18 ماهگی عسل خانمی
دختر نازم
روژیــــــــــــــنازم
1 سال و نیمه گیت مبارک.
ماهگیت مبارک
نفسم خیلی وقت بود که مامانی فاطمه قصد داشت که مامان زری و بابایی و عمه و ماهان جون رو برای شام دعوت کنه.منم از این فرصت استفاده کردم وازش خواستم که جمعه هفته گذشته دعوتشون کنه که منم بتونم برای یکسال و نیمه گیت اونجا جشن بگیرم و همه در کتار هم باشیم. میبینی دخترم چه مامان زرنگی داری. اینجوری با یه تیر دونشون زدم و خودمو از مهمون دعوت کردن راحت کردم.
جشن تولد یکسال ونیمه گیتو بعد از شام برگزار کردیم.اما متاسفانه برای عکس گرفتن اصلا باهامون همکاری نمیکردی. یکم هم بد اخلاق شده بودی و خوابت میومد اما تا شمع فشفشه ای رو روشن کردیم ذوق کردی . و بعدش همش دوست داشتی که برات شمع روشن کنیم و شماهم فوت کنی و ماهم دست بزنیم. در اخرش هم من برات شعر خوندم و شماهم کلی برامون نانای کردی و ماهم لذت بردیم عزیزم.
عروسکه مامان با تعجب به فشفشه خیره شده
اینجاهم همش گیر داده بودی که برات شمع روشن کنیم و شما فوتش کنی