیماچ

 

 

 

 

http://www.freesmile.ir/smiles/75713_air_kiss.gif            http://www.freesmile.ir/smiles/75713_air_kiss.gif               http://www.freesmile.ir/smiles/75713_air_kiss.gif         

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

آرتميس
1 شهریور 92 11:17
سلام ...
الهي فدات شم من ...
ولي خدا رو شكر كه حالا خوب شدي
قربونت برم من ...
بووووووووووووووووووووس


خدا نکنه ارتمیس مهربون. ممنون .
خاله جون بالاخره بعد از یه هفته حرص خوردن مامانم بهتر شدم
الهه
1 شهریور 92 12:50
قرار وبلاگی مکان : پارک آب و آتش جلوی فواره ها و آتشدان ها زمان : جمعه یک شهریور ۹۲ ساعت ۶ بعد از ظهر
مامان آدرینا
1 شهریور 92 13:50
الهی .... عزیزم ایشالا هر چه زودتر خوب بشی ومامانت خوشحال کنی انشالا بزودی خبر سلامتی بخونیم من آدرینا برای زود خوب شدنت دعا میکنیم عزیزم


مرسی مامانه ادرینا مهربون. بووووووووووس برای ادرینا جون ومامانه گلش
نازنین
1 شهریور 92 15:26
مرسی از شما که به ما سر زدین و برامون کامنت گذاشتین.
از آشنایی با شما خیلی خوشحال شدم.
منم با اجازه لینکتون کردم.
دوتا بوس از طرف منو نیکو به روژینای عزیزم...


مرسی نازنین جان.لطف داری.بوووووووووووووووووس
مامان آروین (مریم)
2 شهریور 92 7:45
وای خیلی ناراحت شدم . ایشالاه تا الان خوب شده باشه گل دختری . خدا کنه هر بچه ای که میخواد مریض بشه به جاش و دوبرابر مامانهاشون مریض بشن .
ایشالاه که با رفع مریضی گل دختری دوباره به وزن ایده آل میرسه و مامانش هم اینقدر حرص نمیخوره .
راستی نیلوفر خانم اون عکس های دوران بارداریت که یه خرده تو عکس مشخصه رو لطفا تو یه پست رمزدار بزارین تا بهتر ببینیم .


واقعا درست میگی مریم جان. ممنونم عزیزم. چشم عزیزم اما فقط 2 تا عکس اتلیه ای از دوران بارداری دارم.
درسا کوچولو و مامان
2 شهریور 92 14:33
الهی فدات بشم خاله ای ایشالا زودتر خوب میشی عزیزم نیلوفر جون من درکت می کنم میدونم داری چه زجری می کشی ایشالا خوب میشه و امیدوارم غذا وشیرش را خوب بخوره پد تب بر براش بگیر خیلی خوبه
خانومی خصوصی


خدا نکنه خاله جوووووووون. خدا کنه.
خانمی(زیبا یارم تقدیم به تو)
2 شهریور 92 16:41
روژینا جون،عزیزم،زود خوب شو تا مامان مهربونت کم تر غصه بخوره.
ایشالله که زود خوب میشه مامانی.
زیبا یارم تقدیم به تو


ممنون گلم.
مریم مامان ارمیا
3 شهریور 92 1:32
ای جونم ،روژینا نانازی خیلی ناراحت شدم ،ایشالله دیگه هیچوقت مریض نشی عزیزم..
قربون اون لبخند شیرینت بشم خاله جونی،ایشالله همیشه تنت سالم و لبت خندون باشه...هزار تا بوس محکم برای عزیز خودم


ممنون گلم.
خدا نکنه خاله جووووووون. انشالله که همه نی نی ها و همچنین ارمیا جون سلامت باشن.بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
♥ نیم وجبی ♥
3 شهریور 92 16:20
واای عزیزم بلا به دور باز دوباره مریض شدیییی
خیلی ناراحت شدم واقعا درکت می کنم نیلو جان خیلی روزهای سختی رو گذروندی
ایشالا زود زود عروسکمون خوب بشه و اشتهاشم برگرده سر جاش


ممنونم نیکو جان.
زهرا مامان امیرحسین
4 شهریور 92 13:09
نیلوفرجون میفهممت
اما همین بزوردادنا خسته و عصبیت میکنه و نمیتونی از مادبودنت لذت کافی ببری
باید بفکر خودت باشی تا همیشه پرانرژی مادری کنی
به امید خدا زود زود خوب میشه دختر گلمون
نگران نباش عزیزم


ممنون گلم. واقعا درست میگی من همیشه بخاطر غذا نخوردنه روژینا درگیرم و نمیتونم به درستی باهاش رفتار کنم. ممنون از راهنماییت
شاپرک
4 شهریور 92 20:50
آخی چقدر بده که بچه ها مریض میشن
انشاا.. همیشه سالم باشه و دیگه مریض نشه
بوووووس هووووارتا


ممنون شاپرک جان. انشالله.بووس
زهرا
5 شهریور 92 11:34
انشالله که روژیناجون زودی خوب بشه ومامانش اذیت نشه
نیلوفرجون من باعمه خانم موافقم بازوربهش غذانده بزارهروقت خودش میخوادگرسنه اش میشه ومیخوره روژان هم همینطوربودغذانمیخوردومن هروقت احساس میکردم گرسنه اش شده بهش غذامیدادم البته نه بازور
الان که 2 سالشه بعضی روزهافقط یه تخم مرغ میخوره وکل روزبازی میکنه وهرچی بهش غذامیدم نمیخوره وبعضی روزها کلی میخوره که مارامتعجب میکنه
نگران نباش دوستم


واااااای زهرا جون خیلی دوست دارم که این رفتارو که با زور بهش غذا میدم وترک کنم اما نمیشه که نمیشه.
جدی میگی. یعنی فقط یه تخم مرغ میخوره. اتفاقا دکتر روژینا هم بهم گفت که بعضی روزا بچه ها اشتها ندارن امکا اخه روژینا همیشه اینطوریه واصلا گرسنش نمیشه. تا حالا نشده که از گرسنگی گریه کنه .
طلوع
5 شهریور 92 12:00
ایشالا هیییچ نی نی مریض نشه. مخصوصا روژینا گلی


ممنونم طلوع جان.انشالله
معصوم/مامان جان جان فاطمه
6 شهریور 92 1:28
عزيزم خداييش بهت حق ميدم
هيچي بدتر و سخت تر از مريضي بچه ها براي يه مادر نيست
حالا انشاالله خيلي زود خوب ميشه
يه چي بگم! من هم مثل خودت هميشه نگران وزن و شير نخوردن فاطمه هستم ولي سعي كردم ديدگاه خودم رو عوض كنم
اول اينكه هوش و بازي بچه هامون نشان سلامتشون هست و شكر
دوم اينكه وقتي شير يا غذا نميخورن به اين فكر كنيم كه حتما اون لحظه سير هستن ...
اين طوري براي ارمش خودمون هم بهتره



مرسی عزیزم. واقعا خیلی سخته. مخصوصا وقتی که میرم بهداشت ومیگن که درست وزن نگرفته خیلی اعصابمو بهم میریزه. درسته عزیزم همه بهم میگن که که با زور بهش ندم بدتر میشه ولی نمیدونم چرا نمیتونم این رفتارم ترک کنم
مامان جون سیلوانا
6 شهریور 92 5:23
سیلوانای منم مریض شده بود ولی لان بهتره خدا رو شکر.
سیلوا جون هم اصلا غذا با قاشق نمی خوره منم میکس می کنم، سرشیشه رو هم گشاد کردم میریزم توشیشه سوپ رو خیلی خوب می خوره ولی چون با شیشه می خوره نمی تونم بهش کته بدم.
نه اون عذاب می کشه نه من. می خوای تو هم امتحان کن بد نیست .



اخی عزیزم. خداروشکر که بهتر شده
واقعا.چقدر جالب. منم تا میخوام به روژینا با قاشق غذا بدم فرار میکنه. انگار که میترسه. ایده جالبیه.ممنونم .امتحانش میکنم.بووس برای سیلوانا جون ومامانه مهربونش
مامان جون سیلوانا
6 شهریور 92 5:24
ان شاا... خوب میشه


ممنونم عزیزم.
حلما
16 شهریور 92 18:24
سلام فاطمه جون.من تازه با وبلاگتون اشنا شدم.
خیلی عکسهای قشنگی دارید.
ماشاالله خیلی قیافتون نازه.
با نشاط باشید


ممنونم گلم