4ماهگی عشق مامان
ماهگیت مبارک دختر طلایی مامان.
خدایا شکرت بخاطر وجود این فرشته نازنین تو زندگیمون.
عزیزدلم 4 ماه از بدنیا اومدنت گذشت و قلب من هر روز عاشق تر از قبل میشه. عزیزم منو ببخش اصلا نمیتونم احساساتی رو که نسبت بهت دارم رو برات بنویسم و این احساسات فقط تو قلبمه خیلی دوستت دارم. یه حسی نسبت به تو دارم که قابل وصف نیست و فقط اینو میتونم بهت بگم که یه احساس عمیقه دوست داشتنه که حاضرم جونم رو برات بدم و نفسم به نفسهای تو بسته اس دخترکم وای از بوسیدنت بگم که هر چقدر میبوسمت سیر نمیشم و دلم میخواد که ادامه داشته باشه و من همچنان ببوسمت اما مجبورم خاتمه اش بدم چون تو عزیز دلم خسته میشی و ادامه این احساس قشنگ رو بذارم برای زمانی که سر حال میشی. وای لمس دستات که قشنگترین حسه. عزیز دلم عادت داری وقتی که رو پام هستی و میخوابی دستت رو بگیرم و تکونت بدم. دختر قشنگم وقتی بغلت میکنم و صورتت رو به صورتم میمالی زمانی هست که دنیا ماله منه. من بدونه تو میمیرم یه وقتایی دلم نمیخواد بزرگ بشی و دوست دارم تو همین سن بمونی. چون میترسم با بزرگ شدنت ازم دور بشی .خیلی با خودم درگیرم.خیلی بهت وابسته شدم روزهایی که اموزشگاه هستم و کلاس دارم فقط به یاد توام و منتظرم که زودتر تایم استراحت بشه و بیام خونه پیشت و روی ماهت رو ببینم. حالا خوبه که خونمون به اموزشگاه نزدیکه ومن تو همون یک ربع استراحت میام و میتونم بهت سر بزنم و با دیدنت دوباره انرژی میگیرم وبرمیگردم اموزشگاه عاشقه خنده هاتم./خداجونم روژینام رو برام سالم نگهش دار وتنها ارزوی من خوشبختیشه/ دخترم رو به تو میسپارم و ازت خواهش میکنم که حسه قشنگ مادر شدن رو به کسانی که منتظرن لطف کن و بده.
نازنینم از امشب بگم که به مناسبت ماهگردت فقط برات کیک گرفتم و بخاطر مشفله کاری و نزدیک شدن به عید شرمندت شدم و نتونستم که برات جشن بگیرم. دخترکم الان ساعت 1و 30 دقیقه شبه و شما تو خواب نازی و مامان نگرانه فرداست که میخوای واکسنه 4 ماهگیت رو بزنی. الهی برای پات بمیرم که قراره فردا بهش واکسن بزنن. از همین الان دلم میخواد که گریه کنم. مامان بمیره و درد دخترش رو نبینه.
عزیزم دله مامان رو بد جور شکوندی و لذت بخش ترین حس رو ازش گرفتی و اونم اینه که چند وقته اصلا شیر مامانو نمیخوری و منم خیلی ناراحتم وشیرم هم کم کم داره خشک میشه و سعی من بی نتیجه اس و فقط گریه کردن و جیغ زدنت و حرص خوردنت رو در بر داره چند شب پیش اینقدر گریه کردم که حتی بابا هم اشک تو چشماش جمع شده بود و دلداریم میداد. البته برای شیر خشک خوردن هم همین رفتارهارو میکنی و جدیدا خیلی کم شیر میخوری ومن مجبورم زمانی که تو خواب هستی بهت شیر خشک بدم. خیلی نگرانتم اخه دختر نازم شما گرسنه نمیشیچرا اینقدر کم شیر میخوری با دکترت که صحبت کردم گفت نگران نباش بچه ها تو یه دوره ای بی اشتها میشن و بعدش دوباره اشتهاشون برمیگرده. ولی کاش شیرم رو میخوردی مامانی. خیلی ناراحتم گلم.جدیدا خودم رو دلداری میدم و میگم عیبی نداره دلم نمیخواد اذیتت کنم و مجبورت کنم که شیرمو بخوری چون اینجوری خیلی اذیت میشی و اینقدر که گریه میکنی اشکت در میاد و منم طاقت دیدنش رو ندارم. عزیزم خدا کنه که فردا اذیت نشی و دومین مرحله از واکسنت هم به سلامتی طی بشه خوشگلم.
عکسهای امشب جیگرم/لباس دخملی با کیکش سته
فدای خنده ات
وای اخماشودخترم داره فکر میکنه که دستاشو بخوره
بیشتر از شیر خوردن دوست داری که دستاتو بخوری خانومی اونم دوتاشو
روژینا گلی بغله باباش و در حال نگاه کردن به تی وی