سفر شمال 2
سلام سلام خاله های خوب ومهربونم. امیدوارم که حاله خودتون ونی نی های گلتون که دوستای منم هستند خوب باشه.
یه هفته ای هست که مامانم نیومده به وبلاگم سر بزنه. اخه رفته بودیم مسافرت جاتون خیلی خالی بود. من الان لالا کردم ومامانم میخواد از خاطرات دومین مسافرتم بنویسه بریم بخونیم ببینیم تو این هفته چه خبرا بوده..............................................
دختر نازنینم منو بابا هر سال بمناسبت سالگرد ازدواجمون میریم مسافرت وهمیشه هم شمال میریم. امسال هم تصمیم گرفتیم که بریم اما چند روز جلوتر رفتیم چون من یه تعطیلات دو روزه بین ترم داشتم مجبور شدیم که کلا در عرض سه روز بریم و برگردیم.
یکشنبه از ساعت 12 ونیم تا 2 کلاس داشتم و وقتی برگشتم و تا شما رو اماده کردم و کارهای دیگه رو انجام دادم ساعت شد 3 . ساعت 3 رفتیم دنبال مامانی فاطمه وبعدش حرکت کردیم به سمت شمال. شما هم وقتی تو اتوبان تهران.کرج بودیم لالا کردی
اینم عکسای لالاکردنت قشنگم
بین راه تو یکی از بوستانهای کرج وایستادیم که نهار بخوریم شما هم تازه از خواب بیدار شده بودی و خیلی خوشت اومده بود
دخترم زیر درخت نشسته وداره از طبیعت لذت میبره.
بازهم تو راه خوابیدی و گاهی اوقات بیدار میشدی ومن باهات بازی میکردم و دوباره میخوابیدی.
اینحا به عوارضی رشت رسیدیم و بابا بخاطر سرعت زیاد جریمه شده بود و نزدیک بود که ماشینو ببرن پارکینگ.
این عکس رو وقتی گرفتیم که خیالمون راحت شد که فقط باید جریمه رو پرداخت کنیم. و میتونیم بقیه راه رو ادامه بدیم
وقتی رسیدیم رشت رفتیم لاهیجان بعد لنگرود بعد چمخاله. اخه ویلایی رو که من انتخاب کرده بودم تو چمخاله بود و از تو یکی از سایتا پیداش کرده بودم اما خیلی دور بود و دقیقا از رشت تا چمخاله 2 ساعت طول کشید. .
وقتی رسیدیم شاممون رو بردیم کنار دریا خوردیم. و بعدش اومدیم تو ویلا ولالا کردیم.
دختر گلم کنار دریا
دوشنبه صبح هم بعد از اینکه تو محوطه ویلا یه دوری زدیم و عکس گرفتیم .
اول عکسارو ببینیم
هوا خیلی خیلی خیلی خوووووووووووووووووووووووب بود دخترکم و کاملا پاییزی بود و گاهی اوقات بارون میومد اما ظهر و شبش بارون خیلی خیلی شدید شد و خیلی خوب بود.
ساعتهای 12 بود که تصمیم گرفتیم بریم ماسوله و از چمخاله رفتیم لنگرود/لاهیجان /رشت/ فومن.
تو یکی از رستورانهای هتلهای فومن نهار خوردیم
دخملکم تو رستوران.
بعد از نهار رفتیم پارکه فومن. خیلی قشنگه نازنینم و همچنین مجسمه های خیلی قشنگی داره. یادمه برای ماه عسل که رفته بودیم با بابا تو دریاچه اش قو سوار شدیم اما این دفعه که رفتیم دریاچه اش خراب شده بود
منم مثله این خانومه یه کلوچه خوشمزه دارم
عزیزم این همون دریاچه اس که دیگه استفاده نمیشه
فدات بشم من که با تعجب بهشون نگاه میکردی.
بعد از فومن رفتیم ماسوله. تو راه خوابیدی وماهم کنار رودخونه /نرسیده به ماسوله/ پیاده شدیم و نشستیم
لالا کردنه عروسکم کنار رودخونه. عزیز دلم هوا خیلی خنک بود واصلا تو این دو روز که ما اونجا بودیم افتابی نبود.
وقتی از خواب بیدار شدی.
دخمل گلی با مامانی فاطمه جونش وباباش. وای عاشقتم که اینقدر قشنگ میخندی دخملم
بعد رفتیم ماسوله
دختر گلم اینا عکسای پارساله که شما تو دلم بودی وما رفتیم ماسوله و برات از اونجا عروسک خریدیم.
امسال هم همونجا رفتیم وبا عروسکمون عکس گرفتیم.
اینجا دخملم داره بای بای میکنه
عزیزم چون هوای ماسوله خیلی خیلی خنک بود دورت پتو پیچیدیم تا سرما نخوری
چون مسیر خیلی زیاد بود وقتی از ماسوله میخوستیم برگردیم چمخاله شب شد وشام رو هم تو یکی از رستورانهای سنتی لاهیجان خوردیم گلم.
تو رستوران
اینجا وقتی میخواستم برات شیر درست کنم اشتباها در سرلاکت باز شد وتمامش ریخت تو ساکت و ....... کلی خرابکاری کردم
سه شنبه صبح هم برای صبحانه رفتیم دریا وچون هوا ابری و موجهاش هم زیاد بود نمیذاشتند که براشنا بریم.
عکسهای اولین دریای عسلم
دخترکم کنار ساحل داره صفا میکنه/
وای موش کوچولوی من. این عینکو عمه جون از کیش برات اورده
اینجا وقتی موجها بهمون میخوردند شما بهشون نگاه میکردی ومیخندیدی.
ظهر هم ویلا رو تحویل دادیم و حرکت کردیم به سمت تهران
لالا کردنه دخملی تو راهه برگشت.
با تشکر ویژه از بابا بخاطر اینکه خیلی خسته شد و در عرض دو روز با وجود بارندگی در شب و خسته شدن چشمها اکثر مناطق گیلان رو رانندگی کرد . مرسی نادر عزیزم
دختر گلم خیلی خلاصه برات مینویسم . 4شنبه هفته پیش دایی حمید /داییم/ افطاری دعوتمون کرده بود و مراسم رو تو یه رستوران گرفته بود. خیلی جای قشنگی بود. اینم عکسهای اون روز
تو چمنها نشوندمت تا عکس بگیرم اما شما شروع کردی به 4 دست وپا رفتن شیطونک
اینجا وقتی داشتی میخندیدی متوجه شدیم که دوتا مرواریدای بالات دارند از لثه ات میان بیرون. مبارکه خوشگلم. الان دیگه وقتی میخندی کاملا پیدا هستند. البته حسه من اینه که یکی دیگه هم از سمت چپ بالاییت داره میاد بیرون..
5شنبه هفته پیش بخاطر اینکه اب بینیت مبیومد بردمت دکتر. خدارو شکر مسئله ای نبود و باچند بار خوردن شربت سرماخوردگی رفع شد. اما اقای دکتر برای خوب وزن نگرفتن ازمایش نوشت. ازمایش ادرار وکم خونی. که ما فقط ازمایش ادرار رو انجام دادیم.اونم با چه دردسری. شنبه از صبح تلاش کردیم که ازت نمونه بگیریم .ازمایشگاه ساعت 5 بسته میشد وما ساعت 4 بالاخره تونستیم نمونه رو ببریم ازمایشگاه. جوابش هم فردا اماده میشه وباید ببرم پیش دکتر تا نتیجه اش رو بگه. ازمایش کم خونی رو هم ندادیم چون دلم نمیاد که ازت خون بگیرن دخترکم. خدا کنه که جواب ازمایشت خوب باشه و مشکلی وجود نداشته باشه