روژینا دنیای مامان و باباروژینا دنیای مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

دنیای مامان وبابا

بدون عنوان

دختر گلیه مامان امروز بیستم خرداد نود وشش هست که دارم برات مینویسم.‌از خاطرات بعد از تولدت تا جایی که یادم میاد در سال نود و پنج برات مینویسم چون چند وقتی هست که از ثبت خاطرات عقب هستیم تو اذر ماه بود که عروسی مریم‌جون دختر خالم بود و رفتیم عروسی.تولد یکسالگی نوه خاله ی بابا اتریسا جون بود که رفتیم.هفته آینده بعد از عروسی مریم سفر پنج روزه به شمال رفتیم.تو اذر ماه یکبار باهم رفتیم سرزمین لی لی پوت و کلی بهت خیلی خوش گذشت و بقیه خاطراتت رو بهتره با عکسهایی که در این پست میذارم ببینی.امیدوارم که چیزی رو فراموش نکنم عشقم ️ ...
22 خرداد 1396

تولد چهارسالگی روژینا جون😍

سلام دختر گلیه مامان خیلی وقته که از وبلاگ جونی دور شده بودیم.اما الان با تلگرام راحتتر میتونم‌برات پست بزارم ️.دختر قشنگم این پست رو برات باید خیلی وقت پیش میگذاشتم اما فرصت نشده بود .‌ از تولد چهار سالگیت برات میخوام بگم که بیست و یکم ابان نود و پنج بود .بعد از فوت علی اصغر جانم که تو پست های قبل برات نوشتم ان چنان ذوق و شوقی نداشتم که برات تولد مفصل بگیرم اما باز هم دلم نیومد که اصلا جشنی نباشه اونروز صبح که پنج شنبه بود بردیمت پارک و یک سری عکس با بادکنک و کیک ازت گرفتم .بعدش هم موسسه برای تولد زبان اموزان اموزشگاه جشن تولد گروهی گرفته بود که منم گفتم دخمل گلی منم متولد ابانه و دقیقا جشن تولد بچه ها با روز تولد شما یکی بود🙂.ساعت یازده د...
13 خرداد 1396

اپدیت با تلگرام

سلام عزیز دلم.چقدر خوب که این امکان با قابلیتهای نی نی وبلاگ اضافه شده که از این به بعد میتونیم با تلگرام اپدیت کنیم.این اولین پستی هست که با تلگرام دارم برات اپدیت میکنم.و یجورایی برای امتحانه.انشالله که شب میام و از خاطرات این چند وقته برات مینویسم دختر نازم ...
12 خرداد 1396

این چند ماه.....

سلام عزیز دل مامان. تمام دنیای مامان.خوبی عزیزم تقریبا چهار پنج ماهی میگذره از اخرین پست وبلاگت. و چند وقتی هست که نیومدم. اولین علتش رو هم نداشتن حوصله که دلیلش رو برات مینویسم و دومین دلیل هم نداشتن نت بود. عزیزم خاطرات این چند ماه رو هرچی که تو ذهنمه برات ثبت میکنم و فکر میکنم aاید این پست و ثبت این خاطره یکی از غم انگیز ترین خاطراتت تا به امروز باشه. عزیزم از اونجا برات مینویسم که ماه خرداد رو تو خونه قبلیمون که شمال بود رو گذروندیم و مشغول جمع اوری اثاثیه منزل بودیم. بیستم خرداد ماه بابا زودتر از ما اومد تهران و پیش مامان زری اینا بود و من چون هنوز ترم کاریم تموم نشده بود نتونستیم که باهاش بیایم و صبحهاباهم میومدیم خونه و مقداری ...
9 آبان 1395

سه سال و نیمگی

سلام به دختر نازم.سلام به همه کسم . سه سال و نیمگیت مبارک عشق کوچولوی مامان .هر چند خیلی دیر تبریکش رو دارم برات مینویسم و چهار روزه دیگه باید سه سال و هفت ماهگیت رو جشن بگیریم نازم..مامان رو ببخش بابت تاخیر در اپ کردن و کوتاهی کردن برای ثبت خاطراتت. الان تقریبا بعد از یک و ماه نیم اومدم به وبلاگت و سعی میکنم که اتفاقات این چند وقت رو تا حد امکان که یادم هست برات ثبت کنم عزیزم . از هر چه که بگذریم از شما نوشتن شیرینترین کار دنیاست همه کسم . اول از همه از ماه اردیبهشت شروع کنیم که دوازدهم روز معلم بود و دهم اردیبهشت از طرف موسسه به عنوان رود معلم مارو به یک گردش دسته جمعی همراه باهمکارام دعوت کردند و من هم دلم نیومد که تنها برم و بخاطر...
18 خرداد 1395

سال جدید .سال 95

سلام به عزیز دردونه ی خودم.دختر گلم عزیز دلم سال نو شماهم مبارک عشق جانم عزیزم امسال عید برامون یه فرقی با سالهای دیگه داشت و اونم دور بودن از خانواده و فامیلها بود برای همین در اولین ساعات سال جدید عازم سفر به تهران شدیم عزیزم .شب عید مامانی خونمون بود و بعد از شام مخصوص شب عید که سبزی پلو وماهی بود و بعد از دورهمی بودن و شب نشینی مامانی رفت خونه خودش و ماهم هفت سین رو اماده کردیم و خوابیدیم که فردا صبحش برای تحویل سال اماده بشیم. اونروز ساعت 6صبح بیدار شدم و وسایلهای باقی مونده سفر رو جمع کردم و ساعت هفت ونیم تو و بابا رو بیدار کردم و بعد از لباسهای نو پوشیدن همگی در کنار سفره هفت سین نشستیم و بعد از دعاهای خوب تقریبا ساعت هشت ص...
4 ارديبهشت 1395

عکسهای اتلیه ی 3 سال و 3 ماه و 20 روزگی روژینازی

    عزیز دلم این عکسها مربوط به تاریخ دهم اسفند 1394 وقتی سه سال و سه ماه و بیست روزه بودی میباشد عسل مامان  و خیلی تو اتلیه دختر خوبی بودی و باهامون همکاری کردی اما خندونت بسی دشوار بود و راضی به لبخند نمیشدی و خیلی جدی ژست میگرفتی اما با این حال عکسهات خوب شدند ودوستشون دارم عشقم.                                   ...
18 فروردين 1395