روژینا دنیای مامان و باباروژینا دنیای مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره

دنیای مامان وبابا

سفر به سرعین یا گیلان؟

1393/5/23 3:30
2,259 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام ناز دخترم. خوبی قربونت برم

نمیدونم الان چند سالته که داری این پست رو بمیخونی .مجردی؟ یا متاهلی؟ خودت نی نی داری یا نه؟ من پیشت هستم یا نیستم؟ شاید هم اصلا زنده نباشم. اما به هر حال دختر زندگیه مامان یکی یدونه ی مامان عزیز دله مامان میخوام بهت بگم که همیشه دوستت داشتم ودارم و خواهم داشت و بدون تو سخته نفس کشیدنم. اهای روژینا جونم روژینا گلم روژینازم همه کسم زندگیه من میخوام بهت بگم بند بند دله بنده به بند بند دلت بنده اهای دلبند بنده.

عزیزم بالاخره اون ترم سخت تموم شد و مامان با انرژي اومده و از خاطرات قشنگه با تو بودن برات بنویسه عزیزم و حضور وبلاگیشو پر رنگتر کنه. این پست مربوط به سفریه که هفته پیش رفتیم. میخواستم زودتر بیام وبلاگتو اپ کنم اما چند روزی بود که نتمون قظع بود روژینا گلیه مامانبوس.

عزیزم هفته پیش که 93/5/7 عید فطر بود ماهم تصمیم گرفتیم که یه سفر بریم. و این شد که منو بابا شما صبح ساعت 7 حرکت کردیم به سمت سرعین و مامانی فاطمه رو هم همراهمون بردیم. تصمیم گرفتیم بریم سرعین چون اولین باری بود که قرار بود بریم و هم اینکه از هوای واقعا گرم تهران هم خسته شده بودیم. تو راه که واقعا ترافیک بود و شلوغ . و ساعت 12 شب رسیدیم سرعین و هوا خیلی سرد بود و ما اصلا فکرشو نمیکردیم تا به این حد باشه اونم تو این فصل و همه با پتو تو خیابونا راه میرفتن . شب اول رو اونجا بودیم و فردا صبحش رفتیم تو خیابونهای سرعین که واقعا شلوغ بود و برای هر جایی که میخواستیم بریم یکی دو ساعت باید تو ترافیک میموندیم. 4شنبه صبح بابا پیشنهاد داد که از همون سمت بریم شمال و با اون وضع ترافیک و سردی هوا فایده نداره و مسلما با وجود شما هم نمیتونستیم بریم اب گرم. و همون روز  صبح  از سرعین حرکت کردیم به سمت گیلان.و قبلش هم اصلانمیخواستیم بریم گیلان و خیلی یهویی شد. تو سرعین اصلا نتونستم عکسی بگیرم چون اصلا از ماشین پیاده نشدیم و جایی نرفتیممحبت

 

 

روژینا گلی در گردنه حیران.

دختر گلی عاشق بلالی . مثله مامان.

 

 

واقعا جای قشنگی بود.

 

 

 

 

 

 

 

 

الهی مامان فدات بشه که خیلی از دیدنه دریا ذوق کردی. بعد از گردنه حیران به استار ا رسیدیم و تالش و ... و بعد از خوردن نهار به پیشنهاد بابا رفتیم دریا چون تو مسیرمون بود. قرار بود که بریم خونه خاله معصومه/خالم/.

 

 

 

به سختی بلند شدی که بایستی نفس جونممحبت

 

 

پدر و دختری در حال بازی با ماسه ها

 

 

عاشق دونه دونه انگشتاتم

 

 

 

بعد از دریا کنار جاده بین شالیزارهای سبز و زیبا وایستادیم که خستگی در کنیم و چای خوردیم و...

 

 

 

 

فردا صبحش بعد از رفتن به پنج شنبه بازار رفتیم تو جاده ماسوله و نهار خوردیم و بعدش هم رفتیم پارک فومنبوس.

 

 

 

 

روژینازم داره نی نی رو نازی میکنه

 

 

 

 

 

برای اولین بار از این تابهای دو طرفه سوار شدی عسلم

 

 

 

 

 

 

روژینا دست نی نی هارو گرفته

 

 

رفته بودی تو این انار و داد میزدی و صدات می پیچید و کلی برات جالب بود.

 

5 شنبه شب رفتیم خونه زهرا دختر دایی مامانی فاطمه که یکی از بهترین دوستامه. و شب هم اونجا خوابیدیم و اونجا دله شما درد گرفته بود و همش میگفتی دل دد. یعنی دل درد و سر شام کلی خرابکاری کردی عزیزم. و بردمت دستشویی و با کمک مامان تونستی از دل درد خلاص بشی. اخه نانازیه مامان تو اون چند روز یبوست گرفته بودی عسلم و خیلی  اذیت شدی.

جمعه صبح هم رفتیم صومعه سرا و یه گشتی تو خیابونهاش زدیم و بعدش نهار خوردیم و رفتیم خونه خاله معصومه و با خاله  قرار داشتیم که بریم  سد خاکی سقالکسار که برای اولین بار بود که ما میرفتیم.

 

 

 

روژینا گلی تو پارکینگ خاله معصومه

 

 

سد خاکی سقالکسار حای خیلی قشنگی بود که هم جنگل داشت هم یه دریاچه زیبا .که  متاسفانه ابش خیلی کم شده بود

 

 

 

 

 

شوهر خالم و محدثه جون دختر خالم و روژینا گلی و بابا

 

عزیزم اونجا یاد گرفته بودی که به محدثه بگی و خاله  و صداش میکردی اله و محدثه  جون خیلی از این بابت خوشحال بودبوس

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

روژینا گلیه ترسو که نشسته روی تخته سنگ و داره گریه میکنهقه قهه

 

 

از راست روژینا گلی و مامان. خاله معصومه /خالم/ مامان فاطمه /مامانم. و دختر خاله جونم محدثه

 

 

روژینا عسله مامان که عاشق اینکار شده بودی و یه ربعی چوبو کرده بود و تو اب و هی در می اورد.


 

و شنبه صبح هم ساعت 7 صبح از رشت حرکت کردیم و ساعت 11 . نیم رسیدیم تهران.

عزیزم خیلی دوست داشتم که با دوستای وبلاگیت / روژینا جون و فاطمه سادات جون و فاطمه جان جان/ که تو گیلان هستند قرار بذارم و از نزدیک ببینمشون اما اصلا فرصت نشد و چون از قبل هم برنامه ریزی نکرده بودیم متاسفانه نشد. انشالله سفر بعدی.

 

این هم ششمین سفر دخمل گلیه مامان در یکسال و 8 ماهگی.

 

 

                                                     

 

 

پسندها (6)

نظرات (11)

مامان سيد امير علي
23 مرداد 93 8:44
سلام.چه دخمل نازي .خدا حفظش كنه.دختر كوچولوتون هم سن پسرمه.با اجازه لينكتون ميكنم.به ماسر بزنيد خوشحال ميشيم
نازنین
23 مرداد 93 12:32
عزیزم امیدوارم همیشه به شما خوش بگذره و سفرهای خوشی در پیش رو داشته باشین.عزیزم مدتی نیستی؟خوبی؟روژینا را از طرف من ببوس
پریسا
23 مرداد 93 20:49
سلام نیلوفر خانوم خوبین؟ من اعتراف میکنم بخدا دختری به این خوشگلی و بانمکی ندیدم خدا براتون حفظش کنه ایشالا به خوبی بزرگ شه و سایه مامان بابای مهربونش تا ابد بالا سرش باشه همیشه بهتون سر میزنم و دونه دونه پست هاتون رو میخونم عاشق روژینا کوچولوام
نیلوفر/مامانه روژینا
پاسخ
لطف داری عزیزم
خانمی(زیبا یارم تقدیم به تو)
23 مرداد 93 23:38
سلام. همیشه به گردش و شادی
کلبه رنگارنگ
24 مرداد 93 0:05
واقعا که سرعین جای قشنگیه
مامان روژینا
25 مرداد 93 11:47
همیه به گردش نیلوفر جونمبابا اومدی شمال به ما سر نزدیخیلی عکساتون خوشگل شدهمخصوصا عکسای پارک فومنببوی نفس کوچولو رو
مامان پانیذ
26 مرداد 93 10:47
عید تون مبارک...همیشه به گردش و تفریح...روزینا جونمون چه خانمی شده...ناز بود نازتر شده
مامان کیان کوچولو
2 شهریور 93 23:17
عزیزم 2 سالگی وبلاگ مبارک .... به به چ سفر خوبی داشتین چ عکسای زیبایی انداختین تبریک میگم بازم
زهرا
17 شهریور 93 0:04
سلام انشاالله که همیشه خوش باشی،میخواستم بپرسم این دریاچه که عکس گرفتین کجاست؟چمن داره کنارش.ممنون
زهرا
21 شهریور 93 12:45
سلام انشاالله همیشه خوش باشید؟اینجا که دریاچه داره دقیقا کجاست؟
نیلوفر/مامانه روژینا
پاسخ
سلام گلم. ممنون. عزیزم این دریاچه اسمش سقالکساره که واقع در رشته و ما اولین باری بود که اونجا میرفتیم. جاتون خالی خیلی جای قشنگی بود
جواد
21 تیر 94 14:57
سلام دخترتون خیلی نازه خدا حفظش کنه.... دوست داشتین به وبلاگ منم سر بزنین منم دو تا دختر دارم.