بازهم سرماخوردگی
دختر گلیه مامان سلام
عزیزم بالاخره سرما خوردگی رو از من گرفتی و این هفته اصلا حالت خوب نبود. همش بی قرار بودی. شبها از سرفه و تنگی نفس نمیتونستی بخوابی و ابریزش شدید هم داشتی و خیلی هم غر غرو شده بودی عزیزم و بهونه های الکی میگرفتی. هنوز هم به طور کامل حالت خوب نشده و گاهی اوقات ابریزش بینی داری. فدات بشم که فقط این چند روز دارو خوردی و بی اشتهاییت بدتر هم شده و اصلا این چند روزه هیچی به جز شیر نخوردی و خیلی لاغر شدی عسلکم.وقتی میخوام بهت داروهات بدم میگم روژینا بیا داروتو بخور و تو هم فرار میکنی و میگی دائوو و اصلا دوست نداری که بخوریشون. اصلا ابمیوه نمیخوری و با زور بهت چند تا قاشق اب لیمو میدیم. واقعا با این رفتارات خیلی شرایط و جو سخت تر میشه گلم. واقعا خسته شدم از بس که هیچی نمیخوری. روژینا بخدا از وقتی که بدنیا اومدی تا الان که یکسال و 2 ماه و 17 روزته خیلی برای غذا و شیر خوردنت سختی کشیدم. گاهی وقتها بابا بهم میگه نیلوفر عجب پشتکاری داری نمیخوره ولش کن. اما من بازهم دلم طاقت نمیاره. باخودم فکر میکنم شاید گاهی وقتها دیگران فکر کنند که من به تو نمیرسم و بخاطر همین تو خوب وزن نمیگیری. اما بخدا اینطور نیست هر کاری میکنم همه چی برات دریست میکنم اما هیچی نمیخوری و همشونو مجبورم بریزم دور. برات سوپ درست میکنم خیلی با بی اشتهایی میخوری و دوتا قاشق که میخوری اوق میزنی و میخوای بیاری بالا. سرلاک که اصلا نمیخوری.گاهی اوقات با زور بهت میدم. پوره سیب زمینی برات درست میکنم نمیخوری و اخرش مجبور میشم خودم بخورم.تخم مرغ که اصلا... برات تخم بلدرپین گرفتم چون کوچیکه گفتم شاید بخوریش اب پز کردم اصلا نخوردی. املتش کردم بازهم نخوردی. موز برات له میکنم نمیخوری.شیر بیسکوییت درست میکنم نمیخوری.میوه بهت میدم همه رو از دهنت میریزی بیرون. غذای خودمونو میدم چند دقیقه تو دهنت نگه میداری و بعد همه رو میریزی رو زمین و کلی کثیف کاری میکنی. همه جور شربت ویتامینو امتحان کردم. این دفعه که شربت سانستولت تموم شد برات کیندر گرفتم اخه تعریفشو خیلی شنیدم که اشتهارو باز میکنه اما روی شما هیچکدوم جواب نمیده. تنها چیزی که دوست داری دوغه و تا دوغ میبینی میگی دو دوع. بعدش هم کلی تشنت میشه و اب میخوری. فقط غذات مایعاته و با جامدات کاملا مخالفی دخترکم.امشب که رفته بودیم بالا مامان زری به عمه ندا گفت که چقدر لاغره. عمه ندا هم گفت که همش لباسه .خیلی دلم گرفت اخه اونا که میدونن تو بدغذایی اما بازهم جلوی من این مسئله رو یاد اوری میکنن.
دخترکم چند روزیه که یاد گرفتی از پله ها بالا بری و دستاتو میذاری روی پله بعدی و خودتو میکشونی بالا و به همین روش هم میای پایین. از اونجاهم که حرف حرف خودته و اگه یکاری رو بخوای انجام بدی حتما باید انجام بشه امشب که رفته بودیم بالا وقتی مبخواستی بیای پایین دستت یه دفعه لیز خورد و لبت خورد لب پله و کمی خون اومد. خیلی ناراحت شدم عروسکم. مامان بمیره برات.ماشالله خیلی شیطون شدی و کم کم داری کارهای خطرناک میکنی.
از مهربونیات بگم دختر مهربونم که گاهی اوقات که حواسم نیست میای صورتتو بهم میپسبونی و بوسم میکنی که خیلی برام لذت بخشه. یکی دیگه از شیرین بودنت اینه که وقتی تو اشپزخونه دارم کار میکنم و مثلا جلوی گاز یا سینک هستم میای ساق پامو سفت بغل میکنی و بوس میکنی که تو رو هم بغل کنم عزیز دلم.
فدای مهربونیات شیرینم. خوشحالم که تو رو دارم و بی نهایت دوستت دارم
عروسکم این لباست برای عید 92 بوده که وقتی 4 ماهت بود میپوشیدی میبینی چقدر برات کوچولو شده.
عیـــــــــــــــــــــــد 92/ روژیناز وقتی 4 ماهه بود/
هفته پیش تولد مامانی فاطمه بود ماهم رفتیم خونش و براش یه جش تولد خودمونی و کوچولو گرفتیم دخترکم.
شما هم همش حواست به بادکنکها بود و اصلا همکاری نمیکردی که عکس بگیرم و همش دوست داشتی نانای کنی و اونشب کلی برامون نانای کردی و قر دادی و بیشتر فیلم گرفتم.نانای کردنت هم عوض شده و به این صورته که در حالت ایستاده پاهاتو خم میکنیو سرتو هم تکون میدی
اینجاهم که بغله مامانی فاطمه هستی و حواست جاهای دیگه است شیطونک
مامان عزیزم تولدت مبارک. انشالله که همیشه زنده باشی و هر سال تولدت رو جشن بگیریم مامان خوبم و سایت همیشه بالای سرمون باشه.
بهترینها رو برات ارزومندم مامان جونم. دوستت دااااااااااااااااااااااارم
دیشب رفتیم فروشگاه که برای خونه خرید کنیم . خیلی دوست داشتم که تو این چرخهای خرید بشینی اما گیر داده بودی که بیای پایین و راه بری.
اینقدر گریه کردی که بالاخره به خواستت رسیدی و اومدی پایین
همش در حال قدم زدن بودی
این کارتو اصلا دوست نداشتم و وقتی که میخواستیم بغلت کنیم خودتو اینجوری پهن زمین میکردی دخمله بد. خیلی اذیت کردی و همه لباسات و دستاتو کثیف کردی
پدر و دختری در حال خرید
خیلی خرابکاری کردی. کنار قفسه ها مینشتی و وسایلارو میریختی بیرون. و هر کاری که دلت خواست کردی. اگرهم بهت اعتراض میکردیم و نمیذاشتیم که اونکارو انجام بدی جیغ و گریه راه مینداختی .
خلاصه اینکه بیرون رفتن با یه نی نی شیطون و بازیگوش واقعا سخته. اصلا دلم نمیخواد که اینجوری باشی مامانی.خیلی از نی نی ها بودند که همسن تو بودن و اصلا اینکارارو نمیکردن. نمیدونم باید چیکار کنم که دست برداری از اینکه اینقدر حرف حرف خودته و هر وقت بخوای یکاری رو انجام بدی به قول معروف مرغ یک پا داره و پاتو میکنی تو یه کفش.
یادش بخیر این عکس برای پارساله که رفته بودیم فروشگاه ...