روزهای شیرین من و دخترکم
دخمله شیرین تر از عسلم خیلی خیلی خوشمزه ای.
منکه از بوسیدنت خسته نمیشم عزیزم مخصوصا با اون بویه خوبی که از دوران نوزادیت تا الان همراهته بوسیدنت لذت بخش تره. دخترکم عطر تنه تو بهترین عطریست که تا حالا بوییدم . عطر پاکی.عطر کودکی عطری که با هر بوییدنش بیشتر عاشقت میشم نازنینم.
عسلم از شیرین کاریهای امروزت بگم که واقعا دلم میخواست بخورمت. امروز ظهر وقتی از اموزشگاه برگشتم. همینطور که کنارت نشسته بودم مامانی بهت گفت گله سرت کو و شما دستتو بردی رو سرت و بهمون نشونش دادی ومن یه خورده که گذشت مامانی بهت گفت پات کو وشما پاتو بردی بالا و به سمت ما گرفتی و نشونش دادی و من بازم افرین دختر باهوشم که اینقدر ماهی. با این کارات تمام خستگیم در اومد عزیز دلم. و بعد از اون هر موقع بهت میگیم گله سرت یا پات کو بهمون نشونش میدی.
از کاراهای دیگه ای که خیلی علاقه داری اینه که مداد یا خودکار دستت بگیری و خط خطی کنی و میدونی که باید مداد رو روی کاغذ بکشی و جاهای دیگه محاله که بکشیش و دنباله کاغذ میگردی.
یکی از حرفای دیگه ای که یاد گرفتی نه هستش. مثلا بهت میگم روژینا ابه میخوری. میگی نه. اینقدر هم ه اخرشو با اون صدای نازت قشنگ تلفظ میکنی که واقعا دلم میخواد بچلونمت. دیشب بابا بهت گفت روژینا حالت خوبه.گفتی نه. من بهت گفتم تو خوشگلی گفتی نه. و هر چی ازت میپرسیدیم میگفتی نه. با مامانی فاطمه رفتیم بیرون وبرات یه لباس خریده بود وقتی برگشتیم بابا ازم پرسید نیلوفر رنگه دیگه نداشت و شما گفتی نه و هر بار بابا از من میپرسید شما جواب میدادی نه.
بای بای کردنت هم که خیلی حرفه ای شدی و همیشه تا بهت میگیم بای بای . شما اماده ای و دستتو تکون میدی حتی اگه جایی نری. الهی قربونت بشم عروسکم.
دیشب با دایی حمید /داییم/ و زندایی و علی اصغر و مامانی رفتیم پارک ارم. خیلی خیلی شلوغ بود و خیلی هم ترافیک. شما هم تو ترافیک خسته شده بودی و اونجا هم غر میزدی. منو شما علی اصغر یه وسیله بازی/قو تو دریاچه/ سوار شدیم و بابا فیلم گرفت. بخاطر خستگیت نشد که عکسای خوبی بگیرم.
این عکسها برای امروزه ناز نازم
تو این عکسها بهت میگیم روژینا پات کو شما هم پاتوگرفتی بالا و داری نشون میدی
الهی فدات بشم عزیزم خسته میشی. پاتو بیار پایین.مامان فدای انگشتهای پات که روزی هزار دفعه میبوسمشون.
فدات بشم من چی شده. گریه نکن دخملم
پارکه ارم /دیشب/ اینجا کلی تو صف ماشین برقی وایستادیم تا بریم بازی کنیم اما نشد چون علی اصغر رو راه ندادن و گفتن باید بالای 9 سال باشه و کلی حاله بچه گرفته شد
ماهم بخاطر اون نرفتیم و بجاش منو مامانی و زنداییم رفتیم فریزبی سوار شدیم و شما وعلی اصغر وبابا ودایی پایین موندید
چون غذاتو خوب نمیخوری کتاب نی نی قاقا رو برات گرفتم تا عکسهاشو ببینی که نی نی های دیگه دارن غذا میخورن شاید اثر کنه و غذا بخوری اما هیچ فایده ای نداشت
روژینا گلی در حاله نقاشی کشیدن تو کتاب زبان ماهان
اولین اثر هنری پرنسس روژینـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا.
دخترکم دوستتتتتتتتتتتتت دارم