مروارید کوچولوی روژینا نفسی.
مروارید کوچولو خوش اومدی به صدف دخمله من
دخترم اولین مرواریدت مبارک
سلام سلام صدتا سلام
من اومدم با دندونام
میخوام نشونشون بدم
صاحب مروارید شدم
یواش یواش و بیصدا
شدم جزو کباب خورا
عزیز دلم بعد از این همه بیتابی و بهونه گیری بالاخره دندون کوچولوی شما هم خودش رو نشون داد. دیروز وقتی داشتی میخندیدی متوجه شدم که یه مروارید سفید از لثه ات اومده بیرون و خیلی خیلی کوچولوئه. دستم رو شستم و بهش دست زدم خیلی بامزه بود لثه ات زبر شده بود و سر مرواریدت دندونه دندونه است. دندونه پایینت از سمت راست جوونه زده عزیزم و تاریخ رویش اولین دندونت هم 92/3/31. عزیز دلم قراره که اخر این هفته برات جشن دندونی بگیریم. و حسابی سرم شلوغه عروسکم و در تدارکاتش هستم.
فردا هم شب میلاد حضرت مهدی «عج» هست .پارسال که تو دلم بودی برای سلامتیت نذر کردم که امسال جلوی مغازه بابا شربت و شیرینی بدیم نازنینم .امروز با بابا رفتیم لیوان یکبار مصرف خریدیم برای فردا. عزیزم انشالله که همیشه سلامت باشی و این نذر رو من هر سال برای سلامتیت ادا کنم.
از همـــــــــــــــــــــــــــــــــــه مهمتر امروز صبح با بابا و مامانی فاطمه رفتیم گوشت رو سوراخ کردیم. عزیزم مامانو ببخش. نمیدونم شاید برات زود بوده اما تا به الان خدا رو شکر اذیت نشدی. بابا با سوراخ کردنه گوشت خیلی مخالف بود و مامانی هم 50 درصد راضی بود اما بخاطر اصرار من باهامون اومدن و وقتی اقائه میخواست گوشت رو سوراخ کنه بیرون از مغازه رفتند. خوشبختانه یه خانمه دیگه هم داخله مغازه بود منم از یه طرف کلی استرس داشتم و میترسیدم. از یه طرف هم اگه به بابا میگفتم حتما میگفت که برگردیم .اقائه بهم گفت معلومه که استرس داری بچه رو بده بغله این خانم تا من با خیاله راحت گوشش رو سوراخ کنم. اتفاقا خانم مهربونی بود وشما رو بغل کرد و در زمان خیلی کمی گوشت سوراخ شد . بعدش گریه کردی و نفست بالا نمیومد رو صندلی نشستم و بهت شیر دادم و بهتر شدی و بعدش که از مغازه بیرون اومدیم گریت کمتر شد و وقتی تو ماشین نشستیم کلا یادت رفت. خدارو شکر که بخیر گذشت و گرنه اگه تو گریه وبیتابی میکردی بابا منو کچل میکرد ازبس میگفت زودش بوده یا همش تقصیر توئه. اتفاقا امروز نسبت به روزای گذشته سرحال تر بودی و خودتو برام خیلی لوس کردی و با هم بازی کردیم و الانم لالایی.
5شنبه هم رفتیم عروسی سحر دختر خاله مامان زری. شما هم خیلی دخمله خوبی بودی و فقط موقع شام از اون گریه بدا میکردی و با صدای بلند و ازته گلوت میگفتی هـــــــــــــــــــــــــــــاااااااااااااااااااااا
4 دست وپا رو خیلی خوب یاد گرفتی نانازم و از امروز بعد از ظهر به بعد بیشتر 4 دست و پا رفتی و وقتی هم که خسته میشی سینه خیز میری. چند روزیه یادت گرفتی لپت رو باد میکنی و بعدش میگی پووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووف. خیلی بامزه اس عزیزم.اما در مواقعی که بهت سوپ یا سرلاک میدم خیلی بده چون همه رو فوت میکنی تو صورته مامان و میریزیشون بیرون. جدیدا زیاد غذای کمکی دوست نداری و بیشتر شیرت رو ترجیح میدی. شبها که میخوابی بیشتر به روی شکمی همش نگرانم که نکنه دلت درد بگیره. الانم که دارم نگات میکنم به روی شکم خوابیدی گلم.بیشتر اوقات وقتی میخوام رو پام بخوابونمت سریعا برمیگردی و دوست داری که فرار کنی شیطون مامان. پوشک عوض کردنت هم که خیلی خیلی سخت شده چون همش در حال رفتنی و فرار میکنی و گاهی اوقات بابا میاد کمک و دستات رو میگیره تا فرار نکنی عزیز دلم تا من پوشکت کنم. دیشب هم وقتی داشتم رو پام میخوابوندمت گفتی م’ م’ و شبیه به مامان بود واااااااااای اینقدر با بابا ذوق کردیم. صدات هم خیلی نااااااااااااااز بود قشنگم.
عزیز دلم چون من این پستها رو نیمه شب برات میدارم تاریخشون یه روز جلوتره و تمام مطالب مربوط به روز گذشته اس نازنینم.
روژینای عزیزم بعد از سوراخ کردنه گوش و برگشتن به خونه
اقائه گفت تا چند روز باید این گوشواره تو گوشت باشه و از فردا گاهی اوقات بچرخونیمش و به گوشت پنبه با الکل بهداشتی بزنیم تا عفونت نکنه. بعدش میتونیم از گوشواره خودت استفاده کنیم
دخمله مامان تو عروسی تو جایگاه عروس و داماد
فدات بشم که خیار دستته. عزیزم از این خیار برای خارش لثه ات استفاده میکردی و با لذت گازش میگرفتی و به هیچ وجه حاضر نبودی ولش کنی و سفت گرفتیش
تمام حواست به عمه ندا هست که باهات داره حرف میزنه و اصلا به من توجه نمیکردی