منو تو
عزیزدلم الان 12 روزه که زندگیه منوبابا با وجودت گرمتر شده.
هرروز که میگذره بیشتر بهت وابسته میشم.امشب مامانی فاطمه رفت خونش خیلی دلم گرفته بابا هم رفته هیئت.امشب اولین شبی هست که منو تو تنها هستیم.با اینکه خودم مامانه تو فرشته کوچولو هستم مثله دختر بچه ها بازم دلم مامانم رو میخواد و از اینکه رفته ناراحتم وحس میکنم بهش احتیاج دارم. بهش گفتم که بازم فردا بیاد پیشمون.شاید بگی چه مامانه لوسی دارم ولی عزیزدلم دست خودم نیست تو این 12 روز که پیشمون بوده باز بدجور بهش عادت کردم. دختر گلم من هنوز با شیر خوردنت مشکل دارم با اینکه 2 ساعت یکبار بهت شیر میدم ولی باز حس میکنم که گرسنه ای.وقتی که با شیشه بهت شیرخشک میدم بعد از اینکه یه کمی با شیشه سیر میشی وقتی بهت می می میدم با حرص میگیری ویه کم میخوری وهمراه با خوردن گریه هم میکنی که گریه کردن وبغض کردنت خیلی ناراحتم میکنه واصلا طاقتش رو ندارم. اگر هم بخوام که فقط شیر خودم رو بهت بدم گریه میکنی وباهام لج میکنی واصلا شیر منو نمیخوری ومجبورم که اولش باشیشه گولت بزنم ویه کم سیرت کنم که اینقدر غر غرو نباشی خانوم خانوما.خداروشکر که جدیدا می می رو میخوری حتی با حرص چون قبلا اصلا نمیگرفتی ولی الان امید من بیشتر شده روژینای گلم.اخه عزیزم اخه وقتی تو شیر منو میخوری خیلی واسه من لذت بخشه وحسه خوبی دارم.خدا کنه که ادامه بدی ودیگه با خوردنه می می گریه نکنی که منم خوشحال بشم/
نفسم الان که دارم واست مینویسم شما خوابی وساعت 10 دقیقه به11 پنجشنبه شبه. اخی 2 هفته پیش این موقع شما تو دله مامان بودی عزیزم ومن منتظر دیدنت.والان در کنارمی.خدایا شکرت.