13 ماهگی نازگلمون
ماهگیت مبـــــــــــــــارک نازگل مامان
فدات بشم عروسکم که 13 ماهه شدی . اخی...... نوشتم نازگل. یاد اون روزای قبل ازبدنیا اومدنت افتادم اخه یکی از کاندیدا برای انتخاب اسمت نازگل بود اما بابا موافق نبود. به هر حال روژینازم 13 ماهه که با نفسهای تو جون میگیرم.تو درودنه مامانی .
نباتم./// بعضی موقعها که صدات میکنم نبات یاد اون جوجه تو خونه مادر بزرگه/ برنامه مورد علاقه بچه گیهام/ میفتم.که خیلی هم ناز بود.//// چند روزیه حسابی لووووووس شدی و بهونه میگیری و الکی برای مامان وبابا ناز میکنی. اینقدر ناز داری که اصلا نمیشه بهت حرفی بزنیم سریع بغض میکنی و گریه میکنی. مثلا دستتو میکنی تو لیوان اب وبازی میکنی و ماهم با لحن اروم بهت میگیم روژینا نکن.کارت خیلی بده . شماهم انگار که کتک خوردی گریه میکنی و جیغ هم میزنی. اصلا این کاراتو دوست نداااااااااااااارم.
یکی از دغدغه های این روزا مسئله راه نیفتادنه شماست که همش باهاش درگیرم و خیلی ذهنمو مشغول کرده. اخه دخملی مامان شما خیلی تنبلی. و خیلی هم ترسووووو. بلند میشی می ایستی اما حتی یک قدم هم برنمیداری. و راه رفتنت به کمکه میز یا دستهای ماست.گاهی اوقات با یه دست دستتو میگیرم و باهم قدم میزنیم بعضی اوقات که حوصله داشته باشی راه میای. اما بعضی اوقات دستتو ول میکنی و میشینی و میگی مه مه که بغلت کنم. امیدوارم که زودتر راه بیفتی تا منم از این نگرانی در بیام.
چند روز پیش داشتی عمو پورنگ میدیدی پهلوون پنبه اومده بود و دستاشو بالا پایین میبرد و میگفت بومبالا بومبا. پهلوون پنبه. منم همون موقع همون کارا کردم. شماهم یاد گرفتی و تا بهت میگم بومبالا بومبا.... دستتو میبری بالا و باز وبسته اش میکنی . میگی ب ’ب’. منظورت همون پنبه است.
علاوه بر صدای جوجو و بع بعی پیشی رو هم یاد گرفتی وتا ازت میپرسم پیشی چی میگه میگی مو.مو. / همون میو میوئه خودمون/ از همه کارات جذابترش اینه که تا ازت میپرسم عشق من کیه میزنی روز سینه ات و میگی من من. معلومه دخترم که عشق و دنیای من توئی.
5شنبه شب که 13 ماهگیت بود شام رفته بودیم خونه مامانی فاطمه. این عکسهارو هم اونجا ازت گرفتم.
فندقه مامانشه
مثله بابا از بین میوه ها اولین انتخابت خیاره
داری مثله موش خیار میخوری
مهربونم داره به مامانیش کمک میکنه ومیزو پاک میکنه. عزیزم خیلی علاقه داری که دستمال دستت بگیری و میز تمیز کنی
این لباسهارو هم به بهونه ماهگردت گرفتم. مبارکت باشه عزیز دلم.
اخیرا باز میذارمت تو روروئکت شاید راه بیفتی.اما اصلا توش نمیشینی و اویزون میشی و خودتو خم میکنی که بیای بیرون
روژينا ئه غمگین. که بازور داره سوپ میخوره.
و بعدش همه رو پوف میکنه ومیریزه بیرون. وقتی بهت غذا میدم خیلی سختم میشه اخه درست غذا نمیخوری و اصلا قورت نمیدی و همه رو میریزی بیرون . اینجا دهنتو نمیبندی و همه رو ریختی رو پیشبندت. جدیدا هم اصلا نمیذاری برات پیشبند ببندم. چند روزیه بد جور لوس شدی.
یک دقیقه حواسم بهت نبود برگشتم دیدم کرم رو از روی میز ارایش برداشتی و دوتا دستاتو کردی توش و داری چنگشون میزنی. و دستاتو باز وبسته میکنی
بدون شرح