روژینا دنیای مامان و باباروژینا دنیای مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

دنیای مامان وبابا

روزهای برفی

 نفس نفسی مامان ســـــــــــــلام این چند روز هوا خیلی خیلی سرد بود ملوسکم .و روزهای برفی قشنگی بود.منم که خیلی برف رو دوست دارم وقتی صبحها از خواب بیدار میشدم با دیدنه برفهایی که زمین رو سفید پوش کرده بود کلی هیجان زده میشدم . و شمارو هم میبردم دمه پنجره تا ببینی و میگفتم روژینا جونم برفو ببین. بگو برف و شماهم میگفتی ب’   .  عزیزم اولین روزی که برف اومده بود صبحش شمارو با بابا بردیم بیرون تا برفا رو ببینی و رفتیم یه پارکی که  بخاطر بلندی درختاش برف روی زمینش کم باشه و شما بتونی راه بری .خیلی تعجب کرده بودی و همش زمینو نگاه میکردی. وقتی بهت برف میدادیم فقط نگاهش میکردی و ازمون نمیگرفتیش. نمیدونم چراااا...
19 بهمن 1392

بازهم سرماخوردگی

  دختر گلیه مامان سلام   عزیزم بالاخره سرما خوردگی رو از من گرفتی و این هفته اصلا حالت خوب نبود . همش بی قرار بودی. شبها از سرفه و تنگی نفس نمیتونستی بخوابی و ابریزش شدید هم داشتی و خیلی هم غر غرو شده بودی عزیزم و بهونه های الکی میگرفتی . هنوز هم به طور کامل حالت خوب نشده و گاهی اوقات ابریزش بینی داری. فدات بشم که فقط این چند روز دارو خوردی و بی اشتهاییت بدتر هم شده و اصلا این چند روزه هیچی به جز شیر نخوردی و خیلی لاغر شدی عسلکم .وقتی میخوام بهت داروهات بدم میگم روژینا بیا داروتو بخور و تو هم فرار میکنی و میگی دائوو و اصلا دوست نداری که بخوریشون . اصلا ابمیوه نمیخوری و با زور بهت چند تا قاشق اب لیمو میدیم. واقعا با  ا...
9 بهمن 1392

هفنمین مروارید

  روژینا جونم تا این لحظه 1 سال و 2 ماه و 9 روز و 15 ساعت و38 دقیقه و33 ثانیه سن دارد.   عزیز دلم دختر گلم هفتمین مرواریدت مبارک باشه . عشقه مامان 4 شب پیش/5 شنبه/ اصلا علاقه نداشتی شیر بخوری و وقتی هم که خواب بودی همش بی تابی میکردی و تا صبح دوبارهم حالت به هم خورد و کلی نگرانمون کردی . صبحش هم بیرون روی داشتی که شدیدا نگرانت شدم و با خودم گفتم وااااااااااااااااااااااااااااااای دوباره مریضی جدید. که خدارو شکر ادامه دار نبود و همون روز بعد از ظهرش وقتی داشتم باهات بازی میکردم دیدم سومین دندونه پایین از سمت چپ اومده بیرون و الان شما 7 تا دندون داری . هوراااااااااااااااااااااااااا دختر نازم منم از شنبه تا حالا حسابی سرما خو...
1 بهمن 1392

14 ماهگی روژینازی

   ماهگیت مبارک دنیای مامان و بابا   دختر نازم عزیزدلم بی نهایت دوستت دارم و از اینکه هر روز میبینم داری بزرگتر میشی خیلی خیلی خوشحالم . این ماه حس میکنم نسبت به قبل ماشالله برگتر شدی هم از لحاظ ظاهری و هم از نظر اخلاقی . بنظرم قد کشیدی و قدت ماشالله بلندتر شده. درسته که هنوز هم زیاد غذا یا شیر نمیخوری و منو حسابی اذیت میکنی. تو راه رفتن حسابی پیشرفت کردی نازنینم . دیگه 4 دست و پا نمیری و سعی میکنی که تعادلت برای راه رفتن رو بهتر کنی و گاهی چنان قدم های تند برمید اری که  میفتی زمین .اما چنان ذوق و شوقی داری که سریع بلند میشی و به راهت ادامه میدی.هر روز که میگذره راه رفتنت قشنگتر میشه . صحبت کردنت هم خیلی ناناز ش...
24 دی 1392

یه پست به جا مونده از اخرین روزهای 12 ماهگی

عزیز دله مامان خیلی وقت بود که میخواستم این پست رو بذارم اما وقت نمیکردم . این پست تقریبا برای یک ماهه پیشه که برای بار دوم شما و درسا جون رو بردیم خانه اسباب بازی . اونروز درسا با مامان و مامان بزرگش و دایی کوچولوش که اسمش امیر حسین هست اومده بودند.امیر حسین جون تقریبا یکسال از شما و درسا بزرگتره دخترم امیر حسین اولش خیلی خجالت میکشید و بعد که یکم بازی کرد اصلا دوست نداشت که برگردیم خونه . درسا جون هم که اونجا بازی میکرد و راه میرفت . اما شما اونموقع هنوز بلد نبودی که راه بری . بهتره بقیه اشو با تصویر ببینیم       اونروز ما زودتر از درسا جونی و مامانش رسیدیم و رفتیم پارکه نزدیکه خانه اسباب بازی و باهم سرسره با...
24 دی 1392

اولین کوتاهی مو

 دختر نانازیه مامان سلام    روژینازم شبت بخیر مامانی .   عزیزم چند وقتی بود موهات خیلی بلند شده بود و همش  میومد جلوی چشمای قشنگت . هر کاری هم که میکردم و گیره مو هم میزدم بازهم جلوی نگاهتو میگرفت.و میترسیدم که چشمات ضعیف بشه. برای همین شمارو در یکسال و یک ماه و 23 روزگی برای اولین بار بردمت ارایشگاه و موهاتو رو کوتاه کردیم . الهی فدای موهای نوزادیت بشه مامان که کوتاه شدند . یکشنبه صبح با مامانی رفتیم ارایشگاه. تا قبل از اینکه شما رو بشونیم روی صندلی برای کوتاهی خیلی دختر خوبی بودی اما همین که خانمه با ابپاش روی موهات اب پاشید و اولین تکه از موتو کوتاه کردی شروع کردی به گریه و اصلا هم ساکت نمیشدی ...
19 دی 1392

پیک نیک با دخملی

                      کریسمس مبارک     سال 2014 رو تبریک میگم عروسکم .دخملیه مامان تو 12 نوامبر 2012 بدنیا اومدی عزیزم .   خیلی وقت بود که دلم هوای پارک جنگلی سرخه حصار رو کرده بود .اخه قبل از بدنیا اومدن روژینازی خیلی اونجا میرفتیم و خیلی خاطره مخصوصا از دوران نامزدیمون دارم .این شد که تصمیم گرفتیم دیروز /پنج شنبه/برای نهار اولین پیک نیک 3 نفره مون رو بریم.خدارو شکر هوا متعادل بود و زیاد سرد نبود هر چند الوده بود. عزیزم شما تو راه لالا کردی و وقتی رسیدیم سرخه حصار بیدار شدی و تا چشمای قشنگتو باز کردی چشمت افتاد به ...
7 دی 1392

شب یلدا/92

  یلدات مبــــــــــــــــــارک دختر کوچولوی نازم.       نازنینم امشب دومین یلدایی بود که تو گرما بخشش بودی و باتو بودن یعنی نهایت عشق و شادی ومن تو این شب خدای مهربون رو بخاطر وجودت هزاران بار شاکرم. دختر نازم این چند روز دوباره سرماخورده بودی و من درگیر مریضی شما بودم. خودم هم سرما خوردم و 2 روزی هست که تقریبا هر دومون بهتر شدیم. امشب برای شب یلدا رفتیم بالا خونه مامان زری.  البته مامانی فاطمه هم امشب در کنارمون بود.امشب در کنار شما و بابا ومامانی فاطمه و عمه ندا وماهان ومامان زری وبابایی شب خوبی بود و شماهم فقط شیطونی کردی عروسکم و دست به همه چی میبزدی و کلی کنجکاوی میکردی. دخترم امشب تو ش...
1 دی 1392