روژینا دنیای مامان و باباروژینا دنیای مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

دنیای مامان وبابا

سفر شمال 2

1392/5/17 3:54
1,122 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام خاله های خوب ومهربونمماچ. امیدوارم که حاله خودتون ونی نی های گلتون که دوستای منم هستند خوب باشه.قلب

یه هفته ای هست که مامانم نیومده به وبلاگم سر بزنه. اخه رفته بودیم مسافرتhttp://www.millan.net/minimations/smileys/sportcar3.gif جاتون خیلی خالی بود. من الان لالا کردم ومامانم میخواد از خاطرات دومین مسافرتم بنویسه http://www.pic4ever.com/images/putertired.gif بریم بخونیم ببینیم تو این هفته چه خبرا بوده..............................................

 

 

 

دختر نازنینم منو بابا هر سال بمناسبت سالگرد ازدواجمون میریم مسافرت وهمیشه هم شمال میریمhttp://www.smilies.4-user.de/include/Liebe/smilie_love_040.gif. امسال هم تصمیم گرفتیم که بریم اما چند روز جلوتر رفتیم چون من یه تعطیلات دو روزه بین ترم داشتم مجبور شدیم که کلا  در عرض سه روز بریم و برگردیم.

 یکشنبه از ساعت 12 ونیم تا 2 کلاس داشتم و وقتی برگشتم و تا شما رو اماده کردم و کارهای دیگه رو انجام دادم ساعت شد 3 . ساعت 3 رفتیم دنبال مامانی فاطمه وبعدش حرکت کردیم به سمت شمال. شما هم وقتی تو اتوبان تهران.کرج بودیم لالا کردی

 

اینم عکسای لالاکردنت قشنگم

 

1

 

2

 

http://niniweblog.com/images/smilies/cut/cut%20(1).gif

 

بین راه تو یکی از بوستانهای کرج وایستادیم که نهار بخوریم شما هم تازه از خواب بیدار شده بودی و خیلی خوشت اومده بود

 

3

 

4

 

5

 

6

 

دخترم زیر درخت نشسته وداره از طبیعت لذت میبره.چشمک

 

http://niniweblog.com/images/smilies/cut/cut%20(1).gif

 

 بازهم تو راه خوابیدی و گاهی اوقات بیدار میشدی ومن باهات بازی میکردم و دوباره میخوابیدی.

 

7

 

اینحا به عوارضی رشت رسیدیم و بابا بخاطر سرعت زیاد جریمه شده بود و نزدیک بود که ماشینو ببرن پارکینگ.

این عکس رو وقتی گرفتیم که خیالمون راحت شد که فقط باید جریمه رو پرداخت کنیم. و میتونیم بقیه راه رو ادامه بدیمخجالت

 

 

http://niniweblog.com/images/smilies/cut/cut%20(1).gif

 وقتی رسیدیم رشت رفتیم لاهیجان بعد لنگرود بعد چمخاله. اخه ویلایی رو که من انتخاب کرده بودم تو چمخاله بود و از تو یکی از سایتا پیداش کرده بودم اما خیلی دور بود و دقیقا از رشت تا چمخاله 2 ساعت طول کشید. .

 وقتی رسیدیم شاممون رو بردیم کنار دریا خوردیم. و بعدش اومدیم تو ویلا ولالا کردیم.

 

8

 

دختر گلم کنار دریا

 

http://niniweblog.com/images/smilies/cut/cut%20(1).gif

 

 دوشنبه صبح هم بعد از اینکه تو محوطه ویلا یه دوری زدیم و عکس گرفتیم .

اول عکسارو ببینیم

 

9

 

9

 

هوا خیلی خیلی خیلی خوووووووووووووووووووووووب بود دخترکم و کاملا پاییزی بود و گاهی اوقات بارون میومد اما ظهر و شبش بارون خیلی خیلی شدید شد و خیلی خوب بود.

ساعتهای 12 بود که تصمیم گرفتیم بریم ماسوله  و از چمخاله رفتیم لنگرود/لاهیجان /رشت/ فومن.

 

تو یکی از رستورانهای هتلهای  فومن نهار خوردیم

 

10

 

دخملکم تو رستوران.ماچ

 

 http://niniweblog.com/images/smilies/cut/cut%20(1).gif

 

بعد از نهار رفتیم پارکه فومن. خیلی قشنگه نازنینم و همچنین مجسمه های خیلی قشنگی داره. یادمه برای ماه عسل که رفته بودیم  با بابا  تو دریاچه اش قو سوار شدیم اما این دفعه که رفتیم دریاچه اش خراب شده بودناراحت

 

1

 

 

2

 

منم مثله این خانومه یه کلوچه خوشمزه دارم

 

3

 

عزیزم این همون دریاچه اس که دیگه استفاده نمیشه

 

3

 

7

 

 

فدات بشم من که با تعجب بهشون نگاه میکردی.

 

 

5

 

234

 

 

http://niniweblog.com/images/smilies/cut/cut%20(1).gif

 

بعد از فومن رفتیم ماسوله. تو راه خوابیدی وماهم کنار رودخونه /نرسیده به ماسوله/ پیاده شدیم و نشستیم

 

90

 

لالا کردنه عروسکم کنار رودخونه. عزیز دلم هوا خیلی خنک بود واصلا تو این دو روز که ما اونجا بودیم افتابی نبود.

 

34

 

وقتی از خواب بیدار شدی.

 

 

348

 

8

 

دخمل گلی با مامانی فاطمه جونش وباباش. وای عاشقتم که اینقدر قشنگ میخندی دخملم

 

http://niniweblog.com/images/smilies/cut/cut%20(1).gif

 

بعد رفتیم ماسوله

 

87

 

678

 

دختر گلم اینا عکسای پارساله که شما تو دلم بودی وما رفتیم ماسوله و برات از اونجا عروسک خریدیم.

 

78

 

امسال هم همونجا رفتیم وبا عروسکمون عکس گرفتیم.

 

56

 

 اینجا دخملم داره بای بای میکنهبای بای

 

4567

 

عزیزم چون هوای ماسوله خیلی خیلی خنک بود دورت پتو پیچیدیم تا سرما نخوری

 

234

 

2345

 

http://niniweblog.com/images/smilies/cut/cut%20(1).gif

 

چون مسیر خیلی زیاد بود وقتی از ماسوله میخوستیم برگردیم چمخاله شب شد وشام رو هم تو یکی از رستورانهای سنتی لاهیجان خوردیم گلم.

 

5678

 

تو رستوران

 

234

 

اینجا وقتی میخواستم برات شیر درست کنم اشتباها در سرلاکت باز شد وتمامش ریخت تو ساکت و ....... کلی خرابکاری کردمخجالت

 

http://niniweblog.com/images/smilies/cut/cut%20(1).gif

 

سه شنبه صبح هم برای صبحانه رفتیم دریا  وچون هوا ابری و موجهاش هم زیاد بود نمیذاشتند که براشنا بریم.

 

عکسهای اولین دریای عسلم

 

34

 

1234

 

4567

 

دخترکم کنار ساحل داره صفا میکنه/

 

08

 

234578

 

وای موش کوچولوی  من. این عینکو عمه جون از کیش برات اورده

 

678

 

-

 

67

 

-0

 

3456

 

اینجا وقتی موجها بهمون میخوردند شما بهشون نگاه میکردی ومیخندیدی.

 

http://niniweblog.com/images/smilies/cut/cut%20(1).gif

ظهر هم ویلا رو تحویل دادیم و حرکت کردیم به سمت تهران

 

 

 

3456

 

 لالا کردنه دخملی تو راهه برگشت.

 

با تشکر ویژه از بابا بخاطر اینکه خیلی خسته شد و در عرض دو روز  با وجود بارندگی در شب و خسته شدن چشمها اکثر مناطق گیلان رو رانندگی کرد .  مرسی نادر عزیزمماچ

 

 

http://niniweblog.com/images/smilies/cut/cut%20(1).gif

دختر گلم خیلی خلاصه برات مینویسم . 4شنبه هفته پیش دایی حمید /داییم/ افطاری دعوتمون کرده بود و مراسم رو تو یه رستوران گرفته بود. خیلی جای قشنگی بود. اینم عکسهای اون روز

 

1

 

456

 

تو چمنها نشوندمت تا عکس بگیرم اما شما شروع کردی به 4 دست وپا رفتن شیطونک

 

23450

 

45

 

اینجا وقتی داشتی میخندیدی متوجه شدیم که دوتا مرواریدای بالات دارند از لثه ات میان بیرون. مبارکه خوشگلم. الان دیگه وقتی میخندی کاملا پیدا هستند. البته حسه من اینه که یکی دیگه هم از سمت چپ بالاییت داره میاد بیرون..

 

21

 

5شنبه هفته پیش بخاطر اینکه اب بینیت مبیومد بردمت دکتر. خدارو شکر مسئله ای نبود و باچند بار خوردن شربت سرماخوردگی رفع شد. اما اقای دکتر برای خوب وزن نگرفتن ازمایش نوشت. ازمایش ادرار وکم خونی. که ما فقط ازمایش ادرار رو انجام دادیم.اونم با چه دردسری. شنبه  از صبح تلاش کردیم که ازت نمونه بگیریم .ازمایشگاه ساعت 5 بسته میشد وما ساعت 4 بالاخره تونستیم نمونه رو ببریم ازمایشگاه. جوابش هم فردا اماده میشه وباید ببرم پیش دکتر تا نتیجه اش رو بگه. ازمایش کم خونی رو هم ندادیم چون دلم نمیاد که ازت خون بگیرن دخترکم. خدا کنه که جواب ازمایشت خوب باشه و مشکلی وجود نداشته باشهناراحت

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

شاپرک
17 مرداد 92 10:08
سلام خانومی خوبی؟؟؟

همیشه به سفر

سالگرد ازدواحتون مبارک

خیلی عکساتون باحال و خوشکله



عزیزم مرواریدهاش مبارک



امان از این آزمایش ا.د.ر.ا.ر

من دو هفته درگیر این آزمایش بودمکلافه شده بودم

آزمایش کم خونی براش انجام بده

اصلا سخت نیست خیلی لازمه

انشاا.. که مشکلی نداره

دوستتون داریم بوووووس










متشکر عزیزم.لطف داری.

اره شاپرک جان خیلی خیلی نمونه گرفتن سخت بود منکه خیلی کلافه شدم. خداروشکر جواب ازمایش خوب بود.اما دکتر گفت که تا یکسالگی همه نی نی ها لازمه که یکبار ازمایش خون بدن. گفت دفعه بعدی براش مینویسم که انجام بدبدو منم دوست دارم که ازمایش بده اما دلم نمیاد میترسم خیلی دردش بگیره یا دستشو تکون بده ونذاره سوزن رو تو دستش بزنن.ماهم دوستتون داریم دوست خوب ومهربونم.بووووووووووووووس




مهدیه
17 مرداد 92 10:41
چه سفرنامه ی مفصلی!
همیشهبه سفر! همیشه به خوشی! سالگرد عروسی تونم مبارک!


تو این عکسی که خوابیده انگاری پشه نیشش زده؟ درسته؟

حالا دعوات نمی کنم این طرفا اومدی و بازم ندیدمت! این طور که نوشتی اصلا رشت نیومدی!
ایشالا دفعات بعد
خانومی از چه سرلاکی استفاده می کنی؟ من به دخترم شیر خودمو میدم و متاسفانه سوپ نمی خوره. می خوام کمی بهش سرلاک بدم کم غذاییش جبران بشه!



ممنون مهدیه جان. اره گلم پشه ها خیلی بلا بودند هر کاری میکردیم از بین نمیرفتند حشره کش برقی استفاده کردیم جواب نداد حتی مجبور شدیم که از پیف پاف استفاده کنیم اما بازم دحملی رو نیش زدند.
مهدیه جان از 8 ماهگی به بعد میتونی از سرلاک گندم وتکه های خرما به همراه شیر استفاده کنی. بنظرم خیلی مقویه ومن به روژینا میدم ودوست داره.
اخی ممنون عزیزم .بخدا فرصت خیلی کم بود ونشد که بیایم وشما وفاطمه ساداته ناز رو ببینیم. انشالله دفعه دیگه باهات هماهنگ میکنم.
درسا کوچولو و مامان
17 مرداد 92 16:26
به به رسیدن به خیر خانومی خوشتله حسابی خوش گذروندی هاااااا سالگرد ازدواج مامان و بابا هم مبارک باشه عکسها هم خیلی قشنگ بودن ایشالا که خوش گذشته باشه .
مامانی خصوصی


ممنونم خاله جونه مهربون.چشماتون قشنگ میبینه.بوووووووووووووووووس
آرتميس
17 مرداد 92 17:15
سلااااام مامان نيلوفر
سفرتون بخير ...

ايشاالله خوش گذشته باشه به روژينا خوشمل من ...
الهيييييييييييييييييي فدات شم من ...
فداي مرواريدات
ايشاالله كه نتيجه آزمايش خوب باشه و روژينا خوشمل ما هم مكشلي نداشته باشه ...
دوست دارم
بووووووووووووووس



خدا نکنه خاله جووووووووووووووووووووونم.ممنونم بوووووووووووس.مرسی از دعای قشنگت ارتمیس جان.انشالله
عسل
17 مرداد 92 19:37
عزییییییزم....تپلی شدی ناناس خانوم...بهت خوش گذشته؟


مرسی عسل جان.جای شما خیلی خیلی خالی بود. اخی عسل جون چقدر امیدوار شدم وقتی خوندم که نوشتی تپلی شدی.
زهرا
17 مرداد 92 20:42
سالگردازدواجتون مبارک دوست خوبم
انشالله همیشه به سفروشادی
روژینای نازم مثل ماه شدی به خصوص توعکسای کناردریا



مرسی عزیزم. نظر لطفتونه.
زهرا مامان امیرحسین
18 مرداد 92 12:52
سلام نیلوفرجون
خوشحالم که خوش گذشته
دخملمونم حسابی بزرگ شده و با خنده های شیرینش حسابی دل میبره


سلام خانمی.کم پیدایی
ممنونم از لطفت گلم. بووووووووووووووووووس
مهدیه
19 مرداد 92 8:48
حتما دخترت خیلی شیرینه که پشه ها دست از سرش ور نمیدارن!
تکه های خرما تو شیر همون شیر خرمای خونگیه؟


احتمالا. چون فقط دخملی رو نیش میزدند.
نه مهدیه جان اگه سرلاک گندم وخرما رو بگیری داخلش تکه های کوچولو خرما هست. وفکر کنم شیر خشک هم داشته باشه. چون رو بسته اش نوشته گندم وخرما به همراه شیر. فقط کافیه داخل اب حلش کنی و بدی دخملی نوش جان کنه. زیاد هم شیرین نیسیت که دلو بزنه. بنظر من یکبارامتحان کن شاید فاطمه سادات جون خوشش بیاد. فقط یه نکته روش نوشته 9 قاشق سرلاک تو 150 سی سی اب بریزید اما برای دفعات اول بهتره که ازکم شروع کنی و روش هم نوشته که از سه یا 4 قاشق شروع کنید و به مرور بیشترش کنید.
مامان ایسا
19 مرداد 92 12:10
کلی از عکساتون لذت بردم
همیشه ب گردش
سالگرد ازدواجتونم مبارک دوست جونم


ممنون مامان ایسا جون. شما لطف داری.ایسا گلمو ببوس
خانمی(زیبا یارم تقدیم به تو)
19 مرداد 92 13:53
چه خوش گذشته به ناز نازی.
چقدر شیرین میخنده ردژیناوانشالله لباش همیشه بخنده.
زیبا یارم تقدیم به تو


جای شما خالی بود خانمی.لطف داری
مریم مامان ارمیا
22 مرداد 92 1:16
نیلوفر جونم همیشه به مسافرت و گردش ،
خیلی نزدیکه ما بودینا ،
کاش میدونستم و میشد هم دیگه رو ببینیم
در ضمن سالگرد ازدواجتونم بهتون تبریک میگم .ایشاللا همیشه در کنار هم شاد و خوشبخت باشین.


ممنونم خانومی.
اخی عزیزم اتفاقا همش بیادتون بودم.منم خیلی دوست داشتم ببینمتون.اما فرصت خیلی خیلی کم بود. در ضمن مریم جان اگر هم میخواستم بهت خبر بدم نمیشد اخه شما خیلی دبر به دیر وبلاگ ارمیا جونو اپ میکنی.اگر نظر میذاشتم وبهت خبر میدادم.فکر نمیکنم که میخوندیش. ارمیا جوونمو ببوس
مریم مامان ارمیا
22 مرداد 92 17:12
درسته عزیزم ...
واقعا حیف شد...
خصوصیتو چک کن


مرسی مریم مهربونم.انشالله دفعات دیگه.
مامان لیلا
2 شهریور 92 12:23
سلام، عکساتون خیلی قشنگه، ان شاءالله همیشه خوب و خوش باشید.


ممنونم عزیزم. بوووس. همچنین