ابه ابه
سلام دخملکم
عزیزم امشب شما در 8 ماه و 11 روزگی یاد گرفتی که بگی آبــــــــــــــه. امشب وقتی میخواستم بهت اب بدم بهت گفتم روژینا آبه بخور. شما هم بعد از من گفتی آبه. اخی عزیزم نمیدونی منو بابا چقدر خوشحال شدیم وقتی صدای ناز و قشنگت رو شنیدیم که پشت سر هم میگفتی آبــــــه.بعدش هم خودت خوشت اومده بود از اینکه ابه میگفتی و یه کوچولو اب میخوردی ومیگفتی ایه. بعدشم با هم بالا وپایین پریدیم . و با هم میگفتیم ابه.
از کارهای دیگه ات اینکه دستتو به جایی میگیری و می ایستی . امشب بابا نشسته بود و شما هم بهش تکیه کردی و بلند شدی. اما همینطور که ایستاده بودی بعد از چند لحظه به حالت نشسته افتادی.فکر کنم پشتت خیلی درد گرفت چون گریه کردی وبعدش بداخلاق شدی عروسکم.
الانم که دارم مینویسم شما روپامی چون چند دقیقه پیش گریه کردی ومنم گذاشتمت رو پام ودارم دوباره میخوابونمت اما انگار که ناراحتی و همش با اینکه چشمات بسته اس غر میزنی عزیز دلم.
امشب باهم رفتیم حمام. 2 باری هست که خودمت میبرمت حمام البته قبلا هم خودم میبردمت و مامانی فاطمه پشت در نظارت میکرد و وقتی میشستمت میدادمت بهش تا خشکت کنه تا من بیام بیرون و لباساتو تنت کنم اما 2 دفعه اس که در نبود مامانی میریم حمام و بابا حوله به دست منتظر شما میمونه تا من شما رو بهش بدم. امشب برای اولین بار اردک هاتو اوردم وگذاشتمتشون تو وان حمومت و شما هم نگاهشون میکردی.امشب به مدت طولانی تری تو وان نشستی دختر نانازم.
اینم عکسهای امشبه شما.
گل دراومد از حموم//////////////////// روژینا گلی در اومد از حموم