این روزها
عــشـــــق مامان ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام.
مامان دوســـــــــــــــــــــــــــــــــتت داره قد یه دنیا
عزیز دلم امروز با مامان زری و عمه ندا رفتیم دیدنه نوه عموی بابا که اسمش مبین هست و این اقا کوشمولو 6 روزش بود. اخــــــــــــی اینقدر بامزه بود . یاد نوزادیه شما افتادم دخملکم خیلی ظریف بود و وزن تولدش هم تقریبا با وزن شما یکی بود. شما رو پیشش خوابوندم و ازتون عکس گرفتم عزیزم تو در مقابل مبین دیگه نی نی نبودی . اون نی نی تر از تو بود عروسکم.ماشالله داری برای خودت خانمی میشی.
ببین چقدر کوچولوئه دخترکم شما هم یه روز اینقدر کوچولو بودی. الان که فکرش رو میکنم با خودم میگم وای چجوری بغلت میکردم و بهت شیر میدادم یا پوشکت رو عوض میکردم اخه خیلی ظریف بود مامانی. مبین کوچولو یه خواهر هم داره که اسمش نگینه عزیزم و 12 سالشه.
ملوسم وقتی سینه خیز میشی و بعد به حالت 4 دست و پا میشی خودت رو عقب و جلو میکنی و تکون میدی منم برات میخونم ومیگم نانای نای نانای نای و توهم برام نانای میکنی
عزیزم داری نانای میکنی
هر وقت برات اسباب بازیهای جدید میارم کلی ذوق میکنی و سرت تا چند دقیقه باهاشون گرم میشه و با کنجکاوی بهشون نگاه میکنی
این اسباب بازیهات رو اولین باریه که گذاشتمشون جلوت و شما هم خیلی خوشت اومده.
خیلی وقته که میشینی نازنینم اما بعد از چند دقیقه خسته میشی و گاهی اوقات هم که سینه خیز میری با کمک دستت میشینی گلم
دخملم بعد از سینه خیز رفتن و در حال استراحت و نشستن به کمک دسته کوچولوش
لم دادنه عشق مامان.
مامان فــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدای بازی کردنت دخترم
مامانی از این جغجغه اصلا خسته نمیشی و خیلی دوسش داری نانازی از همون موقع که خیلی نی نی بودی باهاش بازی میکردی
این لباسی که تنت هست رو عمه ندا بمناسبت 7 ماهگیت برات خریده.دستش درد نکنه
پریروز رفتیم فروشگاه و از اونجا برات حلقه هوش خریدیم. اما فکر کنم برات زوده عسلم چون فقط به رنگاش نگاه میکنی و هنوز برات قابل درک نیست که باید رو هم دیگه بذاریشون
بخاطر اینکه خیلی به کنترل گیر میدادی مامانی فاطمه برات موبایل اسباب بازی خرید تا بی خیالش بشی عزیزم اما هنوزم کنترل در اولویته عشقم. دیشب رفته بودیم بالا و بابایی نشسته بود و کنترلها هم درکنارش بود و شما یهو کنترلا رو نشونه گرفتی و به سوی کنترلها سینه خیز رفتی /2 روزه که همش لب پایینت رو میخوری فکر کنم بخاطر خارش لثه ات باشه نانازی/ و همینطور که داشتی لب پایینت رو میخوردی بابایی گفت چه بامزه لبش رو میخوره و ماهان هم 4 دست و پا اومد که ببینه چجوری لبت رو میخوری که شما هول شدی و فکر کردی که ماهان میخواد بره کنترلها رو برداره و با سرعت نور خودت رو رسوندی به کنترلا. خیلی جالب بود قشنگم و همه به این کارت خندیدند
روژینا گلی مشغول لب خوردن. عزیزم لثه ات سفید شده و مرواریدت مشخصه و همین روزاست که بیاد بیرون. و ما هم باید در تدارکات جشن دندونیت باشیم عزیزم.
یادم رفت این عکسو بذارم چند روزیه که روی دست و پاهات اینجوری وایمیستی و به اصلاح پل میزنی عزیزم و خیلی تلاش میکنی که وایستی. دخملم خسته میشی نکن اینکارا رو .میخورمتا
اینم دو نمونه از کشفیات جدیدته عزیز دلـــــــــــــــم.
به همه جا سرک میکشی و به همه چی دست میزنی. گاهی اوقات خیلی دلم برات میسوزه با کلی زحمت خودت رو میرسونی به یه چیزی مثلا چای. و ما مجبوریم که برش داریم و نمیتونی بهش دست بزنی و تلاشت از بین میره نانازی. الهی برای تلاشت بمیرم خوشگلم
5 شنبه هم میخوایم بریم عروسی عزیز دلم و دومین عروسی هست که با دخملمون میریم
این رو هم یادم رفته بود که برات بنویسم جوجوی مامان. 24 خرداد انتخابات ریاست جمهوری بود عزیزم و اقای روحانی بیشترین رای رو اورد و رئیس جمهور شد .شما در دوره ریاست جمهوری اقای احمدی نژاد بدنیا اومدی عشقم.
الانم دیگه میخوام بیام و پیشت لالا کنم. اما قبلش باید بهت شیر بدم عروسکم. شب بخیر