شب قدر2
روژینا عزیزم ســـــــــــــلـام
دخترم دیشب 21 ماه رمضان وشب قدر بود. دیشب با بابا رفتیم شاه عبدالعظیم. اخی یادمه پارسال هم که شما تو دلم بودی برای شب قدر رفتیم حرم عبدالعظیم./ پستش تو وبلاگت هست دختر گلم./
امسال هم مثل پارسال بخاطر شلوغی نتونستیم داخل بریم عزیزم و تو یه پارکی که نزدیک حرم بود نشستیم.شما تو راه خوابت برد و اونجا هم خوابیدی عزیزم و بیشترش رو لالا بودی وقتی هم بیدار شدی فقط دوست داشتی که تو بغله من باشی عروسکم واگه میذاشتمت تا خودت بشینی وازت عکس بگیرم گریه میکردی. نمیدونم دخملم چرا شما اینقدر تو محیط بیرون ترسویی. دلم نمیخواد که اینطور باشی و دوست دارم شجاع باشی.
عزیز دلم میگن شب قدر شبی هست که خدا سرنوشت ساله بعد ادما رو تعیین میکنه. یادمه پارسال تنها دعای من این بود که برای سلامتیت دعا میکردم.خدا رو شکر که سلامتی. امیدوارم که امسال هم خدا برای تو وهمه نی نیها بهترین سرنوشتو رقم بزنه دخترکم . و هر نی نی که مریضه سلامتیشو بدست بیاره.
امــــــــــــــــــــــــــــــــین.
عکسهای دیشب.
باد خنکی می وزید و شما هم خوشت اومده بود ولالا کرده بودی ودلت نمیخواست بیدار بشی
وقتی هم بیدارشدی به من چسبیده بودی و حتی بغله بابا هم نمیرفتی عزیزم
اینم یه نمونه دیگه از کشفیاتته عروسکم.
جمعه برای افطار مامان زری و عمه نداو.... دعوت کرده بودم و همینطور که داشتم کارامو میکردم شما هم میومدی تو اشپزخونه و شیطونی میکردی کلوچه که یه دفعه متوجه شدم داری کشو کابینتو باز میکنی. از اون روز به بعد هر موقع میای تو اشپزخونه یه نظارتی هم به کشو کابینت میکنی و یاد گرفتی که بازشون کنی شیطون مامان