روژینا دنیای مامان و باباروژینا دنیای مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

دنیای مامان وبابا

23 ماهگی روژینا گلی

ناناز مامان سلام. عزیزم این پستو خیلی زودتر باید برات میذاشتم و یه جورایی جا افتاده . و تقریبا برای یکماهه پیشه که تولد ماهان بود و 4 روز قبل از جشن تولدت. عزیزم 21 مهر که مصادف با 23 ماهگیه شما بود تولد ماهان /پسر عمه/بود و  اون شب رفتیم بالا خونه مامان زری و یه جشن تولد کوچولو برای 9 سالگیش گرفته بود و شماهم خیلی خیلی خوشحال بودی و تولد رو دوست داشتی مخصوصا موقع شمع فوت کردن دوست داشتی که خودت شمع فوت بکنی و همش میگفتی من فود تونم . و از ما میپرسیدی تبلده؟ تبلده مالانه؟    اینم عکسهای 23 ماهگی گل دخمل و 9 سالگی ماهان             ...
19 آبان 1393

محرم93

عزیز دلم امسال سومین سالی بود که محرم در کنار ما حضور داشتی عزیزم . یاد اون روزها بخیر که محرم سال 91 روژینا کوچولوی ما فقط 7-8 روزه بود اما امسال دیگه برای خودت خانمی شده بودی و با تعجب به همه چی نگاه میکردی مخصوصا به دسته ها که زنجیر میزدند و طبل داشتند . گلم تو این ایام چند شبی رفتیم هیئت واونجا سینه میزدی و صلوات فرستادن رو هم یاد گرفتی و میگی .محمد .....محمد . و وقتی شبها بابا ازت میپرسید کجا رفته بودی بهش میگفتی هی یت . سینه زدم و شروع میکردی یه سینه زدن. روز عاشورا هم با بابا بردیمت بیرون تا دسته ها رو ببینی و برات یه پرچم یا حسین گرفتم و شما دستتو گرفته بودی بالا و تکونش میدادی دخترم. عکسهایی رو هم که برات میذارم برای روز عاشوراس...
18 آبان 1393

بای بای شیر خشک

سلام دخترکه ناز مامان فدات بشم که با شیر خشک بای بای کردی و از دوشنبه 5 ابان 93 دیگه شیر خشک نمیخوری . عزیز دلم مامان تصمیم داشت که تا عید بهت شیر خشک بده. چون وضعیت غذا خوردنت اصلا مطلوب نیست و من فکر میکردم که شیر خشک میتونه برات غذای تکمیلی باشه . اما چند روز پیش وقتی که تو بخش پرسش و پاسخ نی نی وبلاگ سرچ میکردم یه سوالی در مورد شیر خشک مطرح شده بود و با خوندن نظرات و تجربیاته مامانه دیگه متوجه شدم که من من تا الان خیلی بهت شیر خشک دادم و در کنار مزایای شیر خشک اگر به مقدار زیاد هم مصرف بشه ممکنه مضراتی هم داشته باشه . و با بابا مشورت کردم و از دوشنبه شب که میخواستی لالا کنی شیر پاستوریزه رو ریختم تو شیشه شیرت و بهت دادم و خدارو شکر ت...
10 آبان 1393

تولد دوسالگی روژینا جونم

   سلام عزیز دردونه ی مامان دختر قشنگم اول باید 23 ماهیگتو تبریک بگم عزیز دلم .23 ماهگیت با تولدپسرعمه ماهان تو یک روز بود و عکساشو تو پست بعدی برات میذارم . اما دختر گلم 25 مهر/جمعه هفته گدشته/ یه شب خیلی خوب بود و تولد بابا بود وهمزمان با تولد 32 سالگی بابا برای شما هم جشن تولد گرفتم اخه 21 ابان که تولدته تو ایامه محرمه و من تصمیم گرفتم که زودتر جشن تولدت رو برگزار کنم . جشن تولدت خیلی خیلی خوب بود . وامسال تم کیتی رو برات انتخاب کردم و زحمت طراحیه تم رو هم آرزو جون مامانه درسا ناناز کشید که ازش خیلی خیلی ممنونم.   حالا بریم عکسهای تولد رو ببینیم.    نازنین دخترم روژیــــــــــــــــــــــــــ...
30 مهر 1393

متفرقه های 22 ماهگی نازگلم

ناز دونه من سلام . خوبی فدات بشه مامان الان که حالت خوب نیست و من خیلی ناراحتم عزیزم بخاطر اینکه دوباره پاییز شد و شما سرما خوردی. امروز صبح وقتی از خواب بیدارشدی مدام عطسه میکردی و بعدشم ابریزش بینیت شروع شد مامانی . امیدوارم که زودتر حالت خوب بشه نازنینم. عزیز دله شیرین زبونم  این روزهای ما پره از شیرین زبونیهات. از حرفهای قشنگی که میزنی و واقعا بعضی وقتها کم مونده که شاخ در بیاریم از حرفهای قشنگی که میزنی ملوسکم.واقعا فکر نمیکردم که اینقدر زود بزرگ بشی و بتونی جملاتو پشت سر هم بچینی و باهام حرف بزنی همدمه مامان. فدات بشم که جملات و فعلها و ضمیرها رو کاملا تشخیص میدی و خیلی درست به کار میبریشون. دختر با محبتم اکثر مواقع ...
15 مهر 1393

تولد 24 سالگی مامان و 22 ماهگی دخملی

سلام سلام خورشید و گرما بخش زندگی  مامان           تولد تولد تولدم مبارک                          مبارک مبارک 22 ماهگی روژینا مبارک    عزیز ترینم 21 شهریور تولد 24 سالگی مامان بود و همچنین 22 ماهگی شما . اونشب که جمعه بودرفتیم بیرون و بعد از خوردن شام هم به پیشنهاد من رفتیم شهربازی تا به شما خوش بگذره. بعد از شهربازی که خیلی بهمون خوش گذشت برگشتیم خونه و یه جشن تولد کوچولوی سه نفره گرفتیم . عزیز دلم فدات بشم که امسال با اون صدای قشنگت بهم تولدمو تبریک گف...
4 مهر 1393

روژینا همراهه مامان

عزیز دلم دختر گلم این روزها که بزرگتر شدی خیلی حسه خوبی دارم . و خوشحالم بابت اینکه تو رو دارم همدمم .  ماشالله عاقل تر و فهمیده تر شدی و تمام حرفامو درک میکنی عزیزم . واسه همین بعضی موقع ها که شرایط جور باشه و کلاسهایی که دارم مناسب سنت باشه همراهه خودم میبرمت. و تمامه سفارشاتی رو. که بهت قبل از کلاس میکنم رو یادت میمونه و اصلا اذیت نمیکنی و خیلی خانمانه در کنار بچه های دیگه میشینی و اجازه میدی که مامان کارشو کنه. روژینا باید اعتراف کنم لحظاتی که تو در کلاسی واقعا من از تدریس کردن لذت میبرم . عاشقم مامانی وقتی با دقت به بچه ها نگاه میکنی و تعجب میکنی از اینکه من باهاشون انگلیسی حرف میزنم.   این عکسها هم برای یه عصر گرمه تابس...
30 شهريور 1393

دومین کوتاهی مو نانازی

  گل دخملیه مامان چند وقتی موهات خیلی بلند شده بود و اکثر مواقع میومد جلوی چشمات و خیلی اذیت میشدی. بخاطر همین دوشنبه 10 شهریور 93 بر خلاف میله خودم و بابا بردمت ارایشگاه و برای دومین بار موهات رو کوتاه کردم . خودت هم دوس داشتی که موهات کوتاه بشه عشقم و خیلی همکاری کردی . قبل از رفتن برات توضیح دادم که کجا میریم و قیچی رو هم بهت نشون دادم و گفتم که خانمه ارایشگر برای کوتاه کردن از این وسیله استفاده میکنه و تو نباید بترسی . وقتی وارد ارایشگاه شدیم خانمه ارایشگر کلی باهات حرف زد و برات روژ لب زد و شماهم که قرتی خیلی خوشت اومده بود. بعدش اب پاش رو داد به من و گفت که با مامانت اب بازی کن و منم در حال اب بازی با شما موهاتو کاملا خیس کردم و...
21 شهريور 1393

روژینا جون و درسا جون در پارک

روژینازم سلام عزیز دلم خیلی وقت بود که منو مامانه درسا جون میخواستیم که قرار بذاریم و شما رو ببریم پارک اما متاسفانه همیشه یا من کلاس داشتم و یا اینکه آرزو جون کار داشت و نمیتونستیم هماهنگ کنیم و تا اینکه بالاخره هشتم شهریور 93 ساعت 7 بعداز ظهر با هم قرار گذاشتیم تا شما همدیگرو ببینید . خیلی عصر خوبی بود دخترم و شما و درسا جون از کنار هم بودن خوشحال بودید . مخصوصا شما که همیشه ازم میخوای که عکسهای اونروز و درسا رو بهت نشون بدم و با دیدنشون کلی ذوق میکنی              بعد از اشنایی با همدیگه رفتید سمت وسایلهای بازی و تو میخواستی دست درسا رو بگیری و میگفتی د ...
18 شهريور 1393